سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده

نور حق می دمد از مشرق سجاده‌ی تو
چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو
می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت
آنکه از روز نخستین شده دلداده‌ی تو
زمزم و کوثر و تسنیم به وجد آمده اند
از زلالی می و روشنی باده‌ی تو
هر کسی معجزه‌ی چشم تو را باور کرد
می شود بنده ولی بنده‌ی آزاده‌ی تو
با کرامات نگاهت دل هر عاشق را
می برد سمت خدا روشنی جاده‌ی تو
آمدی تا به جهان نور یقین برگردد
نور ایمان و سعادت به زمین برگردد
مکه با مقدم تو عطر بهاران دارد
دیده‌ی روشن تو رحمت باران دارد
کعبه بر شانه‌ی لطف تو توکل کرده
با نفس های مسیحایی تو جان دارد
مثل جدّت تو نهادی حجر الاسود را
ور نه بی مرحمتت قامت لرزان دارد
هر کسی در دل او نور ولایت جاری ست
به کرامات تو و چشم تو ایمان دارد
از نگاهت همه اعجاز و یقین می بارد
چشمهایت چقدر تازه مسلمان دارد
آیه آیه کلمات تو همه روشنی اند
خط به خط مصحف تو جلوه‌ی قرآن دارد
لحظاتت همه از نور خدا لبریزند
مگر این شوق الهی تو پایان دارد
شب گذشت و سر تو بر روی تربت مانده
در عروجی تو ولی شوق عبادت مانده
با تو هر لحظه‌ی من بوی خدا می گیرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد
بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را
سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد
تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم
رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد
تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن
عشق از گوشه‌ی چشمان تو پا می گیرد
آنقدر بنده نوازی که دل چون من هم
عاقبت تذکره‌ی کرب و بلا می گیرد
بانی روضه‌ی اربابی و باران باران
چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد
از تو بر گردن اسلام چه دِیْنی مانده
با فداکاری تو شور حسینی مانده
رهبر جان به کف اهل ولایی آقا
مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا
به تو و عزت و ایثار و شکوهت سوگند
علم افراشته‌ی خون خدایی آقا
بیرق نهضت ارباب به روی دوشت
وارث سرخی خون شهدایی آقا
خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند
دشمن تو نبرد راه به جایی آقا
کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی
همه دیدند که مصباح هدایی آقا
مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد
راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا
دیده‌ی غرق به خون تو گواهی داده
تو عزادار چهل سال منایی آقا
اشک هم از غم چشمان تو خون می‌گرید
زائر جان به لب کرب و بلایی آقا
چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند
دم بدم در همه جا داشت مصیبت می خواند
غربت و بی کسی قافله یادت مانده
شام اندوه و شب هلهله یادت مانده
خار غم چشم تو را باز نشانده در خون
پای زخمی و پر از آبله یادت مانده
در خرابه تو هم از پای نشستی آخر
قامت خم شده‌ی نافله یادت مانده
زخم بی مرهم چل روز اسارت آقا
سالها سلسله در سلسله یادت مانده
سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده
تلخی طعنه‌ی صد حرمله یادت مانده
قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست
سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست
شاعر:یوسف رحیمی

چقدر کریه می کنی یعقوب

از سکوتم صدا درست کنید
ذکر یا ربنا درست کنید
ببرید و بیاورید مرا
بلکه از من گدا درست کنید
در دلم گر بناست خانه کنید
اول این خانه را درست کنید
می شود سنگ دستتان بدهم
میشود که طلا درست کنید
هر چه میل شماست تسلیمیم
یا خرابم و یا درست کنید
فقر ما را کسی درست نکرد
ای کریمان شما درست کنید
شد اگر شکر، اگر نشد یک وقت
می نشینم تا، درست کنید
بعد از آن که مدینه ام بردید
سفر کربلا درست کنید
از لب ما دعا نمی افتد
کربلا، کربلا نمی افتد
این قبیله همه شبیه هم اند
این کرم زاده ها چه با کرم اند
چه نیازی است تا بزرگ شوند
در همان کودکی مسیح دم اند
زنده ام می کنند مثل مسیح
بر تن مرده ام اگر بدمند
همه آماده ی بلا هستند
جاده های عروج، پیچ و خم اند
عاشقان بیشتر پی نامند
عاشقانی که عاشقند کم اند
عاشقان در نگاه آل علی
گر اسیرند باز محترم اند
دختران قبیله های عرب
خادم شهربانوی عجم اند
عجمی کرده اند جانان را
آبرو داده اند ایران را  
ای مناجات تا خدا رفته
عرش را تا به انتها رفته
کیسه کیسه به شانه نان برده
خانه خانه سوی گدا رفته
بی تو معراج هم کسی برود
بی وضو محضر خدا رفته
بس که در حال سجده افتاده
رنگ پیشانی شما رفته
برکت می رسد، غلامت اگر.
سر سجاده ی دعا رفته
محمل ما به گِل فرو رفته
محمل ما شکسته وا رفته
چاره ای کن برای ما ور نه
رمضان، آبروی ما رفته
آبرو دار پنجم شعبان
دارد از راه می رسد رمضان
ای مناجاتی سرای حسین
ذکر آمین ربنای حسین
ای تمام صحیفه ات شرحِ
آخرین ناله و دعای حسین
مقتل تو صحیفه ات باشد
داده ای شرح کربلای حسین
کاش مثل تو روضه خوان بشویم
تا اقامه کنیم عزای حسین
به زبانِ دعا بیان کردی
چه کشیدند بچه های حسین
آه تیر سه شعبه و حلق
طفل معصوم بی خطای حسین
الامان از حکایت زینب
وای از روز ماجرای حسین
چقدر کریه می کنی یعقوب
مژه ات ریخته برای حسین
بعد از آن که بدن مرتب شد
سر بنه روی بوریای حسین
روی قبرش نوشتی یا مظلوم
لک روحی فدا اباالمهموم
شاعر:علی اکبر لطیفیان

مرا برد به بهشت پر از کلام شما

سلام عطر خوش دلپذیر سجاده
سلام دلبر سجده، امیر سجاده
سلام سفرۀ پر نعمت دعا خوانی
سلام سفرۀ مهمان پذیر سجاده
سلام تازهٔ شعر و شعور و احساسم
سلام تازه مریدی به پیر سجاده
چقدر دست مرام من از تو خالی شد
شبی که دور شدم از مسیر سجاده
پیاده می شوم این جا کنار اشکم تا
بیفتم از سر خجلت به زیر سجاده
و یطعمون علی حبه شما هستید
منم یتیم و فقیر و اسیر سجاده
منم فقیر شما یک عطا به من بدهید
مرا اسیر کنید و خدا به من بدهید
شبی كه مثل همیشه خدا تو را می دید
و داشت عرش نمازت ستاره می بارید
چقدر حجم حضورت وسیع و ناپیدا
که لحظه لحظه در آن جز خدا نمی گنجید
همان شب از نفس سجده های پر نورت
که داشت قامت ابلیس روح می لرزید
به شکل افعی خشمی در آمد و آمد
به گرد پای حضور تو داشت می چرخید
و نیش هم زد و تا از حضور درآیی
ولی چگونه شود نور منفک از خورشید
تو هم علیِّ خدایی و محو محو خدا
که تیر و نیش ندارد به عشق تو تردید
و ناگهان پس از آن اتفاق رویایی
عبای سبز خودش را خدا به تو بخشید
چنان به رحمت خود موج زد به خاطر تو
که بر سواحل پیشانیت صدف پاشید
و بعد روی صدف ها به رنگ آب نوشت
از این به بعد شما زین العابدین هستید
از این به بعد نه، از قبل عالم ذر بود
که سجده های تو در ساق عرش محشر بود
بهشت قطعه ای از تربت زمینت بود
و عرش آینه ای از دل یقینت بود
فرات کوفی، ابوحمزۀ ثمالی ها
زیاد از این صُلَحا توی آستینت بود
صدای آیۀ ترتیل تو که می آمد
خدا هم عاشق اصوات دلنشینت بود
هزار رکعت، هر شب نماز می خواندی
نماز یکسره مهمان شب نشینت بود
هزار دسته ملک در صف عبادت تو
گدای روز و شب زین العابدینت بود
همیشه خاطره عمه در دلت می سوخت
و عکس قافله در چشم نازنینت بود
در آن غروب که عمه اسیر اعدا شد
دل تو خون و شد و سجاده تو دریا شد
چقدر آیه بریزد خدا به نام شما
چقدر معرفت آرد همین سلام شما
مرورتان به خدا از همیشه تازه تر است
برای هر که بخواند به احترام شما
کنار جادۀ دنیا پیاده گردیدم
فقط برای عبودیت مقام شما
به احترام شما از خدا طلب کردم
مرا برد به بهشت پر از کلام شما
کنار مادرتان هم غذا نمی خوردید
چقدر درس ادب دارد این مرام شما
اگر کرامت عالم به دست های شماست
منم گدای شما و منم گدای شما
منم گدای شما و گدای مادرتان
منم شوم فدای شما و فدای مادرتان
رسیده اید از آن سوی باور ایمان
به روی دوش گرفتید سورۀ انسان
منم که سورۀ افتاده از نگاه توام
منم که دور شدم از نگاه الرحمان
چه می شود که نگاهی به ما کنید آقا
که اسم ما بخورد بر کتیبۀ باران
که یک نفس بزنی تا دلم بهشت شود
که یک نفس بزنی تا دلم بگیرد جان
صحیفه های دعا را به من بیاموزان
که از دل کلماتت در آورم قرآن
خدا که اسم تو را یاد داد بر آدم
منم صدات زدم، صدا زدم با آن
دو اسم ناز و قشنگت یکی به نام علی
یکی به نام حسین، یابن سید العطشان
علی ترین پسر کربلا نگاهم کن
مرا ستاره ستاره اسیر ماهم کن
در آن غروب که مقتل پر از کبوتر بود
پر از تهاجم تیر و سنان و خنجر بود
در آن غروب که چادر ز خیمه ها افتاد
و دشت پر شده از ناله های معجر بود
در آن غروب که عمه کبود و نیلی شد
و دست و بازویش از تازیانه پرپر شد
در آن غروب که مَشکی به آسمان می رفت
و روی نیزه در آن سو نگاه اصغر بود
در آن غروب که عمه تو را تسلی داد
و آتش دل او از تو نیز بدتر بود
در آن غروب که هر نیزه ای به سویی رفت
و روی نیزه که دعوا برای یک سر بود
در آن غروب تو در کربلا شهید شدی
کنار عمه به شام بلا شهید شدی


