یوسف فاطمه زندانی بی‌مهری ماست ابر را پس بزن ای منتظر! از ماه بپرس

#آخرین_آینه

کیست الله؟ بیا از ولی‌الله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس

پاسخی می‌دهدت بی‌حد و اندازه، فقط
به رکوعی برس و پرسش کوتاه بپرس...

راز مقبولیت بندگی حق را از
«اَشهَدُ اَنَّ عَلِیّاً وَلِیُ الله» بپرس

یازده آینه تفسیر کرامات علی‌ست
آخرین آینه پنهان شده، از آه بپرس

چارده قرن گذشت و غم مولا جاری‌ست
در دلش بغض عمیقی‌ست که از چاه بپرس

یوسف فاطمه زندانی بی‌مهری ماست
ابر را پس بزن ای منتظر! از ماه بپرس

#علی_سلیمانیان

مدح امام رضا

#امام_رضا_علیه_السلام
#ضامن‌_آهو‌

با زمزمی به وسعت چشمِ تَر آمدم
تا محضر زلال‌ترین کوثر آمدم
قسمت نشد که بال‌وپری دست‌وپا کنم
اما به شوق دیدن تو با سر آمدم
گفتند زائر حرمت زائر خداست
مُحرم‌تر از همیشه بر این باور آمدم
اینک مدینةالنبی‌ام، مشهدالرضاست
با نام تو به محضر پیغمبر آمدم
از حس و حال روشن معراج پُر شدم
وقتی به خاک‌بوسیِ «بالاسر» آمدم

حسی کبوترانه گرفته‌ست جان من
«پایینِ پای» تو شده هفت آسمان من

در این حریم قدسی سرتاسر آینه
روشن شده به نور تو چشمم هر آینه
گرد و غبار صحن تو را می‌خرد به جان
همواره بوده است بر این باور آینه
پر می‌کشد از این همه قلب شکسته: آه
سر می‌زند از این همه چشم تر: آینه
عکس ضریح توست که در قاب چشم‌هاست
یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه
گم کرده دارم، آمده‌ام با نگاه تو
پیدا کنم تمام خودم را در آینه

لبریز روشنی‌ست تمام رواق‌ها
آیینگی‌ست جان کلام رواق‌ها

روی تو را ستارهٔ اشراق خوانده‌اند
خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده‌اند
دست تو را که خالق لطف و کرامت است
روزی‌رسانِ انفس و آفاق خوانده‌اند
باران مهربانی بی‌وقفه‌ی تو را
شأن نزول سوره‌ی انفاق خوانده‌اند
در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
چشم تو را پیمبر عشاق خوانده‌اند

هفت آسمان و رحمت شمس‌الشموسی‌ات
ذرات خاک و لطف انیس‌النفوسی‌ات

#سیدمحمدجواد_شرافت

درد های ما در ِ این خانه درمان می شود

#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه

درد های ما در ِ این خانه درمان می شود
چون که درد شمع باپروانه درمان می شود

مرهم دلسردی ما شانه های گرم توست
حال هر آشفته ای با شانه درمان می شود

نیست در مسجد نشستن التیام درد ما
چون خماری گوشه ی میخانه درمان می شود

تازه فهمیدیم در ویران نشینی حکمتی ست
ساکن ویرانه در ویرانه درمان می شود

گریه مثل شمع در خلوت به درد ما نخورد
درد ما بانعره ی مستانه درمان می شود

ننگ برما ! چون تورا داریم ، اما درد ما
زیر بار منت بیگانه درمان می شود

هرچه دنیا در دل دیوانه ی ما غم گذاشت
با کمی از آب سقاخانه درمان می شود

هر دل زخمی دخیل پنجره فولاد توست
چون کبوتر در میان لانه درمان می شود

#مجتبی_خرسندی

تمامِ جن و انس و حور و قلمان تحت فرمانم

#امام_زمان__عج__مدح

عمل کن شاعر مسکین به فرمانی که من دارم
رسان پیغام من را بر محبانی که من دارم

برای هر دو دنیایش کفایت میکند لطفم
اگر دستی زند سائل به دامانی که من دارم

به مسکین و یتیم و آن اسیر افطار خود دادم
چه غم دارد گدا بر دل از احسانی که من دارم

برای دردِ بیماران اگر درمان دهد عیسی
کجا درمانِ او باشد چو درمانی که من دارم؟

امیرالمومنین تنها به من باشد برازنده
ندارد هیچ کس اینگونه عنوانی که من دارم

اگر که پرده ها افتد ، میان و من و معبودم
نمیگردد زیاد و کم از ایمانی که من دارم

صف دشمن به وقت جنگ حیرانند و سرگردان
دلیران را به تن رعشه ز جولانی که من دارم

به یک ضربه در خیبر ز جا کندم همه دیدند
یدالله است بی تردید دستانی که من دارم

نه تنها در جوانمردی شبیهم نیست بی تردید
نظیرش نیست این شمشیرِ برّانی که من دارم

به دنبال ورق های به روی نیزه میرفتند
دریغ از اینکه جایی نیست قرآنی که من دارم

تمامِ جن و انس و حور و قلمان تحت فرمانم
کجا دارد کسی ملک سلیمانی که من دارم؟

برای بحث علمی یا که دینی علمِ هر عالِم
رسد آیا به گردِ علمِ سلمانی که من دارم؟

به بیت الله آغازم ، به محراب دعا پایان
که دارد این چنین آغاز و پایانی که من دارم؟


یونس وصالی (یونس)

