سرود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

🌷🌷🌷 سرود ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

🎙سبک : گلی که زیباست گل یاسه

در نیمه ی شعبان معظم
نور ذات حق گشته مجسم
آمد به جهان سرو(صنوبر)۲
آخر ثمر از نسل(پیمبر)۲
می‌رسد ز ره هدیه(ز داور)۲
ای جلوه‌گاه(مه شعبان)۲
آمده ای از(سوی یزدان)۲
خوش آمدی ای(گل زهرا)۲

از مقدم او سامره گلشن
چشم عالمی زاوست روشن
جلوه ی خدا گشته(مصور)٢
از مقدمش عالمی(منور)٢
شد جهان ز عطر او(معطر)٢
یابن الحسن ای(گل زهرا)٢
روشن شد از تو(همه دنیا)٢
خوش آمدی ای(گل زهرا)٢

نور دیده ی عسکری آمد
آیینه ی روشنگری آمد
این پسر بود هدیه(ز سرمد)٢
آخرین گل از باغ(محمد)٢
تبریک بگویید(به احمد)٢
نخل ولایت(به بار آمد)٢
منتظران را(بهار آمد)٢
خوش آمدی ای(گل زهرا)٢

پیچید همه جا عطر بهاری
رحمت خدا گردیده جاری
مهدی، تو فاطمه(نشانی)٢
تو حضرت صاحب(الزمانی)٢
جان شیعه نه جان(جهانی)٢
مهدی زهرا(گل نرجس)٢
کنم به محفل(بویت را حس)٢
خوش آمدی ای(گل زهرا)٢

در محفل ما چه شور و حالی است
یابن فاطمه جای تو خالی است
جان مادرت امشب(کجایی)٢
می‌شود که بین ما(بیایی)٢
درد شیعه را دوا(نمایی)٢
دوای دردم(تویی مولا)٢
دورت بگردم(گل زهرا)٢
خوش آمدی ای(گل زهرا)٢

عمری است گدای تو منم من
محتاج عطای تو منم من
از تو می رسد لطف(دمادم)٢
مهر و حب تو به دل(نهادم)٢
امشب زِ کرم برس(به دادم)٢
ای که تو هستی(بهار من)٢
شود نشینی(کنار من)٢
خوش آمدی ای(گل زهرا)٢

مهر تو عجین به تار و پودم
حب تو نشسته بر وجودم
هستی به خدا روح(نمازم)٢
آقا به ولایت(می نازم)٢
سوی تو بود دست(نیازم)٢
سائل کویت(منم مولا)٢
عاشق رویت(منم مولا)٢
خوش آمدی ای(گل زهرا)٢

این نکته بود نقش به هر لب
من مست گل نرگسم امشب
امشب ز فراق تو(خمارم)٢
یابن العسکری تویی(قرارم)٢
من کسی به غیر تو(ندارم)٢
رمز حیاتم(تویی مولا)٢
باب نجاتم(تویی مولا)٢
خوش آمدی ای(گل زهرا)٢

می کنم بویت را همه جا حس
امشب به کجایی گل نرگس
هستی به خدا روح و(روانم)٢
امشب تو زِ درگهت(مرانم)٢
یک بار به درگهت(بخوانم)٢
تمام هستم(گل زهرا)٢
دل به تو بستم(گل زهرا)٢
خوش آمدی ای(گل زهرا)٢

حاج رضا یعقوبیان

ما همه سرمست مهدی

🌹🌹🌹 سرود ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

🎙سبک : استخاره کردم امشب

عاشقان نیمه ی شعبان هر دلی گردیده شادان
آخرین نور هدایت آمده خورشید تابان
در جهان این خبر آمد
جلوه گر یک قمر آمد
سامرا گشته چراغان
آخرین روشنگر آمد
یوسف زهرا مدد۴

بر تمام اهل عالم هدیه‌ای از ذوالمن آمد
غنچه ی خوش بوی نرجس نور چشم حسن آمد
امشب از الطاف سرمد
هستی و جان محمد
کعبه ی دل های عاشق
مهدی زهرا خوش آمد
یوسف زهرا مدد۴

ده بشارت عاشقان را سر زده انوار سرمد
عسکری شاد از وجودِ مهدی آل محمد
سامرا گشته چنان طور
عسکری شادان و مسرور
بوسه زد نرجس به رویش
آمده نور الا نور
یوسف زهرا مدد۴

شامل ما همه لطفِ قادر لم یزلی شد
عالم هستی دوباره از وجودش منجلی شد
عاشقان آل عصمت
جشن هم عهدی رسیده
آخرین منجی رحمت
در جهان مهدی رسیده
یوسف زهرا مدد۴

شب شادی شب شوره همه عالم پر ز نوره
در جنان همراه حیدر فاطمه غرق سروره
آمده هست پیمبر
گلی از بستان حیدر
جان عسکری و نرجس
یوسف زهرای اطهر
یوسف زهرا مدد۴

شادمان گردیده قلبِ همه ی چشم انتظاران
آمده مونسِ دل ها آن قرار بی قراران
در همه عالم نویده
بیقراران شب عیده
شب ظلمت سحر آمد
یوسف زهرا رسیده
یوسف زهرا مدد۴

شب میلادش ز رحمت شده ایم مهمان مهدی
در کنار سفره ی او ریزه خوار خوان مهدی
شد جهان پابست مهدی
ما همه سرمست مهدی
هر گره از لطف حق باز
می شود با دست مهدی
یوسف زهرا مدد۴

یوسف فاطمه امشب همگی بر تو پناهیم
ای دوای درد شیعه همه محتاج نگاهیم
بنگر حال و هوایم
این همه شور و نوایم
کن دعا بر من مسکین
آقا محتاج دعایم
یوسف زهرا مدد۴