رحمان نوازنی

زینب آمادهٴ فرمانبری حضرت توست

تا دل غم زده از هجر به فریاد آمد
نوری از سینهٴ جانسوز به امداد آمد
عشق مشغول ثناخوانی اربابش بود
خبر از آمدن سید الاوتاد آمد
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب ناب که با مژده میلاد آمد
طلب مغفرت از کوی خدا میکردم
بخشش دست کریمانهٴ سجاد آمد
به تماشای حرم باغ بهشت آمده بود
که از آن باغ جنان شاخه شمشاد آمد
گرد او حور و ملک شاد به هم می‌گفتند
که در این ماه نبی افضل اعیاد آمد
حرم سبط نبی عاطفه باران شده بود
گوئیا فاطمه هم دیدن نوزاد آمد
خنده از خندهٴ ارباب ندیدم خوشتر
که در آغوش پدر زینب عبّاد آمد
تابش نور امامت ز جمالش پیداست
به حسین ابن علی افضل اولاد آمد
تا در آن لحظه به هم چشم دو رهبر وا شد
افق قافله کرب و بلا پیدا شد
ای همه عمر و همه روز و شبت عرفانی
وی که از بیم خدا سجدهٴ تو طولانی
تو همان ناطق قرآنی و قرآن صامت
همه دم بر لب تو زمزمهٴ قرآنی
این صحیفه است زبور تو و اخت القرآن
خطبه‌های تو گواه سخن طوفانی
بنده آزاد مکن، ما همه در بند توایم
گول نعمت نخورد بنده رود مهمانی
عرب از دودهٴ تو فخر به عالم دارد
عجم از تیره تو شد نسبش رحمانی
مادر توست پس از فاطمه ام السُعداء
پدرت یثربی و مادر تو ایرانی
شهربانو که به او فاطمه فرمود عروس
دومین ام الائمه ست همین ایرانی
هر کسی راه به درگاه که پیدا نکند
مام پاکیزهٴ تو داشت عجب ایمانی
نوه حیدر کرار که ایرانی شد
کشور ما شده از اصل و نسب ربانی
کشور ما که به فامیلی تان مفتخر است
خاک این خطه به درگاه رضا معتبر است  
نه فقط سلطنت عشق تو محدود مجاز
که دو عالم به تولای تو باشد ممتاز
دو جهان صنعت دستان کریمانهٴ توست
ما تهی دست و به دستان تو داریم نیاز
ای تبری ز عدوی تو همه شرط عمل
وی تولای تو امضای قبولی نماز
یونس از ترک ولای تو به ظلمت محبوس
ماهی از بحر به لبیک تو دارد آواز
مرغ خوش لهجه ز شیدایی تو می خواند
نفس باد صبا از تو کند عشوهٴ ناز
ابر و باد و مه و خورشید به فرمان تواند
بارش ابر به دستور تو برگردد باز
نه ملک هستی و طاووس نه داری پر و بال
لیک هرگاه بخواهی بنمایی پرواز
نه زمان مانع فرمان تو باشد نه مکان
گُل ز تصویر درآری چو کنی دست دراز
این همه نصّ امامت به نهان است و عیان
چه نیاز است که تکرار نمایی اعجاز
گِل ما ساخته نور اضافات شماست
دل ما منبع سرشار افاضات شماست
آسمان بی نفس گرم تو احیا نشود
 
عرش و کرسی و فلک جز به تو برپا نشود
قلم و لوح به دستان تو عادت دارند
حکم جبریل ملک جز به تو امضا نشود
پسر فاطمه‌ای، تا تو نخواهی هرگز
پسر مریم عمران که مسیحا نشود
ای عبادات تو مصداق عبادات علی
بی عبادات تو محراب مصلا نشود
سوز دل اشک سحر حال مناجات ز توست
سفره ذکر دعا بی تو مهیا نشود
اولین روضه، پس از کرب و بلا کار تو بود
پرچم روضه که بی اذن تو برپا نشود
تا چهل سال فقط کار تو گرییدن بود
 
نهضت سرخ به جز اشک تو ابقا نشود
شام از خطبهٴ غرای تو شد شام خراب
غل و زنجیر که مانع به تولا نشود
پیشمرگ تو علی اکبر و عباس تواند
بی علمداری تو قافله برجا نشود
زینب آمادهٴ فرمانبری حضرت توست
دولت مهدی زهرا ثمر نهضت توست

محمود ژولیده

سحر پنجم عبادت بود

من همان یا کریم دام شما
جبرئیل قدیم بام شما
صبح روز نخست خواندمتان
چقدر آشناست نام شما
صبح روز ازل حوالی نور
سجده کردیم بر کدامِ شما؟
من حلالم بود حلال شما
من حرامم بود حرام شما
چهارده قرن دست هیچ کسی
دل ندادم به احترام شما
به شما ساحل کرم گفتند
و به ما سائل حرم گفتند
پر من بال و بال من پر شد
پر و بالی زدم کبوتر شد
به نفس های حضرت زهرا
حالمان خوب بود و بهتر شد
سحر پنجم عبادت بود
کوچه های خدا منوّر شد
مردی از سمت ابرهای دعا
آمد و خشکی دلم تر شد
آمد و با خودش کتاب آورد
او امام آمد و پیمبر شد
مردی از سمت آفتاب آمد
با مفاتیح مستجاب آمد  
آمده تا مرا تکان بدهد
چشم گریان به این و آن بدهد
آمده روی پشت بام سحر
با صدای خدا اذان بدهد
آمده بشكند قفس ها را
بال ما را به آسمان بدهد
با خودش نور مصحف آورده
تا خدا را به ما نشان بدهد
به نگاهش دخیل می بندیم
تا مناجات یادمان بدهد
ای مسیح، ای مسیر سبز نجات
بر مناجات کردنت صلوات
ای مناجات ای نسیم دعا
راه نزدیک ما به سمت خدا
ای که دریا کنار تو قطره
قطره با یک نگاه تو دریا
نذر سجاده ی شبانه ی توست
چارمین رکعت نوافل ما
ای امام علیّ دوم من
ای امام چهارم دنیا
مرد شب زنده دار سجاده
مرد محراب، التماس دعا
از تو بوی نماز می آید
بوی راز و نیاز می آید
مادر تو نگین حجب و حیاست
شرف الشمس سید الشهداست
مایه ی آبروی ایران است
افتخار همیشه ام به شماست
از تو و مادر تو این دل ما
عاشق خانواده ی زهراست
یک سفر پیش ما نمی آیی؟
وطن مادری تو اینجاست
تو عجم زاده ای تو فامیلی
پس حرم سازی ات به گردن ماست
تو در این سرزمین گل کاری
به خدا حق آب و گل داری
آفتابی که حق کشیده تویی
جلوه ای که کسی ندیده تویی
با ظرافت، خدای عزّوجل
بی نظیری که آفریده تویی
آن که با کَفّه ی تولایش
پای میزانمان کشیده تویی
شب اسیر هزار رکعت تو
به خدایم قسم پدیده تویی
نخل های بلند نخلستان
بارش رحمتی که دیده تویی
با دعای غلام تو دارد
آسمان مدینه می بارد
بی توسجاده ای اگر هم بود
فرش رسوایی دو عالم بود
بی تو یا حرفی از بهشت نبود
یا اگر بود هم جهنم بود
خطبه های گلوی زخمی تو
انعكاس غروب ماتم بود
تو اگر خطبه ای نمی خواندی
خانه هامان بدون پرچم بود
تو اگر روضه ای نمیخواندی
سال ما سال بی محرم بود
از تو داریم فصل ماتم را
ده شب گریه ی محرم را
احترام تو را سلام نبود
حق تو كوچه های شام نبود
حق آیینه ها شكستن نیست
گیرم این آینه امام نبود
هیچ جایی برای حال شما
بدتر از مجلس حرام نبود
گریه كردی صدا زدی ای كاش
هیچ سنگی به روی بام نبود
كاش مادر مرا نمی زایید
آفتابم، خرابه جام نبود
حرفِ ویرانه در میان آمد
دختر شاه یادمان آمد