امام زمان (عج)
مدح

آقای جمعه های غریبی بیا ، بیا

#امام_زمان__عج__مدح

راهی که نیست جانب کویت ضلالت است
عُمری که صرف غیر توگردد بطالت است

آقای جمعه های غریبی بیا ، بیا
ما را ز دوری تو ز یاران ملامت است

دل همنشین اشک وغم است از فراق تو
این حال عاشق است برون از مقالت است

ترسم ندیده روی تو راهی شوم به خاک
گویا زمان وصل من وتو ،قیامت است

در هر مصیبت و مَحنی فَابکِ للحُسَین
ما را که نیست کار دگر،این رسالت است

گریه کنم ز ماتم ارباب صبح وشام
آن پلک زخمی تو دلم را دلالت است

شاعر : وحید دکامین

امام زمان (عج)
مدح

جانِ ناقابلی که من دارم، بفدای تو سیدی مولا 

#امام_زمان__عج__مناجات

جانِ ناقابلی که من دارم، بفدای تو سیدی مولا
کی بریزد ز حنجرم خونم، پیش پای تو سیدی مولا

ای همه آرزوی دیرینم، با تو تکمیل می‌شود دینم
بی وِلای تو مرده اَم سوگند، به وِلای تو سیدی مولا

هنرِ عاشقی دفاع از توست، بی دفاع از تو عشق بی معناست
آری این درس را گرفتم از، کشته های تو سیدی مولا

کشته ها خواهد اشکِ چشمانت، دردها دارد آهِ سوزانت
می‌رسد روزِ عید قربانت، با لقای تو سیدی مولا

گر نگردد فدای تو شیعه، نشود همصدای تو شیعه
حرمتت را به باد خواهد داد، آشنای تو سیدی مولا

آنکه آتش کشد به قرآنها، یا اهانت کند به ایمانها
رحم کی میکند به عمّامه، یا عبای تو سیدی مولا

داعشی های این وطن امروز، نسلِ اِبنِ زیادها باشند
شمر و خولی و حرمله هستند، خصم های تو سیدی مولا

ما ولی با تو هم قسم هستیم، سرِ عهدی که با شما بستیم
نسل سلمان و هم سلیمانیست، همصدای تو سیدی مولا

می‌رویم ای سلاله ی زهرا، راه طهرانیِ مقدم را
انتقام از یهود میگیریم، به وَلای تو سیدی مولا

به پیمبر به حیدرِ کرار، نشود روزِ واقعه تکرار
امتی هست راهیِ راهِ کربلای تو سیدی مولا

کربلای ترا اسارت نیست، بهرِ ناموسِ تو جسارت نیست
هست آنروز مادرت زهرا، مقتدای تو سیدی مولا

از نسیمِ سحر خبر آید، کز حرم منجیِ بشر آید
کعبه در انتظارِ دیدار و خطبه های تو سیدی مولا

محمود ژولیده

امام زمان (عج)
مناجات

اگر که غیبت تو طول می کشد ازماست

#امام_زمان__عج__مناجات

کسی که هرشب جمعه تورا مصاحب نیست
برای وصل جمالت هنوز راغب نیست

چگونه درک کند فیض با تو بودن را
کسی که برهمه اعمال خود مراقب نیست

اگر که غیبت تو طول می کشد ازماست
وجود ناقص ما خالی از معایب نیست

اسیر غم شده ایم وهنوز می گویند
فراق چهره ی تو اعظم مصایب نیست!

امید ملت اسلام، کعبه منتظر است
کسی به غیر تو بنیان کن اجانب نیست

شب است و ذکرفرج را به روی لب دارم
شبی که بهتراز این لیله الرغائب نیست

به یمن توست که روزی دهد خدا مارا
نصیب و روزی ما غیر این مواهب نیست

به یک نگاه مرا روبراه کن، وضعم
برای آمدن تو اگر مناسب نیست

اگرکنار رود پرده ی گنه ، پیداست
امام ما همه جا ظاهر است وغائب نیست

سخن بس است «وفایی» به جان حضرت دوست
تمام حرف دل ما جزاین مطالب نیست

حاج سید هاشم وفایی


امام زمان (عج)
مناجات

آموزش پروپوزال نویسی نگارش پروپوزال آموزش مقاله نویسی نگارش مقاله

آموزش پروپوزال نویسی، نگارش پروپوزال، آموزش مقاله نویسی، نگارش مقاله

آموزش پروپوزال نویسی نگارش پروپوزال آموزش مقاله نویسی نگارش مقاله

آموزش پروپوزال نویسی

🔴 قابل توجه کلیه ی دانشجویان و پژوهشگران

👌آموزش و مشاوره تخصصی و تضمینی فقط در پنج جلسه به صورت کارگاهی حضوری و آنلاین_گروهی و انفرادی:

✅ پروپوزال نویسی رشته های علومی انسانی.

✅ استخراج مقاله از پایان نامه کارشناسی ارشد و رساله دکتری

✅ تبدیل پایان نامه و رساله به کتاب

همراه با پشتیبانی کامل تا مرحله تایید.

توسط مدرس دانشگاه و پژوهشگر با ۲۵ سال سابقه _مجری ،داور وناظر طرح های پژوهشی.

📱شماره تماس: ۰۹۱۲۵۸۳۸۹۳۷

09125838937

⛔️پاسخگویی: از ساعت ۱۰صبح تا ۱۰ شب.