حاج رضا یعقوبیان

سرود ولادت امام زمان

🌷🌷🌷 سرود ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه

سامره امشب شده غرق در نور و سرور
پر شده این عالم هستی از شادی و شور
این جهان زیبا شده
غنچه ی گل وا شده
از کرامات خدا
عسکری بابا شده
مهدی صاحب زمان۴

امید عالم عزیز و گل نرجس رسید
سپهر دین خدا را مه مجلس رسید
در جهان آمد خبر
نخل دین داده ثمر
نوعروس فاطمه
زاده امشب یک پسر
مهدی صاحب زمان۴

آخرین منجی امت در این دنیا رسید
یوسف زهرا ز نسل آل طاها رسید
گلبن عترت رسید
منجی امت رسید
بر سر ما تا به حشر
سایه ی رحمت رسید
مهدی صاحب زمان۴

گلی ز گلزار عصمت رسیده عاشقان
نور دل فاطمه مهدی صاحب زمان
عاشقان روشن شده
خانه ی دوم حسن
آمده در این جهان
شمع جمع انجمن
مهدی صاحب زمان۴

نور دل نرجس و عسکری آمد ز راه
آمده دنیا گل فاطمه با عز و جاه
از قدوم این پسر
سامره گلشن شده
چشم مولا عسکری
زین پسر روشن شده
مهدی صاحب زمان۴

عالم هستی دوباره شده مهمان تو
شامل دنیا بود جود تو احسان تو
ای گل زهرا نسب
آمدم بر تو پناه
ای صفای دل نما
بر من مسکین نگاه
مهدی صاحب زمان۴

حاج رضا یعقوبیان

از میان پرده ی غیبت بیا

بازگرد ای بغض صحراگرد من
باز گرما ده به بیت سرد من
من شب ظلمانی هستم تار
تار انتظارم انتظارم انتظار
منتظر بودن عبادت کردن است
با خیال دوست عادت کردن است
قبله ی صحرا نشین این کویر
بال زخم سجاده هایم را بگیر
هی نمیدانم کجایی کیست
ی ای فراتر از چرایی چیستی
در غیابت آب را گل کرده اند
موج را مدیون ساحل کرده اند
♪♪♪
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این وعده میمانم بیا
با تجلی های پر هیبت بیا
از میان پرده غیبت بیا
از میان پرده غیبت بیا
♪♪♪
آه ای خورشید روز رهگذر
ای پناه سایه های در به در
بی تو مانده شور های بی نوا
بر کدامین جاده یابیم التجا
♪♪♪
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این وعده میمانم بیا
با تجلی های پر هیبت بیا
از میان پرده غیبت بیا
از میان پرده غیبت بیا

رها رضایی

بانک شعر امام زمان (عج) بانک اشعار امام زمان (عج)

نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایى
رسیده شب به نهایت، خدا کند که بیایى...

جهان ز دودِ ستم شد سیاه، در برِ چشمم
فروغِ صبحِ سعادت، خدا کند که بیایى...

اللهم عجل لولیک الفرج

بانک شعر امام زمان (عج) بانک اشعار امام زمان (عجب)

🔴 ســلام دلیل زندگیم
سلام غریب عالم...

لذت شعر به آن است که والا باشد
هدف شعر ظهور گل زهـــــرا باشد

جان ناقابل ما نذر شما مهدی جان
علت هستی ما حضرت مـولا باشد

🔴 اللهم عجل لولیک الفرج

بوی سوسن بوی نرگس بوی مریم بوی عید

بوی سوسن بوی نرگس بوی مریم بوی عید
تکیه بر دیوار کعبه ذالکَ یَومُ الوَعید

چشم در راهیم و در اندیشه ی جاءَ البشیر
ارزومندانِ باران و اسیرانِ کویر

سوزِ اه و سوزِ سینه سوز دوری سوز درد
هر غروب جمعه عالم پابه پایت گریه کرد

در سبویِ عشق دریا ریخته ما تشنه کام
شد دیار عشق پیدا اُخُلوها بِسلام

گرمی دست نسیم و اشک شوقِ اسمان
سجده برده ماهِ نو بر ساحتِ این استان

میتکاند سَرو گَردِ استقامت از سرش
کعبه سرمست از نزولِ ایه های اکبرش

بسته بر قاموسِ رعنایت دخیل اُمُّ القری
پرچمت را برده بالا پادشاهِ کربلا

در حرم بانگِ اَنا المهدیِ تو پیچیده است
کعبه هفتاد و دو نوبت دورِ تو چرخیده است

در فروغِ چشمِ تو اِنّافَتَحنا ریخته
در طلوعت نصر و‌نور و قدر و طه ریخته

با اَلَیسَ الصبح امیدِ جهان در گردش است
با اشارات شما کون و مکان در گردش است

در شبِ میلاد تو چون قدر احیا میکنیم
با تجلایت جهان را طور سَینا میکنیم

درد دارد جمعه بیتو گریه هایم بیشتر
بغض دارد نیمه ی شعبان صدایم بیشتر

اتشین میخوانم و میسوزم از این ندبه ها
اَینَ وجه الله ، بابُ الله ، عین الله را

با بِنَفسی اَنتَ دریا میشود این چشمها
جانِ زهرا جانِ زینب این بهار اقا بیا

یوسف گمگشته کنعانت کجایِ عالم است
عشق ما عشق زلیخاییست یعقوبت کم است

چشمِ پر بارانِ ما کور از غمِ لیلا نشد
بویِ پیراهن رسید و یوسفش پیدا نشد


#نرگس_غریبی
#نیمه_رجب
#شب_جمعه

نگاه منتظر - آموزش پروپوزال نویسی - آموزش مداحی - سعید میری - اشعار امام زمان - غزل امام زمان - بانک شعر