علی اکبر لطیفیان

تـو آزادۀ عالمـی، کـی اسیـری؟

سلام! ای سلام خـدا بـر سـلامت
درود! ای کـلام الهــی، کــلامت!
تو هم سجده؛ هم سیدالساجدینی
که قلب حسین است بیت‌الحرامت
مسلمـان نباشم نبـاشم نبـاشم
ندانـم اگـر بـر خـلایق امـامت
سلام خدا بـر سجـود و رکوعت
درود خـدا بـر قعــود و قیـامت
حجر بر در خانه‌ات قطعه سنگی
مقـام آورد سـر بـه پای مقامت
تو حَجّی صلاتی زکاتی جهادی
تو ممدوح بـا نامِ زین العبادی
تو در تیرگــی‌ها سـراج المنیری
تو همچون پیمبر، بشر را بشیری
سمـاوات و عرشند در اختیـارت
تـو آزادۀ عالمـی، کـی اسیـری؟
تو در کنـج ویرانه‌ها هـم بهشتی
تو در زیــر زنجیرهـا هـم امیری
به پای تو سر کرد خم «سربلندی»
تو تنها به نزدِ خدا سر به زیری
یمِ هشت بحری و درِّ سـه دریا
ولـی خداونــد حــیّ قدیـری
تو «قدر» و «تبارک» تو «فرقان» و «نوری»
تو عیسـی تـو گردون تو موسی تو طوری  
تو با خطبه‌ات شام را شـام کردی
تو همچون علی فتح اسـلام کردی
تو از شـام، پیغـام خـون خـدا را
به هر عصر و هر نسل، اعلام کردی
تو بـر روی دشمـن نمـودی تبسّم
تو حتی به «مروان» هم اکرام کردی
تو دل پیش زخـم‌ زبان‌هـا گشودی
تو دعـوت ز سنـگِ لبِ‌ بـام کردی
تو در کوفه یک لحظه دخت علی را
بـه اوج خروشیــدن آرام کــردی
تو با صبر و با حلم و با استقامت
بـه قـرآن بقـا داده‌ای تا قیامت
تو زمزم، تو مروه، تو سعـی و صفایی
تو فرزنـد کعبـه، تـو خیـف و منایی
تو قرآن، تو احمد، تو حیدر، تو زهرا
تـو در حُسـن، آیینـۀ مجتبــایی
امامـی و، پیغمبــری از تـو زیبد
کــه تنهــا پیــام‌آورِ کــربلایی
کلامت بوَد وحیِ صاعد چه گویم
تــو از پــای تـا سر کلامِ خدایی
دعـا بــر دهـان و لبت بوسه آرد
همانــا همانــا تــو روح دعـایی
چه بهتر که «میثم» ثنای تو گوید
بـرای تـو خوانـد، بـرای تو گوید


غلامرضا سازگار

حـرم حضـرت سجاد، بقیـع دل ماست

باز در بحر ولایت گهری پیدا شد
ابر، یک ‌سو شد و قرص قمری پیدا شد
گلشن عشـق و امیـدِ پسـر فاطمه را
الّه‌ الّه! چــه مبـارک ثمـری پیدا شد
یک‌صدا خنده ‌زنان اهل سماوات و زمین
همـه گفتنـد حسین دگـری پیـدا شد
یا حسین ای پسر فاطمه چشمت روشن
ذکر و تسبیح و دعا را پدری پیـدا شد
یم توحید به جوش آمد و در دامن آن
صدفی گشت عیان و گهری پیـدا شد
همه خوبان جهان یکسره کردند اقرار
که ز خوبان جهان خوب‌تری پیدا شد
روی حق روی نبی روی امامان یکسر
همـه در صورت زیبـا پسری پیدا شد
مژده ای اهـل تـولا شـب میلاد آمد
جان بگیرید به کف حضرت سجاد آمد
سوره ی نـور حسین ‌بـن ‌علـی سیمـایش
دو جهـان شیفته ی حسن جهـان‌ آرایش
چشم مادر به تماشای جمالش روشن
جـای گل ‌بوسه ی بابا بـه همه اعضایش
نقش فرقان محمد خط و خال و حسنش
جـای پیشانـی جبریل به خاک پایش
شجـر نـور بــود آیتــی از جلـوه ی رخ
ملک العرش بـود بنـده و او مولایش
این همان سوره ی طور است و کتاب مستور
که بـود قـلب حسین‌ بن ‌علی سینایش
پای داوود پیمبـر بـه زمین می‌ چسبد
گـر بـه هنگـام تضـرع شنود آوایش
نور بر عرش کند سر ز مناجات شبش
روح بخشـد بر وی با دم روح ‌افزایش
پای تا سر قـد و بـالای علی را بیند
چشم بابا بـه تمـاشای قد و بالایش
معنی پنج کتاب است نهان در نفسش
چـارده سـوره ی نـور است رخ زیبایش
به جـلال و شـرف و قدر ندارد همتا
در همه عالم چون خالق بی‌همتایش
نه عجب عالم اگر گردد فرمانبر او
ابر بـارد بـه منـاجات غـلام در او
روی او مصحف قدر و شرفش پیغمبر
گوهـر چـار یـم نـور و یـم هفت گهـر
استـلام حجـرش کـور کند چشم هشام
کعبـه دور سـر او گـردد بـا حجر و حجر
می‌تـوان در غل و زنجیـر بگیرد چو علی
بــا دو انـگشت یـداللّهــی در از خیبــر
کـرم و جــود بـود سائــل پشـت در او
شـرف و قـدر به خـاک قـدمش آرد سر
حلقه ی سلسلـه در حلقـه ی فرمان وی است
سنـگ بـر لـب بامنــد از او فرمــان بر
این خلیلی است که با هر سخنش بت شکند
احتیاجش نه بـه دست است نه بازو نه تبر
اوست آن بنده که چون پای نهد در محراب
در نمـاز شبش از هـوش رود مـرغ سحر
این توانمند خطیبی‌ است که در مسجد شام
بر سـر تخت ستـم بشکنـد از خصم، کمر
این رسولی‌ است که بوده است چهل معراجش
سـوی معبـود بــه دنبـال سـر پـاک پدر
چه روی ناقه ی عریـان چه به ویرانه ی شام
این امام است امام است امام است امام
این امامی‌ است که همگام امام شهداست
پدر حلم و رضا و پسـر خـون خداست
موج در موج بـود لنگـر کشتـی نجات
گام در گام همه شعله ی مصباح هداست
در عنایت کمـی از کفه ی جـودش عالم
در حقیقت نمی از قطره ی علمش دریاست
طاعت خلق سماوات و زمین بی‌ مهرش
به خـدا روز قیـامت سنـد بی‌ امضاست
این خدا نیست خدا نیست خدا می‌داند
طلعت غیـب در آیینـه ی رویش پیـداست
بــی‌جهت سـدِّ رهِ زائــر او گردیدنـد
حـرم حضـرت سجاد، بقیـع دل ماست
این علی‌بن‌حسین است که با فریادش
همه جا کرببلا و همه دم عاشوراست
تـا خدایی خداونـد، امـام است به خلق
بـه خدایـی خدایی که جهان را آراست
«
میثما!» از سخن مدح، فراتر خوانش
این کتابی‌ است که هرگز نبود پایانش