تمامی امور دانشجویی از جمله پاور
مقاله
ترجمه
ادیت و فرمت (پایان نامه و مقاله ، تبدیل پایان نامه به کتاب، پروپوزال.......)
صحافی
همانند جویی
پژوهشیار
ایرنداک
کلیه امور چاپی ، پرینت سیاه سفید و رنگی
پر کردن فرم ها
ثبت نام
به صورت آنلاین
پذیرفته می شود
________________

سعید میری, آموزش پروپوزال نویسی, آموزش مقاله نویسی, نگاه منتظر

آموزش _ پروپوزال _ پروپوزال نویسی _ آموزش پروپوزال _ آموزش پروپوزال نویسی _ پروپوزال نویسی ارشد - پروپوزال نویسی دکتری _ پروپوزال نویسی حرفه ای

آموزش _ مقاله _ مقاله نویسی _ آموزش مقاله _ آموزش مقاله نویسی _ مقاله نویسی حرفه ای _ استخراج مقاله از پایان نامه _ مقاله نویسی حرفه ای

شعر شب قدر, آموزش پروپوزال نویسی, سعید میری, نگاه منتظر

پروپوزال نویسی, آموزش پروپوزال نویسی, پروپوزال, پروپوزال ارشد

امام_رضا_مدح_ومناجات

#امام_رضا_مدح_ومناجات

بی تو نفس به سینۀ ما جــان نمی شود
بی توبهشت روضۀ رضوان نمی شود

اصــلا تــمام وسـعت این گـنـبـد کـبود
گــنـبـد طـلای شاه خــراسان نمی شود

ناکام آن دلی است که درطول عمرخود
یکـبار در حــریم تو مهمــان نمی شود

ایـام عمر ما ز تــو برکت گرفته است
کم‌های ما کـه بی تو فـراوان نمی شود

تو دست من بگــیر و بـده روزی مـرا
گــندم بـدون لطف شـما نـان نمی شود

گشتــم میان این همه اذکــار غرق نور
ذکری به دلبــری رضا جان نمی شود

قبل هجران تو آقا ما به هجران رفته‌ایم

#حضرت_مهدی_اشعارفراق

قبل هجران تو آقا ما به هجران رفته‌ایم
خود سرانه کو به کو دنبال شیطان رفته‌ایم

یک هزار و سیصد و چندی است غیبت خورده‌ایم
تو تماماً حاضری و ما به هجران رفته‌ایم

منتظَر هستی و عـالم منتـظِر بر دیدنت
قرن‌ها این جاده را با چشم گریان رفته‌ایم

سیصد و اندی نشد یارت شویم از این همه
با تأسف ما همه در چاه عصیان رفته‌ایم

ادعـای شـیـعـگـی داریـم امـا در عـمـل
برخلاف گـفـته‌های شاه خـوبان رفته‌ایم

حال ما این است؛ فکری کن به حال ما خودت
ما به دنبـال گـنه بـسیار ارزان رفـته‌ایم

غیر تو بر هر که دل دادیم خسران دیده‌ایم
بر خلاف مِیلـتان با این و با آن رفته‌ایم

حیف شد؛ قبلا تو بودی بهترین معشوق ما
حال جای تو سراغ نفـس، آسان رفته‌ایم

خوب یا بد، هر چه هستیم آخرش مال توأیم
سـالـیـانی می‌شـود آقـا به دنـبـال تـوأیـم

امام_رضا_مدح_ومناجات

#امام_رضا_مدح_ومناجات

کـتـیبه‏ های حـریـم تو مصحـف نورند
کـبوتـران تو در چشم اهل دل حـورند

نوشته بر در صحنت حـدیث زیــبایی
که زائرین تو در حشر با تو محشورند

نـجـات دور سـر دوسـتـانــتـان ‏گـردد
هلاکت است بر آنان که از شما دورند

به زائرین تو نازم که با غم دو جهان
به یک نگه که به قبرت کنند مسرورند

به راهـیان حـریم تو می ‏برم حـسـرت
که گرم عمرۀ مقبول وسعی مشکورند

فـرشـتگـان الهـی برای کـسب شـرف
به خـاک‏ـبـوسـی این آسـتـان مـأمـورنـد

هزار عـیسی مریم در این حـرم زائر
هزار موسی عـمـران مقیم این طورند

سـیـاه روزی وهـابـیان ببـین که ز تو
هزار مـعـجـزه دیـدند و باز هم کورند

گدایی سر کوی تو فوق سلطنت است
خوش آن گروه که دراین مقام مشهورند

ندا دهند دراین بقـعه روز و شب میثم
که نارها همه از فیض این حرم نورند

مدح امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات

رأفـت در آسـتان تو تـفـسـیـر می شود
دل با خیال حسن تو تسخیر می شود

صـدهـا هــزار نـامـۀ آلــوده از گــناه
با یک نگاه عـفو تو تطهیـر می شود

پیش از اجل به خانـۀ چشمم قدم گذار
تعـجـیـل کن فـدات شوم دیر می شود

حتیّ سکوت در حرم تو عبادت است
اینجا نـفـس به یاد تو تکـبیر می شود

اینجـا اگـر کـبـوتـر دل آیـد از بهـشت
اطـراف گـنـدم تو زمین گـیر می شود

در میهـمانـسرای تو مهمان چو پا نهد
از میوه های باغ جنان سیر می شود

دیوانه می شود دل عاقل در این حـرم
دیـوانه ای که عاشق زنجـیر می شود

صیّـاد را به نـیـم نگـه صیــد می کـنی
آهو به یک ضمانت تو شیر می شود

بیداری اش به عرش خدا با ملایک است
خوابی که در حریم تو تعبیر می شود

میثم بگو به کوری دشمن، ثنای دوست
کاین جا قلم به دست تو شمشیر می شود

مدح امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات

سراغ پرچـمت را از شمیمِ باد می‌گیرم
نـشـانِ رود را از مـاهی آزاد می‌گـیـرم

حرم یعنی شفا؛ یعنی همان هوی مسیحایی
که دارم دَم‌به‌دَم از دوری‌اش غمباد می‌گیرم

شفا یعنی نخِ پیراهنی که غرق یوسف بود
به این امّید، من هم بوسه از فولاد می‌گیرم