کعبه و قبله گه و دِیر و کلیسا نجف است

کعبه و قبله گه و دِیر و کلیسا نجف است:
🍃🌷﷽🌷🍃(غلام قنبرم):
#سرودامام_زمان_عج
#سبک_لری
#تو_گل_فاطمه_ای
♻️♻️637♻️♻️
✅بنداول فارسی
تو گل فاطمه ای قبله ی راز منتظر
ای قبله ی راز من
مددی یابن الحسن پر پرواز من
ای پر پرواز من
......
به همه دردای من آقا دوایی
اومدم در خونت بازم گدایی آقا بازم گدایی
یاابا صالح مدد.......
♻️::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::♻️
✅بنددوم لری
شو شو ولادتِ صاحب الزمونه آی صاحب الزمونه
اقاجو ماهِ مِنَه خیلی مِهرِبونه آی
خیلی مِهرِبونه
......
چشم شیعه وِ تونه تونی قرارم
کوریه دشمن تو خیلی. دوست دارم خیلی دوست دارِم
یاابا صالح مدد.......
♻️::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::♻️

✅بندسوم لری

مهدی صاحب الزمون تونی مه جبینم آی تونی مه جبینم
یعنی میشه آقاجو مِ تونه بَبینِم
آی مِ تونه بَبینِم

وقتی که مه تونه دارم غمی نارم
اَ خدا چی موخوام مِ وقتی تونه دارم
یاابا صالح مدد.......
♻️::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::♻️
✅بندچهارم

منتقم فاطمه خاک پاتِ عشقه آی خاک پاتِ عشقه
قلب مِ هلاکِ او بی بیه دمشقهَ آی
بی بیه دمشقهَ

پرچم سرخ حسین وِ رو دَسامو
سربند یا فاطمهَ وِ رو سرا آمو وِروسرا آمو
یاابا صالح مدد.......
✅بندپنجم فارسی

ای گل نرگس مدد ای عزیز زهرا
آی ای عزیز زهرا
قلب عاشقم فدات سیدی یا مولا
آی سیدی یا مولا

سر راه تو میشینم تا بیایی
هی میگم یاابن الحسن آقا کجایی
آی آقا کجایی
یاابا صالح مدد.......

💠💠6⃣3⃣7⃣💠💠
♻️::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::♻️
#شعرای_آیینی
#کربلایی_علی_تقی_پور
#کربلایی_مجیدمرادزاده

اشعار امام زمان (عج)

نگاه منتظر

آموزش مداحی

آموزش پروپوزال نویسی

سعید میری

بنام کربلا سلطان بی سر

بنام نامی دادار داور

بنام کربلا سلطان بی سر

بنام حقّ که داد مکتب و دینُ

بنام ان امام سرخ آیین

دلم با کربلا پیوند دارد

نمی داند که با خود چند دارد

بیامد سرور خوبان حسینم

یل آزادگان نور دو عینم

حسین خود واژه ای از عشقبازیست

حسین درمان درد سر فرازیست

مه ما بی قرین در هردو عالم

گل زیبنده است بر دوش خاتم

گل زهرا که وصفش هست دشوار

چرا که اوست عاشق در ره یار

عجب آقای صاحب نام داریم

به محشر دستگیر جام داریم

گذشت از دل هم از دلدادگی ها

امام عارفان و سادگی ها

دل عالم ز یمنش شاد گردید

به غم خو کرده بود آزاد گردید

بهار با روی ماهش جلوگر شد

جهان از انقلابش با خبر شد

بهار وآب و ژاله کم بهایند

زبهر او که خود خون خدایند

علی بر صورت ماه خون دید

واو را مادر از عالم برون دید

حسین معنای آزادی تام است

حسین خورشید عالمی تمام است

سبک بال ره عشاق باشد

اگر چه یه جهان درداغ باشد

خرامیدن ز وصفش شرم دارد

بهار از روی او آزرم دارد

شود دریا زه رویش تشنه آب

ببالد بر خود ان زیبای مهتاب

که دیده رو ی ما عالمین را

امام سومم مولا حسن را

شفق ماندست اندر واژه سازی

حسین هست مقتدای عشقبازی

علی آذر(شفق)

نگاه منتظر - آموزش پروپوزال نویسی - آموزش مداحی - سعید میری - اشعار امام زمان - غزل امام زمان - بانک شعر