غلامرضا سازگار

کاش امشب بقیـع  گنبد داشت

بياييد عشق را عبادت كنيم
به سجاده عرض ارادت كنيم
در اين خشكسال صداقت شبي
دو ركعت محبت تلاوت كنيم
((
تمام عبادات ما عادت است
به بي عادتي كاش عادت كنيم))
بياييد نوبت بگيريم و بعد
صف عاشقي را رعايت كنيم
همينكه در اين صف نشستيم پس
بياييد شكر ولايت كنيم
شب سوم عاشقي هاي ماست
دوباره كمي عشق نيت كنيم
مجال عبادت به عالم رسيد
بهار مناجاتيان هم رسيد
به چشم زمين تا كه مهمان شدي
به عمر پدر راحت جان شدي
تو از مادري اريايي نژاد
و از ما و فرزند ايران شدي
عجم با تو شائني دگر يافت چون
تو فاميل با شهر سلمان شدي
پر از لحظه هاي ركوع و سجود
و تنديس خاكي ايمان شدي
تو هستي؛قناعت چه معنا دهد
مگر نه كه لبريز احسان شدي
كريمانه ما را بخر حضرتا
تو كه ابروي كريمان شدي
نوشتم كه مهتاب من امده
علي ابن ارباب من امده

 

 

اهـل زهـدی و  اهـل عرفانی
سیـد السـاجدیـن  سبحانی
تو امـامـی ز  بعد بـابـایـت
روح کـل  نمـاز  و  قـرآنی
مـادرت  را  تـو آبـرو  دادی
پسـر دخـت  شـاه ایـرانی
تو  عـزیـز حسیـنِ زهرایـی
بیـن گهـواره مـاه  تابـانی
مادرت گونه هات و می بوسـد
مثـل بابا تـو نیـز خنـدانی
غنچه ات تـا به روی من وا شد
مهر  تو  در دلـم شکوفـا شد
دل به  لطف تو با  صفـا باشـد
بی ولای تـو بی بهـا باشـد
بَه که هم نـام مرتضـی هستی
یا علی جـان من  فدا باشـد
گر شـدی جز  اهل  بکایـیـن
سببـش  یـاد کربـلا باشـد
کاش امشب بقیـع  گنبد داشت
کفتـران تـو را هـوا باشـد
قلب زوار تـو شده خون ،کاش
زائرت را حـرم سـرا باشـد
یک بقیع و  چهـار قبـر غریب
یک امام زمان و صبـر عجیب
شاعر: سيد محسن حبيب اله پور

عیدت مبارک یا امام سجاد

ای یوسف زهرا امام سجاد
ای بر همه مولا امام سجاد

قبلـۀ دل‌هــا یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
تو چارمین امام عالمینی
تو بهترین دسته‌گل حسینی

در دست بابا یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
جان همه جهانیان نثارت
از طرف خدا در اختیارت

دنیــا و عقبــا یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
تو رهبر و امام ساجدینی
فرزند زهرا زین‌العابدینی

روح تـــولا یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
سلام حق به حسن بی‌مثالت
نور الهی از مه جمالت

شـد متجــلا یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد

مهر تو در درون سینه دارم
زیارت شهر مدینه دارم

از تــو تمنــا یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
****
یوسف زهرا نگهی به ما کن
از کرم و لطف و عطا روا کن

حـاجت مـا را یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد
عیدت مبارک یا امام سجاد

شاعر: استاد سازگار

ای پنجم شعبان! سحرت باد مبارک

ای شمس ولایت! قمرت باد مبارک
ای بهر کرامت! گهرت باد مبارک
ای پنجم شعبان! سحرت باد مبارک
ای مادر ایران! پسرت باد مبارک



آیینـۀ حسن ازلــی زاده‌ای امشب
در کعبۀ توحید، علی زاده‌ای امشب
****
بنگر به سرِ دست، جمال ازلی را
چارم وصی احمد و نجل سه ولی را
خورشید فروزندۀ انوار جلی را
رخسار علی‌بن‌حسین‌بن‌علی را

دیدار حسین دگرت باد مبارک
میلاد گرامی پسرت باد مبارک

این فرش‌نشینی است که خود عرش مقام است
این حمد و رکوع است و سجود است و قیام است
این قائمۀ دائمۀ هفت نظام است
این نجل سه مولا پدر هشت امام است

ما را نه همین در حرمش روی نیاز است
بر دامن او دست هـمه خلـق، دراز است
****
قرآن حسین‌بن‌علی مصحف رویش
جان دو جهان بسته به یک تار ز مویش
خورشید برد سجده به خاک سرکویش
حق است اگر خضر چکد ز آب وضویش

انـوار خـدا مـوج زنـد در جلواتش
از خالق و از خلق درود و صلواتش
****
این یوسف زهرا پسر یوسف زهراست
در چرخ ولایت قمر یوسف زهراست
در بحر امامت گهر یوسف زهراست
در سلسله پیغامبر یوسف زهراست

در قافلـه مـولاست همـه قافلـه‌ها را
در سلسله یار است همه سلسله‌ها را
****
در هر طپش قلب بوَد ذکر خدایش
پیوسته دعا منتظر حال دعایش
دل‌‌های حسینی همگان صحن و سرایش
گل‌‌بوسۀ جبریل به خاکِ کفِ پایش

والله اگــر حکـم ز داور بستاند
داند که در از قلعۀ خیبر بستاند
****
فرزند شهادت، پدر صبر و شکیب است
مولای وجود است، نگویید غریب است
بیمار نخوانید، طبیب است، طبیب است
مانند علی نیز خطیب است، خطیب است

گفتار رسایش چو شنیدند صحابه
گفتند علی خوانَد در کوفه خطابه
ای بوسه زده خون خدا بر دهن تو
ای مثل نبی وحی الهی سخن تو
تو شمع و همه خلق جهان انجمن تو
یوسف شده دلباختۀ پیرهن تو

دریاست جگر تشنۀ اشک بصر تو
گردیده اجابت همه جا دور سر تو
****
یاس نبوی، لالۀ حمرا به تو نازد
نخل رطب و سینۀ صحرا به تو نازد
بر نیزه سر یوسف زهرا به تو نازد
هم فاطمه، هم زینب کبرا به تو نازد

در عیـن اسـارت بـه همه خلق امیری
خصم است اسیر تو که گفته تو اسیری
****
اوصاف تو بیرون بوَد از حد و شماره
هر لحظۀ تو در نظر ماست هزاره
از ماست اطاعت، ز تو یک لحظه اشاره
عالم همه بر جود تو دارند نظاره

زنجیر به فرمان تو پیچید به دستت
بالله قسـم نـام اسیـر است شکستت
****
بی‌اذن تو بر تو نرسد سنگ لب‌ بام
گر حکم کنی شام شود تیره‌تر از شام
در سلسله صدسلسله با یک نگهت رام
معراج چهل‌ روزۀ تو برتر از اوهام

پیغامبــر خـــون امــام شهــدایی
هر سو که کنی روی در آغوش خدایی
****
ای ملک خداوند تعالی حرم تو
ای عالم هستی همه ظرف کرم تو
جان یافته عیسای مسیحا ز دم تو
خوبان دو عالم همه خاک قدم تو

«
میثم» که بوَد دست گداییش به سویت
آیینــۀ دل شستـه بـه خـاک سر کویت



ای شمس ولایت! قمرت باد مبارک
ای بهر کرامت! گهرت باد مبارک
ای پنجم شعبان! سحرت باد مبارک
ای مادر ایران! پسرت باد مبارک

آیینـۀ حسن ازلــی زاده‌ای امشب
در کعبۀ توحید، علی زاده‌ای امشب
****
بنگر به سرِ دست، جمال ازلی را
چارم وصی احمد و نجل سه ولی را
خورشید فروزندۀ انوار جلی را
رخسار علی‌بن‌حسین‌بن‌علی را

دیدار حسین دگرت باد مبارک
میلاد گرامی پسرت باد مبارک

این فرش‌نشینی است که خود عرش مقام است
این حمد و رکوع است و سجود است و قیام است
این قائمۀ دائمۀ هفت نظام است
این نجل سه مولا پدر هشت امام است