مرا گم کرد، چشمانی که محو صحن و گنبد شد
نشـانی تو را از کـورِ مادرزاد می‌گیرم

به غیر از دیدنت هر حاجتی آورده‌ام رد کن
پس از دیدار، هر چیزی که لطفت داد می‌گیرم

من از گرد ‌و غبارِ زیرِ جاروهای خُدّامت
پس از افتادگی؛ پرواز را هم یاد می‌گیرم

نشستن با کبوترهای دست‌آموزِ تو درس است
برای جَلد بودن رخصت از استاد می‌گیرم

غم تو گوهری نایاب، در دنیای شادی‌هاست
من این دَم را میان صحن گوهرشاد می‌گیرم

تمام صحن تو شعر است، از هر شعر گویاتر
نگاهش می‌کنم از شعرِ خود ایراد می‌گیرم

مدح امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات

ذكر پابوس شما از لب باران می‌ریخت
ابر هم زير قدم‌های شما جان می‌ريخت

هـرچه درد است به امـيّـد دوا آمـده بود
از كفِ دست دعای همه درمان می‌ريخت

عطر در عطر در ايوان حرم گل پاشید
باد بر دوش همه زلف پريشان می‌ريخت

نور در آيـنه‌های حـرمت گـل می‌كاشت
از نگـاه در و ديوار گـلـستان می‌ريخت

روی انگـشت هـمه ذکر دعـا پَـر می‌زد
از ضريـح لب تو آيۀ احـسان می‌ريخت

چـشم در قاب مفاتـيح تو را خط می‌برد
روی اسليمی لب، نام تو طوفان می‌ريخت

روز بر قامت خورشيد فلک، شب در ماه
نور از چشمه خورشيد خراسان می‌ريخت

مدح امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات

رخصت گرفت بـاد صبا از امام ما
تا که به محـضرش برساند سلام ما

سائل سلام داد و کریمی علیک گفت
سلـطان اشـاره کرد نـوشتـنـد نام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریـدۀ عـالـم دوام ما

ما بی‌نگـاه حـضرتش آدم نمی‌شویم
ناپخته است بی‌کرمش خشت خام ما

زائر شدیم و زائـرمان‌ جبـرییل شد
در بارگـاه اوست چـنین بار‌ِ‌عـام ما

میـخـانه است بـارگـه ثـامـن‌الحجـج
در هر رواق پر شده از نور، جام ما

رو به ضریح پیش‌ خودم فکر می‌کنم
دستی که ریخت شهد محبّت به کام ما

نقاره… باز پنجره فولاد شد شلوغ
طـفـلی گرفـته است شـفا از امام ما

آقا سه‌جا به زائر خود لطف می‌کند
خـتـم کـلام، می‌شـود آتش حـرام ما

ولادت امام رضا

#امام_رضا_ولادت

ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید
شب را در این بهشت الهی سحـر کنید
بــا زائـریـن این حــرم الله سـر کـنـیـد
مـدح رضـا چـو آیۀ قـرآن ز بر کـنـیـد

عـیــد بـزرگ شـیـعـۀ آل پـیـمـبر است
مـیـلاد هـشـتـمیـن حجـج الله اکـبر است

********* بند دوم ********

ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن
بر چـهـرۀ حـقـیـقـت ایـمـان نظاره کن
یک لحـظه بر تـمامی قـرآن نظاره کن
در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن

مـیـلاد پـارۀ تـن زهـرا و احـمـد اسـت
شـمـس الـشـمـوس عالم آل محمد است

********* بند سوم ********

این مـظـهـر جـمـال خداوند اکبر است
آیـیـنــۀ تــمــام نــمـای پـیــمـبــر اسـت
خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است
قرآن روی سینۀ موسی ابن جعفر است

بر خـلق آسمان و زمین مـقـتداست این
جان رو نما دهـید که روی خداست این

********* بند چهارم ********

روشن هـزار سـیـنـۀ سـیـنـا به نـور او
چشم هـزار موسی عـمران به طور او
صف بسته اند خیل ملک در حضور او *
دل بحر بی کرانه ای از شوق و شور او

ریـزد بـرات عـفـو خـدا از نـظـاره اش
دوزخ بهشت می شود از یک اشاره اش

********* بند پنجم ********

ای خـلـق خـاک پای تو یا ثامن الحجج
جـان جـهـان فـدای تو یا ثـامـن الحجـج
قـرآن پُـر از ثـنـای تو یا ثـامن الحجـج
ایـمـان بُـوَد ولای تو یا ثـامـن الحـجـج

دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست
تهـلـیـل بی ولای تو هرگز قـبول نیـست

********* بند ششم ********

گـردون هماره دور زند در طـریق تو
خورشید خشت گوشۀ صحن عـتیق تو
با آن هـمـه کـرامت و لطـف دقـیـق تو
خـود را شمـرده انـد گـدایـان رفـیـق تو

دستی که دست لـطف خدا می شود تویی
شاهی که خود رفـیق گدا می شود تویی

********* بند هفتم ********

یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام
فـرقـی نمی کـند به درت شـاه یا غـلام
سلطان نـدیـده ام ز گـدا گـیـرد احـتـرام
پیش از سـلام زائـر خود را کـند سلام

پـیـوسـتـه دست بر سر زوار می کـشی
تو کـیـسـتـی که ناز گـنـه کار می کشی

********* بند هشتم ********

پـایـیـز بـوسـتـان دل مـا بـهـار تـوست
در شهر طوسی و همه عالم دیار توست
گـل بوسـۀ امام زمـان بر مـزار توست
شیعه به هر کجا که رود در کنار توست

چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا
هر جا سفـر کنم دلـم اینجـاست یا رضا

********* بند نهم ********

شرمنـده ام از این که بـپـرسنـد کـیـستم
از ذرّه کـمـتـرم نـتـوان گـفـت چـیـستم
در پـرتـو کـرامـت خـورشیـد زیـسـتـم
روزی که نـیـسـتـم به کـنـار تو نیـستم

بـا یـک دم تـو صـبحـدم عـیـد می شوم
در آفـتـاب صحـن تو، توحـید مـی شوم

********* بند دهم ********

گـل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت
خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت
بـی آبـرو ز خـاک درت آبـرو گـرفـت

مــن دور گـــنــدم کـرم تــو کــبــوتـرم
ردّم نـکـن کـه از هــمــه بـی آبـروترم

********* بند یازدهم ********

ای نـقـش دیـده و دل مـا جـای پـای تو
روح الامین کبوتر صحـن و سرای تو
مضمون بـده که از تو بگـویم برای تو
«میـثـم» کـجـا و گـفـتن مدح و ثنای تو

راهـــم بــده کــه ذاکــر نــاقـابــل تـوأم
انـگــار ایـنـکـه خـاک ره دعـبـل تـوأم

امام_رضا_مدح_ومناجات

#امام_رضا_مدح_ومناجات

سـلامـم بـه سـلـطـان و ماهِ منـیرم
سـلامـم بـه درگـاهِ نِـعــم‌الامـیــرم

منـم زائـرِ صحـنِ چـشـمانِ پاکـت
چو دیوانه عمری به نامت اسیرم*

اگر غرقِ عصیان و غرقِ گـناهم
تـوسـل بـه دامــانِ خـیــرِ کـثـیـرم

به پیشِ نگاهِ تو خـم می‌شوم چون
به درگـاهِ لـطـفـت سـراپـا حـقـیرم

ز دریـای مِـهـرت مرا هم ببـخـشا
که آن شـوره‌زاری شـبـیهِ کـویرم

چه محزون رسیدم به درگاهِ تو تا
ز عطرِ ضریحِ تو حاجت بگـیرم

دلی که شکسته دعایش قبول است
مـن آن سـائـلِ بـی‌نــوا وُ فـقــیـرم

مــن و آهِ بـی‌انــتـهــای جــنــونــم
بـبـین دردِ هجـرانِ تو کرده پـیرم

به عـشقِ گُـلِ روی تو زنـده باشم
تویی جـلـوۀ عـشـق و مـاهِ مـنـیرم

بـه مـن آبـرو داده‌ای بـا نـگـاهـت
به قربِ جلالت ببـین سر به زیرم

شد از نَم‌نَمِ اشکِ من صحنِ تو خیس
تـو کـه آشـنــایـی ز آه و نـفــیــرم

تو صد آسمان را به رویم گشودی
که در هر دو عالم تویی دستگیرم

دلم بس که دل بـسـته بر رأفتِ تو
غـلامیِ تو حک شده بر ضمـیـرم

من از روزِ خلقت به قـلبم نوشتند
به مِهـرت بمانم ز عشقت بمـیرم!

امام_رضا_مدح_ومناجات

#امام_رضا_مدح_ومناجات

تا ابد باب‌الرضا در حکم باب‌الحاجت است
این حرم دارالشفایش هم بدون نوبت است

زیر دِینِ هر کسی رفتم سرم منّت گذاشت
در عوض شاهِ خراسان سفره‌اش بی‌منّت است

با وجود پنجـره فـولادِ مشهـد، هر کسی
حاجتش را جای دیگر می‌بَرد در غفلت است

هر که را دیدیم از این سفره روزی می‌بَرد
هر که را دیدیم از فضل رضا در حیرت است

کاش پـشت پـنجـره فـولاد پـابـنـدم کـنند
روزهای بی‌حرم، در اصل یوم‌الحسرت است

از امامم قول می‌خواهم بیاید وقت مرگ
کار وقتی با رضا باشد خیالم راحت است

روضه‌ها سمت بقیع و چار قبرش می‌رود
روزهایی که شبستان‌های مشهد خلوت است

امام_رضا_مدح_ومناجات

#امام_رضا_مدح_ومناجات

اصلاً بـعـید نـیـسـت که نـامـه‌‌سـیـاه‌هـا
گـردنـد تـحـت قُــبـه‌ات از بـی‌گـنـاه‌هـا

ای کـربـلای من، نجـف من، بقـیع من
ای مـشـهـد تـو جـمـع هـمـه بـارِگـاه‌ها

قـربانِ کـیـمیایِ دو چـشـمانِ مـستِ تو
آقــا مـرا نـگــاه کـن از آن نــگــاه‌هــا

در کوی تو شکسته دلی می‌خرند و بس
ذکـر خـداسـت پــای ضـریـح تـو آه‌هـا

تو زیـر سـایـه‌ات همه را راه می‌دهی
یـا ایـهــاالـعــزیــزِ هـمـه بـی‌پــنــاه‌هــا

تو سایه‌ات شـبـیهِ خدا بر سر همه‌ست
مهمان‌نوازی‌ات چه‌قَدَر عین فاطمه‌‌ست

#امام_رضا_مدح_ومناجات

#امام_رضا_مدح_ومناجات

سـال‌هـا دیـدۀ دل جـانب رضـوان داریم
این چنین میل تمـاشای تو جانان داریم
چون که دوریم ز تو حال پریشان داریم
روز و شب قبلۀ جان سوی خراسان داریم