غم فطری دگر به سر آمد

غم فطرس دگر به سر آمد
پرِ پرواز ، جلوه گر آمد

بر دعا بهترین اثر آمد
سِرِ حق سرفراز ، سَر آمد

پدرِ خاک را پسر آمد
بهر هر بنده ای پدر آمد

بر محمد رسیده جان از راه
مَن اَحبَّ الحسین اَحبَّ الله

عرش حق شورِ گل فشانی داشت
خانه ی وحی میهمانی داشت

هر ملک شوقِ مژدگانی داشت
یک بغل یاسِ آسمانی داشت

مرتضی اشکِ شادمانی داشت
مصطفی شوق نوحه خوانی داشت

گفت جبریل گِرد زایشگاه
مَن اَحبَّ الحسین اَحبَّ الله

شده عالم پُر از هیاهویش
شب قدر است پیچش مویش

به پیمبر کشیده ابرویش
به علی رفته شکل بازویش

مثل زهراست زهره ی رویش
به حسن رفته عطر گیسویش

همگی شادمان ولی پُر آه
مَن اَحبَّ الحسین اَحبَّ الله

مثل والشمس گشته بی سایه
رخش از نور بسته پیرایه

سوره ی فجر ، آخرین آیه
به اصول است اصل سرمایه

وصفش آمد به دهر ، آرایه
شده با ساق عرش همپایه

با خدا بود و هست ، او همراه
مَن اَحبَّ الحسین اَحبَّ الله

تا به دستانِ مصطفی غلتید
ماه آمد به دامنِ خورشید

بر رخش اشک همچو مروارید
می چکید و به گریه خم گردید

حنجر طفل را که می بوسید
گویی آنروز مصطفی میدید

تشنه لب میرود به قربانگاه
مَن اَحبَّ الحسین اَحبَّ الله

این حسین است و مهر تابانش
ذره سانم گدا به اِیوانش

بودم ای کاش از شهیدانش
می شدم کشته پیش چشمانش

شهره شد از قدیم ،احسانش
چو «رئوفی» بگیر دامانش

تا نگردی به کوره ره گمراه
مَن اَحبَّ الحسین اَحبَّ الله
رئوفی نیا

شعر شعر امام زمان بانک شعر شعر امام زمان اشعار اشعار امام زمان بانک بانک شعر امام زمان بانک اشعار اشعار امام زمان

نگاه منتظز نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر

سعید میری سعیدمیری سعید میری سعیدمیری سعید میری سعیدمیری سعید میری سعیدمیری سعید

شعر شعر امام زمان بانک شعر شعر امام زمان اشعار اشعار امام زمان بانک بانک شعر امام زمان بانک اشعار اشعار امام زمان

نگاه منتظز نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر

سعید میری سعیدمیری سعید میری سعیدمیری سعید میری سعیدمیری سعید میری سعیدمیری سعید

شعر شعر امام زمان بانک شعر شعر امام زمان اشعار اشعار امام زمان بانک بانک شعر امام زمان بانک اشعار اشعار امام زمان

نگاه منتظز نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر نگاه منتظر

سعید میری سعیدمیری سعید میری سعیدمیری سعید میری سعیدمیری سعید میری سعیدمیری سعید

آموزش پروپوزال نویسی

آموزش پروپوزال نویسی

آموزش پروپوزال نویسی

آموزش پروپوزال نویسی

آموزش پروپوزال نویسی

🔴 قابل توجه کلیه ی دانشجویان و پژوهشگران

👌آموزش و مشاوره تخصصی و تضمینی فقط در پنج جلسه به صورت کارگاهی حضوری و آنلاین_گروهی و انفرادی:

✅ پروپوزال نویسی رشته های علوم انسانی.

✅ استخراج مقاله از پایان نامه کارشناسی ارشد و رساله دکتری

✅ تبدیل پایان نامه و رساله به کتاب

همراه با پشتیبانی کامل تا مرحله تایید.

توسط مدرس دانشگاه و پژوهشگر با ۲۵ سال سابقه _مجری ،داور وناظر طرح های پژوهشی.

📱شماره تماس: ۰۹۱۲۵۸۳۸۹۳۷

09125838937

پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال پروپوزال

اشعار مهردادنصرتی


برای چشمان شرقی ات


قسم به چشمان شرقی تو که غربتی عاشقانه دارند
نگاه هایم تحمل حزن چشم های ترا ندارند
می آیی از سمت انتظارم شبی که با تو قرار دارم
و بعد ماییم و کوچه هایی که خلوتی عاشقانه دارند
سکوت شب محو می شود در طنین سرشار گام هامان
و سایه های من و تو را کوچه های شب روی شانه دارند
اگرچه لبریز شعر و شورم ولی کنار تو سوت و کورم
نگاه من با نگاهت اما نیایشی جاودانه دارند
تو می روی و من و سکوت و هزار حرف نگفته با من
ببین برای شكسته بودن همیشه دل ها بهانه دارند

مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:59 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



باران نمی گرفت


هي ابر مي‌شدم من و باران نمي‌گرفت
بايد شروع مي‌شد و پايان نمي‌گرفت

تصوير گيج زندگيِ با توام دريغ
از دور جلوه داشت ولي جان نمي‌گرفت

من ساده عاشقت شده بودم ولي چه سود
وقتي كه زندگي به من آسان نمي‌گرفت

بين من و تو فاصله انداخت عاقبت
تقدير از من و تو كه فرمان نمي‌گرفت

كيفيت عبور تو از من....من از تو ....آه!
اين گونه كاش سير شتابان نمي گرفت

خشكيد چشمه‌هاي اميدي كه داشتيم
باران نمي‌گرفت...نه، باران نمي‌گرفت

دنيا دلش شكست براي من و تو آه!
ما دلشكسته‌ها كه دعامان نمي‌گرفت

بي شك اگر كه ميشيِ چشمت نبود عشق،
در من هنوز هم سر و سامان نمي‌گرفت
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:57 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



برف...برف



عبور مي كني آسوده و رها در برف
و بي خيال رها مي كني مرا در برف

عبور مي كني و سوگوار مي خوانند
پس از تو مرثيه ام را كلاغ ها در برف

هراس رفتن و جا ماندن بي انجاميست
تمام معني اين چند رد پا در برف

كه زير بارش يكريز برف خواهد ماند
جهان برفي بي تو، عبور ما در برف.....


مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:55 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



پری پر..