ما را نه همین در حرمش روی نیاز است
بر دامن او دست هـمه خلـق، دراز است
****
قرآن حسین‌بن‌علی مصحف رویش
جان دو جهان بسته به یک تار ز مویش
خورشید برد سجده به خاک سرکویش
حق است اگر خضر چکد ز آب وضویش

انـوار خـدا مـوج زنـد در جلواتش
از خالق و از خلق درود و صلواتش
****
این یوسف زهرا پسر یوسف زهراست
در چرخ ولایت قمر یوسف زهراست
در بحر امامت گهر یوسف زهراست
در سلسله پیغامبر یوسف زهراست

در قافلـه مـولاست همـه قافلـه‌ها را
در سلسله یار است همه سلسله‌ها را
****
در هر طپش قلب بوَد ذکر خدایش
پیوسته دعا منتظر حال دعایش
دل‌‌های حسینی همگان صحن و سرایش
گل‌‌بوسۀ جبریل به خاکِ کفِ پایش

والله اگــر حکـم ز داور بستاند
داند که در از قلعۀ خیبر بستاند
****
فرزند شهادت، پدر صبر و شکیب است
مولای وجود است، نگویید غریب است
بیمار نخوانید، طبیب است، طبیب است
مانند علی نیز خطیب است، خطیب است

گفتار رسایش چو شنیدند صحابه
گفتند علی خوانَد در کوفه خطابه
ای بوسه زده خون خدا بر دهن تو
ای مثل نبی وحی الهی سخن تو
تو شمع و همه خلق جهان انجمن تو
یوسف شده دلباختۀ پیرهن تو

دریاست جگر تشنۀ اشک بصر تو
گردیده اجابت همه جا دور سر تو
****
یاس نبوی، لالۀ حمرا به تو نازد
نخل رطب و سینۀ صحرا به تو نازد
بر نیزه سر یوسف زهرا به تو نازد
هم فاطمه، هم زینب کبرا به تو نازد

در عیـن اسـارت بـه همه خلق امیری
خصم است اسیر تو که گفته تو اسیری
****
اوصاف تو بیرون بوَد از حد و شماره
هر لحظۀ تو در نظر ماست هزاره
از ماست اطاعت، ز تو یک لحظه اشاره
عالم همه بر جود تو دارند نظاره

زنجیر به فرمان تو پیچید به دستت
بالله قسـم نـام اسیـر است شکستت
****
بی‌اذن تو بر تو نرسد سنگ لب‌ بام
گر حکم کنی شام شود تیره‌تر از شام
در سلسله صدسلسله با یک نگهت رام
معراج چهل‌ روزۀ تو برتر از اوهام

پیغامبــر خـــون امــام شهــدایی
هر سو که کنی روی در آغوش خدایی
****
ای ملک خداوند تعالی حرم تو
ای عالم هستی همه ظرف کرم تو
جان یافته عیسای مسیحا ز دم تو
خوبان دو عالم همه خاک قدم تو

«
میثم» که بوَد دست گداییش به سویت
آیینــۀ دل شستـه بـه خـاک سر کویت

شاعر: استاد سازگار

سجده ی ما به پای قدم تو

محبوب حریم حق تعالی آمد                 
تفسیر گر نور تجلی آمد
در وفت شکفتنش سروشی می گفت        
سجاد نشین عرش اعلی آمد
اگر امشب مدینه جای ما بود            
برایت جشن زیبا می گرفتیم
برات کربلا و هم نجف را                      
ز دست پاک زهرا می گرفتیم
میلاد امام چهارمین است امشب                
روشن ز رخش خلد برین است امشب
تبریک بگوئید به عالم زیرا                    
مسرور امام پنجمین است امشب
امشب مدینه بهتر از خلد برین است        
میلاد مسعود امام ساجدین است
امشب همه دست دعا بالا بگیرید              
یدی ز دست حضرت زهرا بگیرید
امشب خروشان می شود دریای رحمت         
بر روی عالم باز شد دریای رحمت

 

 

از قدم تو توی شب های سپید من
باز میگیره جون ساقه ی سبز امید من
جام اگر چشم های تو باشه می حلاله
شراب اگه لب های تو باشه می حلاله
پس می میزنم پیاله پیاله
علی
از قدم تو توی شب های سپید من
باز میگیره جون ساقه ی سبز امید من
یه نگاه به من کن سر تا پای من خیس شرابه
سه شبه که دارم مستی می کنم حالم خرابه
سجده ی ما به پای قدم تو
دست ما و دامن کرم تو
ای گرمی سینه ی ارباب
این سائل و عاشق را دریاب
جام اگر چشم های تو باشه می حلاله
شراب اگه لب های تو باشه می حلاله
پس می میزنم پیاله پیاله
اون که عاشقه می دونه امشب چه شبیه
با اومدنت هوای دل ها زینبیه
طراوت سرخ چشم های من از شرار عشقه
یه پای دلم تو صحن مدینه ست یه پاش دمشقه
جلوه داری تو آغوش پدرت
سر خوشی با عموی دلاورت
تو ساقیه باده ی عشقی
دلدار بانوی دمشقی
مژده بده شبیه که محاله
حتی یه دم خالی بشه پیاله
تا به سحر میخونه ها شلوغه
مستی توی میکده ها حلاله
جام اگر چشم های تو باشه می حلاله
شراب اگه لب های تو باشه می حلاله
پس می میزنم پیاله پیاله
وای به حال اون که نچشیده کرم تو
من توی دلم می سازم امشب حرم تو
گدای نگاه لطف تو منم من را صدا کن
شعله ورم از عشق عمو جونت برام دعا کن
روی قلبم اسمت را خدا نوشت
بازه امشب درهای باغ بهشت
ای یار دیرین اباالفضل
ای جان شیرین اباالفضل
از تو بهشت نسیم تو وزیده
خالق تو شبیه تو ندیده
رو به خودش میگه هزار آفرین
دست های اون که تو را آفریده
جام اگر چشم های تو باشه می حلاله
شراب اگه لب های تو باشه می حلاله
پس می میزنم پیاله پیاله

 

 

امشب ای اهل دعا روح دعا می آید       
پسر خامس اصحاب کسا می آید
مؤمنین گرد هم آئید به محراب دعا   
صف ببندید که مولای شما می آید
سر تسلیم به پایش بگذارید همه      
که ز ره صاحب تسلیم و رضا می آید
سجدة شکر به درگاه خداوند آرید   
که ز ره راهبر و راهنما می آید
مؤمنین هیچ نباشید از این در نومید     
پرده پوش گنه و جرم و خطا می آید
آن خدا جوی که چون پای به محراب نهد     
طاق محراب به برش گشته دو تا می آید
آن که بگرفته ز حق سید سجاد لقب  
امشب از غیب به تأیید  خدا می آید
آن که از جای کند ریشه طغیان یزید   
آن که حق را کند از خدعه جدا می آید
آن که بیند به صف کربُبلا روی زمین   
پیکر بی سر شاه شهدا می آید
آن که سائل نرود از در او بی حاجت   
فیض بخشنده به هر شاه و گدا می آید
دست «ثابت»مکش ای دوست به هر صبح و مسا
چون که صاحب او رنگ و لا می آید



:ثابت

سجّاده وا کنید که سجّاد آمده

فال دعای سینه ی ما شاد آمده
سجّاده وا کنید که سجّاد آمده
سجّاده وا کنید و سر سفره ی نیاز
پرهای مرغ درد دل خود کنید باز
امشب به سمت قبله و محراب می رویم
با دل سراغ خانه ی ارباب می رویم
قرآن برای دیدن دلبر وضو گرفت
ایرانم از ولادت تو آبرو گرفت
بی بیِّ خاک مملکتم شاهکار کرد
با سجده ی تو شاه کرم افتخار کرد
شد کلِّ همُّ و غمِّ حقیقت سینجلی
وقتی که شاه عشق صدا زد تو را علی
آرایه های ناب دعا جلوه گر شده
حالم شبیه ناله ی شب تا سحر شده
این مثنوی مقام دلم می کند رفیع
پلکی به هم گذاشته  و می روم بقیع
از لابه لای پنجره هایی به سوی یار
خیره شدم به سمت مزاری غریب وار
قوّت به قلب خسته و بی تاب می دهم
با اشک سنگ قبر تو را آب می دهم
تصویری از حریم خیالیِّ دلبرم
حک می شود به گوشه ای از قلب و باورم
با لفظ انتظار رسیدم به این یقین
صاحب حرم تو می شوی یا زین العابدین
روزی درست روبروی گنبد نبی
شیعه بنا کند به خدا مرقد علی
با یاد هر شبی که گذشت و نبود شمع
با روضه می شویم میان رواق جمع
جای دقایقی که پر از بغض فنته بود
روزیِّ چشم گریه کنت چوب طعنه بود
شب تا سحر برای شما سینه می زنیم
با یاعلی تبر به تن کینه می زنیم
پر می شود بقیع تو با صوت مادری
با ناله های غربت و غمهای حیدری
دیگر برای روضه نیازی به چاه نیست
نفرین و لعن قاتل مادر گناه نیست
لعنت به آنکه مقبره ات را خراب کرد
سیلی زدن به صورت غمدیده باب کرد
نفرین به آنکه قلب حرم با ستم شکست
دست علی شبیه علی بین کوچه بست
رو سوی قبله کن که دعایت نیاز ماست
تنها دعای عهد و فرج چاره ساز ماست
وا کن به اشک خود گره ی کور کار ما
از حق طلب نما سحر انتظار ما