کعبه خود دیده به اشراقِ نگاهت دارد
انعکاسی‌ست که از چشم سیاهت دارد

******* بند دوم *******

ما نه تـسلـیمِ تو در اوج رضائـیم همه
لطـف تو بود که در دین خـدائـیم همه
ما که با اسـم تو در ذکر و نوائیم همه
به تـولّای تو در مهـر و صفائـیم همه

هر کجـائـیم به کـوی حرمت مهـمانیم
به خـدا تا به ابـد در حـرمت می‌مـانیم

******* بند سوم *******

مرکز نور سماوات و زمین مـرقـد توست
وسط بــاغ جنان، خُلد برین مرقد توست
حلقۀ هر دو جهان را چو نگین مرقد توست
آنکه غم می‌برَد از قلب غمین مرقد توست

بی‌شــــمارند ملائک به طـــواف حـرمت
سـجـدۀ اهل سـمـاوات به خاک قـدمت

******* بند چهارم *******

آسـتــان تو هـمان عــرش خــدای ازلی‌ست
مهر و حُب تو همان معنی خیرالعملی‌ست
تویی آنکه به جهان سرور و مولا و ولی‌ست
لقبت گر چه رضا، نام قشنگ تو علی‌ست

بر هـمـه عـــالـم و آدم تو ولایت داری
بس که دل برده‌ای و جام محبت داری

******* بند پنجم *******

خُرَّم آن دل که به عشاق رهت پیوسته
جان بگیرد ز تو هر جان، به لب دلخسته
سـائـلی آمده که دل به عـطایت بـسـته
رحم کن حضرت سلطان به دل بشکسته

ردِّ ســـائـل نـنــمــایـی که مـرامت نـبـوَد
بخششِ کم نه، که در شأن و مقامت نبوَد

******* بند ششم *******

عرش حق سقف وَزینی‌ست که بر پایۀ توست
هستیِ عالمی از جان گرانمایۀ توست
شــرح گـل ذرّۀ بی‌قـدر ز آرایـۀ توست
جـمع آیـات الـهـی هـمگـی آیـۀ توست

جلوۀ طور ز یک سایۀ تو منجلی‌ است
برترین معجز موسایی و نامت علی‌ است

******* بند هفتم *******

آشــنــایی من و تـو ز قـدیـم است قـدیـم
دل من کنج حریم تو مقـیـم است مقـیم
به خدا جنتم این کوی و حریم است حریم
یــار من سرور و آقا و کریم است کریم

مرز ایمان به تو، مرز است به خوبی و بدی
زائــر قـبـر تو چــون زائر عـــرش ابـدی

******* بند هشتم *******

مشهدت باغ بهشت است و تماشا دارد
در میـانـش حـرم و گـنـبـد زیـبـا دارد
پـارۀ جـان و تن حـضرت طاهـا دارد
مرقـدت بوی گـل یـوسف زهـرا دارد

لحظه لحظه دل ما در حرمت مهمان است
به برت هدیۀ ناقـابل ما این جان است

وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود

#حضرت_مهدی_اشعارفراق

وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود
شیطان دوباره دست به نیرنگ می شود