گذشت شش روز از عيد و روز هفتم شد
شبش تو سايه شدي از تنت يكي گم شد
و از تو ماند به جا عطر مهربان تنت
كه در اتاق پراكنده بود پيرهنت
چه عيد غمزده‌اي بود، تاب آورديم
لباس تازه‌ي عيد ترا تنت كرديم
لباس عيد تو آن روز ساده بود و سپيد
لباس ما همه اما سياه بود آن عيد
چه عيد غمزده‌اي، سخت تاب آورديم
ترا به شانه گرفتيم و راهي‌ات كرديم
براي آن‌كه تو از خواب ناگهان نپري
و پي به كيفيت مرگ خويشتن نبري
يواش خوابانديمت به روي بستر خاك
و بعد ريخته شد خاك و خاك بر سر خاك
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:54 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات




تو ای پری کجایی



يواش حرف بزن، خوابِ اين پري تُرد است
قرار نيست بفهمد كه واقعا مُرده‌ست
غنيمت است همين كه خودش نمي‌بيند
جهان چه فاجعه اي را به بار آورده‌ست
ببين چگونه از آن ساليان درد و دريغ
پري رها شده و خواب راحتي كرده‌ست
بگو براي چه از خوابِ فاجعه بپرد
زني كه زندگي و زنده بودنش درد است؟
تو هم درست بپوشان تنِ پري را خاك!
لباس گرم نياورده و هوا سرد است....
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:52 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



امسال نیز در شب سرد تولدت...


تو نباشي و باران ببارد
هيچ لطفي برايم ندارد
آسمان تا ابد هم ببارد
بي تو فرقي برايم ندارد
باز من ماندم و بي كسي ها
در هياهوي دلواپسي ها
گريه هايم تمامي ندارد
درد من التيامي ندارد
كاش دستي تكان داده بودي
رفتنت را نشان داده بودي

مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:51 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



آفتاب و مهتاب


نخند از دل این قاب عکس خاک گرفته
دلم پر است، پر از حرف های با تو نگفته
شبیه درد شده مرد خاطرات قشنگت
دلش گرفته ازین روزهای درد گرفتهبد
ون تو چه بهاری و هفت سینی و عیدی
بهار بی تو در ِخانه ام نیامده رفته
ببین به سال رسیدند روزهای بدی که
خیال می کردم قد نمی دهند به هفته....

مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:50 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



غزل خداحافظی


شبیه هر شب در دست های ما حافظ
نشسته ایم تفال کنیم با حافظ
دقیقه ها پر از امّید و بیم می گذرند
که باز تا چه بیارد برای ما حافظ
تو کودکانه و معصوم غرق نجوایی
"رسید مژده که...."این شعر را بیا حافظ
نگاه های تو خیسند و من ترا نگران
که نشکند دل آیینه ی ترا حافظ
پر از نیازی و با مخمل سر انگشتت
گشوده می شود آرام و بی صدا حافظ
"رسید مژده...." تبسم کنان می آرامی
بخواب، خواب تو خوش، نازنین، خداحافظ
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:49 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



من نمی خواهم عاشقت باشم


آمدی عاشقم کنی تا بعد هر شب آیینه ی دق ات باشم؟
عشق اصلا به من نمی سازد من نمی خواهم عاشقت باشم
عشق یک داستان تکراریست این چنین اتفاق می افتد
تو پر از درد می رسی تا من شانه بغض و هق هق ات باشم
قصه این طور پیش خواهد رفت تو پر از اضطراب و دلهره ای
این که تا خوبتر شوی باید چند وقتی موافق ات باشم
این که انگار سالها در مه مانده ای در جزیره ای متروک
این که در خواب دیدی از پس مه می رسم تا که قایقت باشم
این که من آمدم شفا بدهم دردهای بی التیام ترا
این که تنها رسالتم اینست تکیه گاه دقایقت باشم
بعد که خوب خوب خوب شدی ناگهان کوچ می کنی از من
با فریبی که نخ نما شده است:کاش می شد که لایقت باشم
عشق یک خود فریبی تلخست داستان من و تو تکراریست
آمدی مایه ی عذاب شوی؟من نمی خواهم عاشقت باشم....
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:47 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات




امسال نیز



امسال نيز در شب سرد تولدم
تنهاتر از هميشه خودم بودم و خودم
چشم انتظار آمدنت بي‌شمار بار
تا صبح پشت پنجره هي رفتم آمدم
شيرين من نيامدي اما و تلخ كرد
كام دقيقه‌ها را كيك تولدم.....
عصري كه آمدي به گمانم دوشنبه بود
عصري كه عاشقم شدي و عاشقت شدم
عصري كه خط نمي‌خورد از خواب‌هاي من
عصري كه تا هنوز از آن در نيامدم
در برف راه مي‌روم انگار سردم است
انگار سال هاست كه در خويش يخ زدم
تو رفته‌اي و قصه به پايان رسيده است
بيچاره من!هنوز نشستم مرددم........
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:46 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



تو به من فکر می کنی اما...


تو به من فكر مي كني اما، كاشكي بار آخرت باشد
بِگُذار از تو رد شوم هرچند، برخلاف تصورت باشد
تو خودت را به جاي من بگذار، شده تصويري از هميشه‌ي درد،
بين يك قاب كهنه‌ي زخمي، روز و شب در برابرت باشد؟
يا كه تكرار خاطرات كسي، در سرت تا هنوز درد كند
هي سرت را تكان دهي نرود، درد گنگي كه در سرت باشد؟
بعد يك عمر منتظر ماندن، ناگهان باد با خودش ببرد
خانه‌اي را كه فكر مي‌كردي، ايستگاه مسافرت باشد
تو خودت را به جاي من....اما،نه....مبادا كه جاي من باشي
نه...مبادا كه درد دربه‌دري، سرنوشت مقدرت باشد
من همينم همين كه مي‌بيني، تلخ مثل هميشه‌هاي خودم
اين منِ رقّت آورِ مأيوس، نتوانست شاعرت باشد
ما دو خط موازي گنگيم، تا ابد هم نمي‌رسيم به هم
اين كه بايد رها شوم از تو، سعي كن عين باورت باشد
زندگي در نهايت تلخي، سعي دارد به من بفهماند
آنكه خنجر در آستين دارد، مي‌تواند برادرت باشد
مهرداد نصرتي
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:41 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



گریه کن...