 حسين ايماني

زخم بی مرهم چل روز اسارت آقا

نور حق می دمد از مشرق سجاده‌ی تو
چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو
می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت
آنکه از روز نخستین شده دلداده‌ی تو
زمزم و کوثر و تسنیم به وجد آمده اند
از زلالی می و روشنی باده‌ی تو
هر کسی معجزه‌ی چشم تو را باور کرد
می شود بنده ولی بنده‌ی آزاده‌ی تو
با کرامات نگاهت دل هر عاشق را
می برد سمت خدا روشنی جاده‌ی تو
آمدی تا به جهان نور یقین برگردد
نور ایمان و سعادت به زمین برگردد
مکه با مقدم تو عطر بهاران دارد
دیده‌ی روشن تو رحمت باران دارد
کعبه بر شانه‌ی لطف تو توکل کرده
با نفس های مسیحایی تو جان دارد
مثل جدّت تو نهادی حجر الاسود را
ور نه بی مرحمتت قامت لرزان دارد
هر کسی در دل او نور ولایت جاری ست
به کرامات تو و چشم تو ایمان دارد
از نگاهت همه اعجاز و یقین می بارد
چشمهایت چقدر تازه مسلمان دارد
آیه آیه کلمات تو همه روشنی اند
خط به خط مصحف تو جلوه‌ی قرآن دارد
لحظاتت همه از نور خدا لبریزند
مگر این شوق الهی تو پایان دارد
شب گذشت و سر تو بر روی تربت مانده
در عروجی تو ولی شوق عبادت مانده
با تو هر لحظه‌ی من بوی خدا می گیرد
عطر اخلاص و مناجات و دعا می گیرد
بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را
سجده هامان به نگاه تو بها می گیرد
تو ولی نعمت ما و همه عبدت هستیم
رحمت واسعه ات دست مرا می گیرد
تا بقیعت دل شیدای مرا راهی کن
عشق از گوشه‌ی چشمان تو پا می گیرد
آنقدر بنده نوازی که دل چون من هم
عاقبت تذکره‌ی کرب و بلا می گیرد
بانی روضه‌ی اربابی و باران باران
چشمم از محضر تو اذن بکا می گیرد
از تو بر گردن اسلام چه دِیْنی مانده
با فداکاری تو شور حسینی مانده
رهبر جان به کف اهل ولایی آقا
مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا
به تو و عزت و ایثار و شکوهت سوگند
علم افراشته‌ی خون خدایی آقا
بیرق نهضت ارباب به روی دوشت
وارث سرخی خون شهدایی آقا
خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند
دشمن تو نبرد راه به جایی آقا
کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی
همه دیدند که مصباح هدایی آقا
مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد
راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا
دیده‌ی غرق به خون تو گواهی داده
تو عزادار چهل سال منایی آقا
اشک هم از غم چشمان تو خون می‌گرید
زائر جان به لب کرب و بلایی آقا
چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند
دم بدم در همه جا داشت مصیبت می خواند
غربت و بی کسی قافله یادت مانده
شام اندوه و شب هلهله یادت مانده
خار غم چشم تو را باز نشانده در خون
پای زخمی و پر از آبله یادت مانده
در خرابه تو هم از پای نشستی آخر
قامت خم شده‌ی نافله یادت مانده
زخم بی مرهم چل روز اسارت آقا
سالها سلسله در سلسله یادت مانده
سالیانی ست که این داغ شهیدت کرده
تلخی طعنه‌ی صد حرمله یادت مانده
قاتلت درد و غم و بی کسی عاشوراست
سالیانی ست دل زخمی ات ارباً ارباست

یوسف رحیمی

ذکر یا ربنا درست کنی

از سکوتم صدا درست کنید
ذکر یا ربنا درست کنید
ببرید و بیاورید مرا
بلکه از من گدا درست کنید
در دلم گر بناست خانه کنید
اول این خانه را درست کنید
می شود سنگ دستتان بدهم
میشود که طلا درست کنید
هر چه میل شماست تسلیمیم
یا خرابم و یا درست کنید
فقر ما را کسی درست نکرد
ای کریمان شما درست کنید
شد اگر شکر، اگر نشد یک وقت
می نشینم تا، درست کنید
بعد از آن که مدینه ام بردید
سفر کربلا درست کنید
از لب ما دعا نمی افتد
کربلا، کربلا نمی افتد
این قبیله همه شبیه هم اند
این کرم زاده ها چه با کرم اند
چه نیازی است تا بزرگ شوند
در همان کودکی مسیح دم اند
زنده ام می کنند مثل مسیح
بر تن مرده ام اگر بدمند
همه آماده ی بلا هستند
جاده های عروج، پیچ و خم اند
عاشقان بیشتر پی نامند
عاشقانی که عاشقند کم اند
عاشقان در نگاه آل علی
گر اسیرند باز محترم اند
دختران قبیله های عرب
خادم شهربانوی عجم اند
عجمی کرده اند جانان را
آبرو داده اند ایران را  
ای مناجات تا خدا رفته
عرش را تا به انتها رفته
کیسه کیسه به شانه نان برده
خانه خانه سوی گدا رفته
بی تو معراج هم کسی برود
بی وضو محضر خدا رفته
بس که در حال سجده افتاده
رنگ پیشانی شما رفته
برکت می رسد، غلامت اگر.
سر سجاده ی دعا رفته
محمل ما به گِل فرو رفته
محمل ما شکسته وا رفته
چاره ای کن برای ما ور نه
رمضان، آبروی ما رفته
آبرو دار پنجم شعبان
دارد از راه می رسد رمضان
ای مناجاتی سرای حسین
ذکر آمین ربنای حسین
ای تمام صحیفه ات شرحِ
آخرین ناله و دعای حسین
مقتل تو صحیفه ات باشد
داده ای شرح کربلای حسین
کاش مثل تو روضه خوان بشویم
تا اقامه کنیم عزای حسین
به زبانِ دعا بیان کردی
چه کشیدند بچه های حسین
آه تیر سه شعبه و حلق
طفل معصوم بی خطای حسین
الامان از حکایت زینب
وای از روز ماجرای حسین
چقدر کریه می کنی یعقوب
مژه ات ریخته برای حسین
بعد از آن که بدن مرتب شد
سر بنه روی بوریای حسین
روی قبرش نوشتی یا مظلوم
لک روحی فدا اباالمهموم