نـقـشـه کـشـیـده است، مـرا دشمنت کند
بـا لـشـگـر گـنـاه هـمـاهـنـگ مـی شـود

دارد حـنـای تـوبـه و شـرمی که داشتـم
پیشت عزیـز فـاطـمه بی رنگ می شود

با هر گـنـاه فـاصـلـه می گـیـرم از شما
کم کم وجب وجب، دو سه فرسنگ می شود

اشکم چه شد؟! به جان تو بـاور نداشتم
روزی دلم ز فرط حسد سنگ می شود

آقا ببخش، بس که سرم گرم زندگـیست
کـمـتـر دلـم برای شـمـا تـنـگ می شود

مدح امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات

آن خالقی که بر تن بی‌روح جان دهد
مـهـر تو رايگـان به دل خـاکـيان دهد

شخص کـريم، جودِ بـلا شرط می‌کـند
آری خـدا هر آنچـه دهد رايگـان دهد

هر نعـمتی که داد خـدا، بی‌سـوال داد
وصل تو را که خواسته‌ام بی‌گمان دهد

از خلـقت تو خواست خداوند لامکـان
ما را کنار رحمت عامش مکـان دهد

گر جان دهم به يک نگهت سود با من است
کالای خويش را که بدين حد گران دهد؟

بی‌امـتحـان مرا به غـلامی قـبول کـن
رسـوا شـوم اگر دل من امتـحـان دهد

دارم اميد لطف تو گيرد چو دست من
دامـان پُـر ز گـرد گـنـاهـم تکـان دهد

می‌خواست گر خدای که نبخشد گناه ما
ما را چرا امام چـنـين مـهـربان دهد؟

آن پرچمي که بر سر بام حريم توست
راه بـهـشت را به مـحـبّـان نشان دهد

قلب"حسان" به ياد تو از غصه فارغ است
در انتظار اين که به پای تو جان دهد

روز جزا که در صف قرآن و عترتيم
مـا را امـام ثـامن ضـامـن؛ امـان دهد

مدح امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات

مـرغ دلـم پـر زنـد بر سر کـوی رضا
دسـت نـیـازم بـود بـاز به سـوی رضـا

آرزویـم ایـن بــود تـا دم مــردن شــود
چـشم گـنه‌کـار من بـاز به سـوی رضا

خلق جهـان زائرند از همه سو کعبه را
کعـبه بـود در حجـاز زائر کـوی رضا

با نفس عیسویش، با دم جانبخش خویش
جـان مـسـیـحا بـود زنـده ز بـوی رضا

بـر بـدنـش می‌شـود آتـش دوزخ حـرام
هر که خورد قطره‌ای آب ز جوی رضا

کشور ایران فـقـط نیـست به او مـتـکی
زنـدگی کـائـنـات بـسـته به مـوی رضا

نیست عجب خضر اگر تشنه لب جام اوست
سـاقی رضوان بود مست سبـوی رضا

جرم و گناه و خطاست عادت دیرین من
عفو کرامت بود خصلت و خوی رضا

چند به شوق بهشت زائر این در شوی
جـنّـت جـنّـت بـود روی نـکـوی رضـا

"میثم" اگر از نماز آبروی مؤمن است
آب دهـد بـر نـمـاز آب وضـوی رضـا

شعر بازسازی حرم امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات

ماجرا بازسازی حرم امام رضا و طلسم سر در ورودی

نقـل است که فخر عـلما، شـیخ بهایی
شد شامل لطف و کـرم خـاص خدایی

گـفـتند بـیا فـاطـمه داده است رضایت
معـمار حرم باش، عـلی کرده جدایت

جا داشت بـنازد به هـمه عـالم امکـان
روزیِ کمی نیست حرم سازی سلطان

آن شیرکه خورده است نهاده اثرش را
او خـرج حـرم کـرد تـمـام هـنرش را

اخـلاص نـشان داد، خـدا داد تـوانـش
فـردوسِ برین کرد بنا با دل و جانش

نـزدیک به اتـمام حـرم بود که نـاگـاه
دیـدند هـمه روی لب شـیخ نشـست آه

با پوزش از آقای جهان گفت به یاران
باید که کنم چـند شـبی ترک خـراسان

مـن مـی‌روم امـا بـخـریـد آبـرویـم را
اجر همه با مادرمان حـضرت زهـرا

تا ایـنـکـه دوبـاره بـرسـم خـدمـت آقـا
جز سردرِ این کعبه بسازید همه جا را

در غـیـبت او گـشـت مهـیـا چه بنایی
چه گـنـبد و گـلـدسـتۀ انـگـشت نـمایی

به به چه ضریح و حرم و صحن و سرایی
از شوقِ طوافش دل کعبه است هوایی

ناگـاه چـنـین تـوصـیه گـردید ز خُـدّام
وقتش شده معماری سر در شده اتمام

گـفـتـند که ما اذن به این کـار نـداریم
تا آمـدن شـیـخ هـمه لـحـظـه شـمـاریم

هـنگـام سـفـر شـیخ به ما گفته مکرر
کار خـود من هـست مـهـیـایی سر در

گـفـتـند که از جای دگـر آمده دستـور
فرمان امام است و پُر از حکمت و منظور

پس ساخته شد سر درِ آن روضۀ رضوان
کم داشت فقط روح الامین عرش خراسان

پس شـیخ بهـایی ز سـفـر آمد و ناگـاه
با دیدن سـردر ز دل خویش کـشید آه


شد غوطه ور حسرت و غم حال و هوایش
تا داشت تـوان کـرد گـله از رفـقـایش

گـفـتند مکـدر نشو این امر امـام است
سر پیچی رعیت ز شهنشاه حرام است

یک خادم خوش روزی این روضۀ اعلا
دیـدار نـصیـبـش شده در عـالـم رویـا
کرده است چنین امر، به او قبله عالم
بر شیخ پس از اینکه رساندی تو سلامم

گو مرد خدا، پیرِ هنر، دست مـریزاد
معـمـار کـرمـخـانه ما، خـانـه‌ات آبـاد

در خـانـۀ امـیـد تو در فـکـر طلـسمی
ما کـار نـداریـم که آمـد به چه اسـمی

بـسـپـار حـرم‌ را بـه طـلـسـمِ کـرم مـا
بـگـذار بــیـایـنـد هــمـه در حــرم مـا

ای شیـخ بِـدان ما پدر هر بد و خوبیم
ما طـایـفـه ذاتـاً هـمه ستـار العـیـوبـیم

ما چـشـم بـه راهـیـم‌ گـنـهـکـار بـیایـد
با هـر چـه که آورده، خـریـدار بـیاید

بـاید به حـرم پـاک شـود زائـر مـا تـا
گـیـرد صـلـۀ تـذکــرۀ کـرب وبـلا را

تـنهـاتـرین امـام زمین، مـقـتـدای شهر

#حضرت_مهدی_اشعارفراق

تـنهـاتـرین امـام زمین، مـقـتـدای شهر
تنها، چه می‌کنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟

وقـتی کـسی برای تو تب هـم نمی‌کـند
دیگر نـسـوز این همه آقا به پـای شهر

تو گـریه می‌کـنی و صدایت نـمی‌رسد
گم می‌شود صدای تو در خنده‌های شهر

تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل
ای وای من چه می‌کشی از ماجرای شهر

دلخوش نکن به “ندبۀ” جمعه، خودت بیا
با این همه گـنـاه نگـیـرد دعـای شهـر

اینـجـا کـسی بـرای تو کـاری نمی‌کـند
فهـمـیده‌ام که خـسته‌ای از ادعای شهر

گـاه از نـبـودنت مـثلا گـریـه می‌کـنـند
شرمنده‌ام! از این همه کذب و ادای شهر

هر روز دیده می‌شوی اما کسی تو را
نشناخت ای غـریـبه‌ترین آشِـنای شهر

جمعه، غـروب… گریۀ بی‌اخـتیار من
آقــا دلـم گـرفـتـه شـبـیـه هـوای شـهـر

شد عـالمـی اسیـر جـمـال تو، رخ نـما

#حضرت_مهدی_اشعارفراق

اهل ولا چو روی به سـوی خـدا کـنند
اول به جـان گـمـشـده خود دعـا کـنـند

شد عـالمـی اسیـر جـمـال تو، رخ نـما
تا عـاشــقــانه سیـر جمـال خـدا کـنـنـد

روی تـو را نـدیـده خـریــدار بـوده انـد
(تا آن زمان که پرده برافتد چهـا کنند)