بغض دردت را به روی شانه هایم گریه کندورم از تو صبر کن وقتی میایم گریه کندر میان گریه چشمان تو غوغا می شودای فدای چشمهایت چشمهایم، گریه کنابر بی بارانم اما گریه می خواهد دلممن به جایت بغض کردم تو به جایم گریه کن
شمع خاموشم هزاران شعله در جان منستروشنم کن بعد بنشین پا به پایم گریه کن
داستانم داستان بی سرانجامیست ، حیفقطره قطره آب خواهم شد برایم گریه کن
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:39 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



چقدر بد شده ای


(1)
تنها نه رو به روي شما گريه مي‌كند
هر شب درون آينه‌ها گريه مي‌كند
مردي كه سينه‌اش پرِ دردِ دلِ شماست
تا آه مي‌‌كشيد شما گريه مي‌كند
تصوير كيست اين‌كه در آيينه‌ي من است؟
اين مثل من كه بغضِ مرا گريه مي‌كند
اين مردِ متنِ آينه‌ام، مرد مبهميست
يا خيره مانده در من و يا گريه مي‌كند
اين مرد متن آينه‌ام، ساليان سال
با هيچكس نگفت چرا گريه مي‌كند......

(2)
چقدر مثل خودت نيستي و بد شده‌اي
كسي كه باورم اصلا نمي‌شود شده‌اي
قرار بود كه مقصد شوي نه جاده، چه شد
كه بين آمد و شدها فقط لگد شده‌اي؟
درون آينه مردي غريبه مي‌خندد
به تو كه از خودت اين طور ساده رد شده‌اي
كدام آينه؟اين قاب عكس ترحيم است
نگاه كن به خودت، كاملا جسد شده‌اي
شبيه ابرِ سياهِ غروبِ دلتنگي
كه درد مي‌كشد و گريه مي‌كند شده‌اي
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:38 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



شراب خانگی من


اگرچه بي تو دلم از هميشه تنگ‌تر است
ولي بدون تو اين روزها قشنگ‌تر است
دروغ گفتم، خود را فريب دادم،نه!
تو نيستي و دلم از هميشه تنگ‌تر است
جهانِ بي تو بي آغاز و بي سرانجامست
دلم بدونِ تو از سنگ نيز سنگ‌تر است
درنگ كردم و از دست رفتي و عمريست
كه چشمهام به تاوان اين درنگ،تر است
"من از تو صبر ندارم كه بي تو بنشينم"
كه بي تو دامن پرهيز من به ننگ،تر است
شراب خانگي من، به خانه‌ات برگرد
مجال مستي من، با تو گيج و منگ‌تراست
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:35 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات



دوباره عشق كجا و كي اتفاق بيفتد
اگر كه بين من و تو شبي فراق بيفتد؟
مباد تيره شود روزهاي روشنِ با تو
مخواه ماه منيرِ تو در مَحاق بيفتد
نيايد آن كه تو سهم من از زمانه نباشي
دلت كه زنده به من بود از اشتياق بيفتد
گناه دارد امّيدوار كردن اين رود
اگر بناست گذارش به باتلاق بيفتد
چه فرق دارد اگر سايه سار باغ نباشد
درخت، دار شود يا كه در اجاق بيفتد!
اگر بناست نماني،چه فرق مي كند اصلاً
براي ما:
-من و دنيا-
چه اتفاق بيفتد.....
مهرداد نصرتی

+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:34 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات
بهار و این همه دلمردگی؟!چه سال غریبی!


دو ماهی


چقدر بی تو در این شهر سوت و کور بمانم؟
چه حکمتیست که من باید از تو دور بمانم؟
مرا که مثل پلی پیر روی سیل رهایم
از این هراس رها کن که بی عبور بمانم
تو از کدام شب، از عصر چند شنبه تقویم؟
کی اتفاق می افتی اگر صبور بمانم؟
.
.
.
جهان مرا و ترا صید کرد مثل دو ماهی
که بی قرار تو در تنگی از بلور بمانم
مجال حوصله ات تَنگ بود مثل دل من
قرار شد بروی، من میان تور بمانم
چقدر بعد تو باید، کنار خالی جایت
میات تَنگی تُنگ جهان به زور بمانم؟
.
.
.
بهار و این همه دلمردگی؟!چه سال غریبی!
بناست باز هم انگار سوت و کور بمانم....
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:31 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات
عشق اكنون معطل من و تست

از تو دلخور نمی شوم ...اما


ما جدا مانده ايم از هم و اين،بي گمان سرنوشت خوبي نيست
بي تو دنيا بهشت هم كه شود، بي شك اصلا بهشت خوبي نيست

ماه ارديبهشت من امسال،گرچه بارانِ بسياري داشت،
حس تلخي ولي به من مي گفت:اصلا ارديبهشت خوبي نيست

اين كه ما فكر مي كنيم به هم،نيمي از راه عشق طي شده است
بازگشت از ميانه ي اين راه،منطقاً بازگشت خوبي نيست

مي شود نا اميد بود از عشق، از تو دلخور نمي شوم....اما
اين كه چيزي عوض نخواهد شد،حرف هاي درشت خوبي نيست

عشق حالا معطل من و تست،تو ولي دل سپرده اي به زمان،
عشق يك معجزه ست، باور كن،كه زمان لاك پشت خوبي نيست

رفته اي تا كه شعر خلق شود؟زندگي شعر نيست، باور كن
اين كه"ليلي"شوي تو، من "مجنون"، ابدا سرنوشت خوبي نيست

پيش از اينها نه،بعد از اين هم نه،عشق اكنون معطل من و تست
زنگ اين خانه را بزن، هستم، ما شدن سرگذشت خوبي نيست؟
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:27 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات
دنیا بدون عشق؟هراس آورست که...