علی اکبر لطیفیان

سلام دلبر سجده، امیر سجاده

سلام عطر خوش دلپذیر سجاده
سلام دلبر سجده، امیر سجاده
سلام سفرۀ پر نعمت دعا خوانی
سلام سفرۀ مهمان پذیر سجاده
سلام تازهٔ شعر و شعور و احساسم
سلام تازه مریدی به پیر سجاده
چقدر دست مرام من از تو خالی شد
شبی که دور شدم از مسیر سجاده
پیاده می شوم این جا کنار اشکم تا
بیفتم از سر خجلت به زیر سجاده
و یطعمون علی حبه شما هستید
منم یتیم و فقیر و اسیر سجاده
منم فقیر شما یک عطا به من بدهید
مرا اسیر کنید و خدا به من بدهید
شبی كه مثل همیشه خدا تو را می دید
و داشت عرش نمازت ستاره می بارید
چقدر حجم حضورت وسیع و ناپیدا
که لحظه لحظه در آن جز خدا نمی گنجید
همان شب از نفس سجده های پر نورت
که داشت قامت ابلیس روح می لرزید
به شکل افعی خشمی در آمد و آمد
به گرد پای حضور تو داشت می چرخید
و نیش هم زد و تا از حضور درآیی
ولی چگونه شود نور منفک از خورشید
تو هم علیِّ خدایی و محو محو خدا
که تیر و نیش ندارد به عشق تو تردید
و ناگهان پس از آن اتفاق رویایی
عبای سبز خودش را خدا به تو بخشید
چنان به رحمت خود موج زد به خاطر تو
که بر سواحل پیشانیت صدف پاشید
و بعد روی صدف ها به رنگ آب نوشت
از این به بعد شما زین العابدین هستید
از این به بعد نه، از قبل عالم ذر بود
که سجده های تو در ساق عرش محشر بود
بهشت قطعه ای از تربت زمینت بود
و عرش آینه ای از دل یقینت بود
فرات کوفی، ابوحمزۀ ثمالی ها
زیاد از این صُلَحا توی آستینت بود
صدای آیۀ ترتیل تو که می آمد
خدا هم عاشق اصوات دلنشینت بود
هزار رکعت، هر شب نماز می خواندی
نماز یکسره مهمان شب نشینت بود
هزار دسته ملک در صف عبادت تو
گدای روز و شب زین العابدینت بود
همیشه خاطره عمه در دلت می سوخت
و عکس قافله در چشم نازنینت بود
در آن غروب که عمه اسیر اعدا شد
دل تو خون و شد و سجاده تو دریا شد
چقدر آیه بریزد خدا به نام شما
چقدر معرفت آرد همین سلام شما
مرورتان به خدا از همیشه تازه تر است
برای هر که بخواند به احترام شما
کنار جادۀ دنیا پیاده گردیدم
فقط برای عبودیت مقام شما
به احترام شما از خدا طلب کردم
مرا برد به بهشت پر از کلام شما
کنار مادرتان هم غذا نمی خوردید
چقدر درس ادب دارد این مرام شما
اگر کرامت عالم به دست های شماست
منم گدای شما و منم گدای شما
منم گدای شما و گدای مادرتان
منم شوم فدای شما و فدای مادرتان
رسیده اید از آن سوی باور ایمان
به روی دوش گرفتید سورۀ انسان
منم که سورۀ افتاده از نگاه توام
منم که دور شدم از نگاه الرحمان
چه می شود که نگاهی به ما کنید آقا
که اسم ما بخورد بر کتیبۀ باران
که یک نفس بزنی تا دلم بهشت شود
که یک نفس بزنی تا دلم بگیرد جان
صحیفه های دعا را به من بیاموزان
که از دل کلماتت در آورم قرآن
خدا که اسم تو را یاد داد بر آدم
منم صدات زدم، صدا زدم با آن
دو اسم ناز و قشنگت یکی به نام علی
یکی به نام حسین، یابن سید العطشان
علی ترین پسر کربلا نگاهم کن
مرا ستاره ستاره اسیر ماهم کن
در آن غروب که مقتل پر از کبوتر بود
پر از تهاجم تیر و سنان و خنجر بود
در آن غروب که چادر ز خیمه ها افتاد
و دشت پر شده از ناله های معجر بود
در آن غروب که عمه کبود و نیلی شد
و دست و بازویش از تازیانه پرپر شد
در آن غروب که مَشکی به آسمان می رفت
و روی نیزه در آن سو نگاه اصغر بود
در آن غروب که عمه تو را تسلی داد
و آتش دل او از تو نیز بدتر بود
در آن غروب که هر نیزه ای به سویی رفت
و روی نیزه که دعوا برای یک سر بود
در آن غروب تو در کربلا شهید شدی
کنار عمه به شام بلا شهید شدی
شاعر:رحمان نوازنی

باز میلاد حسین‌ بن ‌علی تکرار شد

باز یاران عید دیدار جمال یار شد
باز فصل رؤیت مهر رخ دلدار شد
باز مُلک کبریا شد غرق در دریای نور
باز میلاد حسین‌ بن ‌علی تکرار شد
جان به کف گیرید جانان می‌رسد از کوه نور
دیده بگشایید اینک لحظۀ دیدار شد
چشم ثارالله روشن شد به رخسار علی
دامن شعبان، بهار از این گل رخسار شد
بر گل رخسار، لبخندت مبارک یا حسین
لیلۀ میـلاد فرزنـدت مبــارک یا حسین
مرحبا ای ماه شعبان آفتاب آورده‌ای
آفتاب روی حق را بی‌نقاب آورده‌ای
شهربانو این که در آغوش بگرفتی علی‌است؟
یا دوباره احمد ختمی‌مآب آورده‌ای
بوی عطر احمدی بر آسمان سر می‌کشد
بلکه بر گل‌های زهرایی گلاب آورده‌ای
بر حسین‌بن‌علی زادی علی‌بن‌الحسین
یا مگر از کعبه امشب بوتراب آورده‌ای
مـادر ایـرانِ اهـل‌البیت، مــام نُه امام
ای عروس فاطمه از فاطمه بادت سلام
این پسر سر تا قدم جان حسین‌بن‌علی است
این پسر نور است و فرقان حسین‌بن‌علی‌ است
این پسر یک باغ لاله از بهشت فاطمه است
این پسر روح است و ریحان حسین‌بن‌علی است
این به روی شانۀ باباست قرص آفتاب
این به روی دست، قرآن حسین‌بن‌علی است
این پسر یاسین و طاها، این پسر والشمس و طور
این پسر نور است و فرقان حسین‌بن‌‌علی است
نـور هـم گردیـده مبهـوت رخ نورانیش
جای لب‌های علی پیداست بر پیشانیش
مرغ شب هر شب بوَد محو مناجات شبش
ذات رب‌العالمین مشتاقِ یارب یاربش
هر نفس دارد هزاران ذکر در عمق وجود
بلکه آنی نام معبودش نیفتد از لبش
شب که در محراب مشغول مناجات و دعاست
آسمان پیچد به خود در شعلۀ تاب و تبش
جان من جان همه ذریه و ام و ابم
خاک درگاه وی و ذریه و ام و ابش
با مناجاتش دل شب، دیده را دریا کنید
در مضـامین دعایش وحی را پیدا کنید
اوج پروازش سماوات و نمازش بر زمین
روح در آغوش حق بر دامن خاکش جبین
بس‌که زینت داد در حال نمازش بر نماز
از خدا آمد ندایش «انت زین‌العابدین»
شب که از خوف خدا تا صبح چشمش می‌گریست
زنده می‌شد ‌یاد شب‌های امیرالمؤمنین
خط او مشی من است و مهر او دین من است
دین همین است و همین است و همین است و همین
بــا ولای او سرشتــه از ازل آب و گِلم
وای اگر یک لحظه مهر او نباشد در دلم
ای به زنجیر اسارت ملک هستی را امیر
حلقۀ زنجیرها در حلقۀ عشقت اسیر
ای خدا را شیر ای فرزند شیر کبریا
شیری و در حلقۀ زنجیر هم شیر است شیر
پای تو بر ناقۀ عریان به چشم آسمان
دست تو در حلقۀ زنجیر ما را دستگیر
من نمی‌گویم خدایی، بنده‌ای چون بنده‌ای؟
هم کریمی هم عظیمی هم سمیعی هم بصیر
عبد ذات کبریایی کبریایی می‌کنی
در مقام بندگی کار خدایی می‌کنی
گوش جان‌ها پُر بوَد پیوسته از آوای تو
شام می‌لرزد هنوز از خطبۀ غرای تو
از سرشگ چشم گریانت وضو گیرد نماز
ای وضوی بندگی از خون ساق پای تو
خطبۀ ناب تو را نازم که در طشت طلا
گفت بابا آفرین بر منطق گویای تو
از زمین کربلا تا شام از بالای نی
چشم ثارالله بودی بر قد و بالای تو
تــو ســوار ناقـۀ عریـان حسین دیگری
هم حسینی هم حسن هم احمدی هم حیدری
ای بیابان بقیعت وسعت دل‌های ما
پیش‌تر از آفرینش رهبر و مولای ما
هم فروغ ماه رویت خوب‌تر از آفتاب
هم خیال باغ حسنت جنةالاعلای ما
ذکر تو توحید ما تهلیل ما تکبیر ما
حبّ تو ایمان ما دنیای ما عقبای ما
نیست در صحرای محشر وحشتی از تیرگی
تا درخشد پرتو مهر تو از سیمای ما
وصف تو ذکر خوش لیل و نهار «میثم» است
مهـر تـو روز جـزا دار و نــدار «میثم» است