مپسند بی بهار رخت، غنچه های بـاغ
نشکـفته، سربه جـیب محـن آشنـا کنند

آهسته چون نسیم گذر کن دراین چـمن
تا غـنچه ها به شوق تو آغـوش وا کنند

با بوسه مُهرکن لب شوریدگان ز مِهر
ترسم که راز عشق تو را بر ملا کنند

عهـدی که بسته ایم، فـراموش کی کنیم
صاحب دلان به عهـد امـانت وفــا کنند

از ما جمال خویش مپوشان که گفته اند
( اهـل نـظـر مـعـامـلـه با آشـنـا کـنـند)

خوبان اگر در آینه بیـنند روی خـویش
خود را چو ما، بـرای ابـد مبـتـلا کنند

پروانه سوخت زآتش هجران ولی نگفت
(شـاهـان کـم التـفـات بحـال گـدا کنند)

یک‌ شب رسد که شام فراقت سحر شود

#حضرت_مهدی_اشعارفراق

یک‌ شب رسد که شام فراقت سحر شود
خورشید عارضت، ز حرم جلوه‌گر شود

با طـول غـیـبـتـت، نـشـود کم امیـد مـا
این روزگـار تـلـخ، زمانی به سر شود

گردد ز کعبه، بانگ «انا المهدی»‌ات بلند
یک‌دم جـهـان ز آمـدنـت با خـبـر شـود

آیا شـود که بگـذرد این روزگـار تلـخ؟
«آری شود، ولیک، به خون جگر شود»

از گـریـۀ زیـاد، شـود اشـکِ دیـده کـم
زین گـریه، اشک دیـدۀ ما بیـشتر شود

روزی به بحر رحمت حق، غرق می‌شو
کاین سیـنه پیـش تیـر بلایت سپـر شود

آمـیـنی از تـو، کـار هـزاران دعـا کـند
دسـتی گـشا، وگـرنه دعـا بی اثـر شود

تا بشکـنـیم، فـرق بـتـان را، خـلیـل‌وار
هر مشت ما به روز ظهورت، تبر شود

پـروانـه‌وار دور سـرت گـردد آسـمـان
خـورشید بر تو پرچم فتح و ظفر شود

یک عـمر با دعـای فـرج زنده مانده‌ایم
«میثم» دعا کن این شب هجران سحر شود

ولادت امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات
زیـبـا و فـریـبـا شده بـاغ ارمـت
عطر نـفس بهـشت دارد حرمت

ایـام کـرامـتت هـمه جـمع شـدند
در سـایۀ بـارشی ز ابـر کـرمت
سیدهاشم وفایی

ولادت امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات

دلی که جز تو در آن خانه میکند دل نیست
شبیه دل بـود و غیر تکه ای گل نیست

الا ســفـیـنـۀ نـوحـم بـگـیــر دست مـرا
در این تـلاطم دریا امـیـد ساحل نیست

گـنـاه، سد رسیدن به کـوی جانان است
کسی که یاد تو باشد ز دوست غافل نیست

دلی که خانۀ مـحـبـوب می شـود دیگر
بـرای عرض ارادت به غیر مایل نیست

اگر چه لحظۀ مرگ و رحیل جانکاه است
ولی کنار تـو مردن زیاد مشـکل نیست

در این مسیر، گدایی ز درگهت شرط است
کسی که واله خال تو نیست، عاقـل نیست

« قبول خاطر کوی رضا شدن شرط است
هر آنکه شعر سراید، شبیه دعبل نیست»

ولادت امام رضا

#امام_رضا_مدح_ومناجات

ای از شـعـاع نـور تو تـابـنـده آفـتـاب
باشد ز روی مـاه تو شـرمـنـده آفـتاب

جز با رضـای تو نـدمـیـد و نـمی‌دمـد
از شـرق، در گـذشـته و آیـنـده آفـتاب

فرمـان اگر ز سـوی تو یـابـد هرآیـنه
هر مُـرده را دوبـاره کـند زنـده آفتاب

در آسـتـان قـدس تو یا ثـامـن‌الـحـجـج
یک بنـده ماه باشـد و یک بنـده آفتاب

زرّینه گـنبدت بدرخشد ز سطح خاک
چونان‌که از سپـهـر درخـشـنده آفـتاب

تا شد پدید در مه ذی‌القـعـده چهره‌ات
ای ماه! شد ز شـرم سرافکـنده آفـتاب

ای هـشـتـمیـن ولیّ خـدا یا اباالحـسن!
با طلعـت تو کی بُـوَد ارزنـده آفـتاب؟

نور از تو کسب کرده که بخشد به ماه نور
ورنه کجاست این همه بخـشنده آفتاب

بــر حـال مــنـکــران مـقــام ولایـتـت
هر صبح‌دم به طعـنه زند خـنده آفتاب

جان‌پرور است گرچه به دنیا، ولی به حشر
باشد برای خـصم تو سـوزنـده آفـتاب

تابنده است شـمـس جـمال و جلال تو
روزی که نیست روشن و تابنده آفتاب

شعرم ز یُـمن نام تو پـیچـیـده هر کجا
آن‌سان که نـور کـرده پـراکـنده آفتاب

از ذرّه کمتر است «مؤید» به درگهت
جایی که هـست ذرّۀ شـرمـنده آفـتـاب