اما بهشت من...


دنیا بدون عشق؟هراس آورست که...
بی تو جهانِ تازه همان بهترست که،
دور سر من و تو بگردد شبانه روز
وقتی هنوز سخت بر این باورست که،
دنیا بدون آدم و حوا، بدون ما
بی شک بهشت گمشده ای دیگرست که،
حتما بدون ما دو نفر جای بهتریست
اما بهشت من کمی آن سوترست که،
با من فرشته ایست در آنجا که صاحبِ
زیباترین دو چشم قشنگِ تر است که،

دنیا به چشم او نه بهشت است و نه قشنگ
وقتی برای مرتبه ی آخرست که....
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:24 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

سخت دلگيري و از من گله داري چه كنم؟
باز انگار سر غائله داري چه كنم؟
پيش آرامش من سخت به هم ميريزي
من كه بي حوصله ام، حوصله داري،چه کنم؟
متلاطم شدي، از ساحل امن ديروز
دورافتاده­اي و فاصله داري، چه كنم؟
خود تراشيده­اي اش، پيكره­اي را كه منم
حال با پيكره­ات مساله داري، چه كنم؟
ميزني، ميشكني، ميشكنم، ميخندي
اشتياقي تو به اين مشغله داري، چه كنم؟
آبشاريست خروشان كه مرا خواهد برد،
گيسواني كه به دوشت يله داري چه كنم؟
" اي كه با سلسله­ي زلف دراز آمده اي"[1]
با اسيري كه در اين سلسله داري چه كنم؟
مهرداد نصرتي
۱-حافظ
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:22 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات


قصه شمع

عشقت آتش شده و بر جگرم میریزد
آتش جان من از چشم ترم میریزد
تو تماشاگر من باشی اگر، بیش از پیش
ترس از آب شدن در نظرم ميريزد
پيش تو سوختن و كم شدن و آب شدن
بركاتي است كه يكجا به سرم ميريزد
من نگويم كه مرا از قفس آزاد نكن۱
من به شوقت نپرم، بال و پرم میريزد
شده ام مثل پلي كهنه كه هرقدر از خود
بيشتر ميگذرم بيشترم ميريزد...
مهرداد نصرتي
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:19 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

خاطرات کهنه


از خاطرات کهنه ي پيراهني که نيست

پيچيده در اتاقم، عطر زني که نيست

آن زن که مي رسد به من از سمت هيچ سو

مانند باز آمدن از رفتني که نيست

از صبح تا شب، از شب تا صبح زخمي است

روحي که له شده ست ميان تني که نيست

تعبير واژگونه ي روياست زندگي

در چشمهاي من... من بي تو... مني که نيست

کيفيت غريب هراس آوريست عشق

وقتي به خود بيايي و باور کني که نيست

جاري شده ست در تن بيدار ـ خوابي ام

عطر تن زني که نبود و زني که نيست
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:18 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

آه

هر آن قدر كه در اين سينه آه داشته ام
براي روز مبادا نگاه داشته ام
براي اين كه بپيچم به دامن بختت
براي اين كه بگويم گناه داشته ام
كه فكر مي كردم راه مي روي درمن
كه فكر مي كردم درتو راه داشته ام
كه دل به سو - سوي اختران ندادم هيچ
به اين خيال كه در خانه ماه داشته ام
دلم به حداقل هاي بودنت خوش بود
فقط همين كه ترا گاه گاه داشته ام
مهرداد نصرتی اسفند ۸۷
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:17 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

تولد سرد!!


سلام.این غزل ادامه ی کابوس های پس از توست.
امسال نيز در شب سرد تولدم
تنهاتر از هميشه خودم بودم و خودم
چشم انتظارِ آمدنت، بي شمار بار
تا صبح پشت پنجره، هي رفتم آمدم
شيرين من نيامدي اما و تلخ كرد
كام دقيقه ها را، كيك تولدم
عصري كه آمدي به گمانم دوشنبه بود
عصري كه عاشقم شدي و عاشقت شدم
عصري كه خط نمي خورد از خاطرات من
عصري كه تا هنوز از آن در نيامدم
در برف راه مي روم انگار، سردم است
انگار سال هاست كه در خويش يخ زدم
تو رفته اي و قصه به پايان رسيده است
بيچاره من! هنوز نشستم، مرددم…
مهرداد نصرتي
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:16 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

سفر

حالا که بعد آن همه که رفتند اين بار را تو قصد سفر داري
يادت بماند اي دل و جان من قرآن و آب و آينه برداري
اين سان که گريه مي کني انگاري سروي وضو گرفته فرا رويم
در چشم هاي روشن معصومت يک تکه آسمان سحر داري
چشمي به بخت خويش ندارم، نه اين لحظه هاي آخر ديدار است
از من کسي نرفت که برگردداز سرنوشت من که خبر داري
چون جاده ها لبالب جا پايم در من کسي درنگ نخواهد کرد
بعد از عبور آن همه از من،آه! اين بار را تو قصد گذر داري
پس اندکي عبور به کندي کن آهسته از برابر من بگذر
پا سست کن کمي، مشتاب اي خوب امّيد بازگشت مگر داري؟
تو نيز مي روي و نمي آيي اي سرنوشت دست مريزادت!
جز درد بي کسي چه به من دادي جز زجر دادنم چه هنر داري؟
اي سرنوشت خط خطي مبهم تنها دو روز بود که خوش بودم
از من چه سال ها که هدر دادي حالا به اين دو روز نظر داري؟
کيفيت غريب غم انگيزي است بانو! سفر بخير، خداحافظ!
هر شب براي اين همه دلتنگي فالي بگير حافظ اگر داري
«مهرداد نصرتي»
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:15 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