غلامرضا سازگار

سجاده ها تبریک، آمد استجابت

امروز را که مهمان آسمانم
 
در انتظار لحظه ی سبز اذانم
حتی شده از شوق با بال شکسته
خود را به سمت آسمان ها می کشانم
امشب که گرم دادن خیرات هستند
خوب است تا وقت سحر این جا بمانم
من تا گره را وا کنم از کارهایم
باید دعایی از صحیفه را بخوانم
سجاده ها تبریک، آمد استجابت
تسبیح ها، هو یا علی ورد زبانم
باید گدای حضرت سجاد باشم
طبق وظیفه نوکر این آستانم
آمد علی سوم این خانواده
بابا عقیقه کرده و خیرات داده
روح دعایت آبروی صد مسیحاست
از آبروی توست این که عشق زیباست
در چشم هایت موج می زد استجابت
آقا دخیل چشم هایت دست دریاست
در حالت سجده اگر چه روی خاکی
زیر پر و بالت همیشه عرش پیداست
پرواز را با دست بسته یاد دادی
رد قدم هایت میان آسمان هاست
تو شهربانو زاده ای و سهم ایران
(
اصلاً حرم سازی تو بر عهده ی ماست)
وقتی اصالتاً تو از ایران مایی
با تو همیشه پرچم این خطه بالاست
ما از اهالی حسین آباد هستیم
فامیل های حضرت سجاد هستیم

مسعود اصلانی

دیدند زمین و آسمان نورانی است

شادی و طرب به دست غم بند زده است
دل را به سرور و عشق پیوند زده است
دیدند زمین و آسمان نورانی است
گفتند مگر حسین لبخند زده است

با دیدن فرزند عزیزش سجاد

 

وقتی که فروغ ازلی دیدن داشت
انوار خداوند جلی دیدن داشت
با دیدن فرزند عزیزش سجاد
لبخند حسین بن علی دیدن داشت

سجاده نشین عرش اعلا آمد

محبوب حریم حق تعالی آمد
تفسیر گر نور و تجلا آمد
درفصل شکفتنش سروشی می گفت
سجاده نشین عرش اعلا آمد
شاعر:سید هاشم وفایی

سیمای سجده چهرۀ گویا بما نداشت

 

 

 

سیمای سجده چهرۀ گویا بما نداشت
دست دعا تجسّمِ یک عمر را نداشت
وقتی امام ما به رکوع و سجود بود
جز با خدا توجّهی آن مقتدا نداشت
خواهر ندیده بود کتاب خدا هنوز
قبل از صحیفه هیچ کتابی دعا نداشت
بالا گرفت بال و پر جبرئیلِ وحی
اما بدون بال دعا اوج را نداشت
باب دعا به دست تو وا شد به روی ما
ور نه خدا به خواهش ما اعتنا نداشت
محکم به آیه های تو شد پایه های دین
قبل از صحیفه درس دعا ارتقا نداشت
حمد و ستایش و صلوات است مطلعش
قرآن صاعدی که به جز ربّنا نداشت
سجاد آمد و دل ما را غدیر کرد
ما را اسیر حضرت نعم الامیر کرد
هر چند سفره سفرۀ جشن ولادت است
اما شنیدن سخن تو سعادت است
آری صحیفۀ تو به ما درس می دهد
اسلام ناب مهد جهاد و شهادت است
درک فرازهای دعایت عنایتی ست
فهم کلام حضرتتان خود عبادت است
گاهی ز مرزبانیِ اسلام و مسلمین
گه صحبت از سیاست و کسب سیادت است
گاهی سخن ز توبه و اخلاص و بندگی
گاهی ز حرص و بخل و ز حِقد و حسادت است
از بعد ماجرای اسارت چرا سکوت؟
این خود شبیه صلح حسن یک رشادت است
وقتی سلاح شیعه سلاح البکاء شد
تولید این سلاح نه یک نحو، عادت است
وقتی امام مفترض الطاعه امر کرد
دیگر  اطاعت از تو مزید ارادت است
ای مقتدا به فعل تو داریم اقتدا
عمری ست خوانده ایم تو را حجت خدا
وقتی که با کریم مناجات می کند
انگار مستقیم ملاقات می کند
با آن مقام عصمت و آن همت بلند
هر روز یاد روز مکافات می کند
با روی باز نزد فقیر و اسیر و پیر
تا مرز جان اجابت حاجات می کند
از هست خویش می گذرد در ره یتیم
محروم را رهین مواسات می کند
مظلوم را به حال خودش وا نمی نهد
با بی کسان هماره مؤاخات می کند
وقت صدور حکم قضاوت برای خلق
از روی عدل امر مساوات می کند
گاهی غلام خانۀ خود را به امر حق
با دست های خویش مجازات می کند
کار زیاد از تن نوکر نمی کشد
حال غلام پیر مراعات می کند
معنا کنیم پس عملو الصالحات را
نیّات را بُروز و ظهور و صفات را
آن رهبری که بعد حسین انقلاب کرد
با اشک دیده ظلمت شب را جواب کرد
ظلمت زدود و شیوۀ روشنگری گرفت
با روضه شام غمکده را آفتاب کرد
با خطبه ای حزین به هنرمندیِ تمام
قلب تمام اهل هنر را کباب کرد
تصویر هر شهید و شه سر بریده را
در روح و جان هر جگر خسته قاب کرد
از عمه گفت از همه گفت از سه ساله گفت
با گریه صحبت از شب شام خراب کرد
وقت عطش سراغ ز سقّا که می گرفت
با آب گفتنش جگر آب، آب کرد
هر گاهواره دید و یا شیر خواره ای
یاد گلوی پارۀ طفل رباب کرد
تیغ علی، خطابه زهرا، غم حسن
خون حسین، اشک علی، فتح باب کرد
حالا تمام خلق گرفتار زینبند
یا زین العابدین! همه غمخوار زینبند

 


 محمود ژولیده

روز میلادتان چه روزی بود

 

روز میلادتان چه روزی بود
در مدینه هوا بهاری بود
برق می زد نگاهتان از عشق
وقت یک عکس یادگاری بود
 
روز میلادتان چه روزی بود
چشم عالم به دستِ آقا بود
سر تبریک گفتنِ به حسین
بین خورشید و ماه دعوا بود
 
روز میلادتان خدا خندید
 
فتبارک دوباره نازل شد
حضرت حق برای شیعه ی تو
امتیازات ویژه قائل شد
روز میلادتان زُحل پا شد
غسل در آب حوضِ کوثر کرد
شاد باشش به آسمانی ها
گوش آل امیه را کر کرد
روز میلادتان نسیم آمد
غنچه ها را یکی یکی وا کرد
خنده های تو بس که شیرین بود
هوس شیر و شهدِ خرما کرد
ای کلیم مدینه ی نبوی
مرد شب زنده دار سجاده
همه ی عرش تحت سلطه ی توست
حضرت شهریار سجاده
آسمان ها به پات افتادند
هر زمانی به سجده افتادی
با زبور صحیفه ات آقا
درس دلداده گی به ما دادی
آمد ابلیس شکل یک افعی
نقشه ای شوم را رقم بزند
عددی نیست این فرومایه
که نماز تو را به هم بزند
پوزه اش را به خاک مالیدی
مرحبا، آفرین، چه پیکاری!
تا سلاح البکاء به دستت هست
چه نیازی که تیغ برداری
خاک نعلین هایتان آقا
سرمه ی چشم حوریان بهشت
اشک های زلال نافله ات
عسلِ چشمه ی روان بهشت
بنده گی را به من بیاموزید
نروم سمت لااُبالی ها
کاش می شد بخواهی و بشوم
از ابوحمزه ی ثمالی ها
سیدالساجدین دعایی کن
گره ی کور خورده در کارم
غیر از این جا بگو کجا بروم!؟
با امید آمدم، گرفتارم
سیدالعابدین نگاهی کن
بی پناهم مرا تو یاری کن
نوکرت کربلا نرفته هنوز!
تا نمُردم ز غصه کاری کن
کربلا گفتم و... دلت خون شد
یاد گودال و دشنه افتادی
جگرت سوخت از عطش آقا
یاد اطفال تشنه افتادی
خنده ی نحس حرمله؛ آقا
شده کابوس هر شبت ای وای!
پیش چشم ترت به یغما رفت
چادر عمه زینبت ای وای

 


وحید قاسمی