شعر

هميـشه راوي حـس قشنگـتان بودم
مني كه مثـل قـلم رام چنـگـتان بودم
و شعرهاي من از چشمهايتان روييد
كـه ترجـمـان نگـــاه قشـنـگـتـان بـودم
« ـ چه خوب شد كه رسيديد» با شما گفتم:
« ـ خوش آمديد، همه عمر لنگتان بودم»
و بعد مرد تمـام فصـولـتان من شد
و من كه دل‌نگـران درنگتان بودم،
سؤال كردم:«خواهيد رفت؟»«نه!» گفتيد
چطور شد كه نمانديد، ننگتان بودم؟
چطور شد كه چنين ساده از كفم داديد
مگـر نه بـركت دستـان تنـگتان بودم؟
تـمــام آيـنــگـي‌هـايتــان دروغـيـن بـود
و پـي نـبردم، اي كـاش سنگتان بودم...
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:14 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

فرصت خوشبختی

فرشته اي كه تويي، بعد سال هاي فقط بد
بنا نبود كه باور كنم دوباره مي آيد
و حس مبهم و زيباي انتظار كشيدن
دوباره با تو به اين زودي اتفاق مي افتد
چقدر مي ترسم خواب باشد اين همه رويا
و باز گم كنم ات، بين خواب هام، مجددشبيه فرصت خوش بختي، آه! گم شوي از من
و من بمانم و انبوه فال هاي مردد
شبيه جاده ي در بهتِ مه رها شده، تنها
درست مثل همان ساليان رد شده ي بد
بدل شوم به يكي ايستگاه گم شده در برف
كه مانده در روياي مسافري كه ندارد
به قار قار كلاغان عادت كرده، صدايي
شبيه غربت اين سال هاي رد شده، ممتد
**
تو مثل معجزه اي، دير اتفاق مي افتي
ولي مي افتي و من خواب ديده ام كه تو بايد،
حضور داشته باشي و برف را بتكاني
كه اين رها شده در برف، ايستگاه تو باشد
مهرداد نصرتي
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:13 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

کوچه


آشنايي من و شما چه ساده پا گرفت
حالت نجيب چشم هايتان مرا گرفت
پنج شب به مهر مانده بود، آمديد
آن غروب سرد يادتان كه هست در زديد
بعد فصل هاي زرد انتظار و انتظار
اتفاق ساده اي نبود ديدن بهار
يك قرار ساده عصر روز بعد، انقلاب
ما و كوچه هاي خلوت و چقدر التهاب
در غروب هاي ابري قشنگ و دلپذير
ما، منِ پر از ترانه و شماي سر به زير،
عابران كوچه هاي بي عبور مي شديم
پا به پاي سايه هاي خويش دور مي شديم.....
آه ديدنِ من و شما به صرفشان نبود
مردمي كه حرفمان شبيه حرفشان نبود
مردمي كه در نگاهشان به غير شك نبود
عشقشان بجز شبانه هاي مشترك نبود
اي جماعتي كه شور عاشقي نداشتيد
داشتم بزرگ مي شدم مگر گذاشتيد!…
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:13 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

ورفت....

...اگر چقدر زيادند اگر كه اين همه اند
تمام مثل هم و گوسفند يك رمه اند
شبانِ درد مخور اين همه غم رمه را
رها شو از غم اينان رها كن اين همه را
يكي از اين همه، از جنس دردهايت نيست
غريبه اند، يكي درد آشنايت نيست
دلت نسوزد بر سايه ها و شكلك ها
كه ادعاي حضورند اين مترسك ها
ترا چه كار كه اينجا پيامبر باشي
براي شب زدگان قاصد سحر باشي
از آفتاب در ايشان نشان نخواهي يافت
يكي چنان كه تويي، بينشان نخواهي يافت
بگو فرشته ي آيينه رو كه خواهي رفت
تو اي نجيب هميشه، بگو كه خواهي رفت
به نام نامي ات اي مهربان ترين سوگند
كه اين جماعت، چونان ترا نمي فهمند
* * *
تمام جان و تن من، خدانگهدارت
بنفشه، نسترن من خدا نگهدارت
به يادت آينه جان، ابر ابر مي بارم
هنوز هم كه هنوز است دوستت دارم
* * *
و رفت، رفت كه بي چشم داشتي برود
ببين تو بودي اگر مي گذاشتي برود؟
«مهرداد نصرتي»
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:12 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

تا بهار دلنشین...

حتی/
عشق من به تو نیز
نتوانست
دنیا را نجات دهد
پس زمین
صفر بزرگی شد
که به آسمان دادند
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:11 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات

دیروز


تمام – برنخورد – در نگاه من جسدید
و بی خیال ترین خفتگان تا ابدید
شبیه عقربه های همیشه سرگردان
مدام در نوسانید، بین صفر و صدید
عجیب نیست که می ترسم از شما این قدر
برای من همه آدم بزرگ های بدید
چطور سنگ شدن کار مشکلی هم نیست
چگونه ابر شدن را کدامتان بلدید؟
چگونه سبز شدن، سرو بودن و ماندن
شما که هرزه علف های قد و نیم قدید
به روی زردیتان ای بهارهای دروغ
بس است آنچه که یک عمر رنگ زرد زدید
فریب رنگیتان پاک شد ولی افسوس
که چشم های شما کور بود و هیچ ندید
مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
اشعار عاشقانه و بهاریه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی اشعار عاشقانه مهرداد نصرتی
+ نوشته شده در جمعه بیست و هفتم فروردین ۱۳۸۹ساعت 23:9 توسط سعيد ميري | آرشیو نظرات