دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم

#مناجات_باخداوگریزبه_روضه

#حضرت_زینب_سلام_الله_علیـــها

دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم

ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم

به صد امید به سوی تو روی آوردم

به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم

شدم ذلیل گناهم، خودم پشیمانم

ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم

گرفت دست مرا دست مهربانی تو

به دستگیری تو یا مجیر برگشتم

ز باب لطف تو رفتم ولی غلط کردم

پر از گناه صغیر و کبیر برگشتم

گناه بال و پرم را شکسته مولا جان

شدم دوباره زمین گیر، گیر برگشتم

اگرچه پیش تو احساس فقر بی معناست

ولی دوباره به سویت فقیر برگشتم

عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده

به حرمت لب مثل کویر... برگشتم

به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود

ببین برادر زینب که پیر برگشتم

به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین

به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم

ولی برادر زینب همینکه فهمیدم

کفن شده است تنت با حصیر... برگشتم

#وحیدمحمدی

نگاه منتظر - آموزش پروپوزال نویسی - آموزش مداحی - سعید میری - اشعار امام زمان - غزل امام زمان - بانک شعر

نوگل باغِ عصمت من زینبِ کبرایم

نوگل باغِ عصمت من زینبِ کبرایم(2)
در کرب و بلا گشته پرپر همه گلهایم(2)
می روم برادر با چشم خونبار
عزیز فاطمه خدانگهدار

جانم حسین، حسین جانم، حسین جان(2)
می روم کوفه با چه سینه سوزانی (2)
همراه من و طفلان هجده سر نورانی (2)
می روم برادر با چشم خونبار
عزیز فاطمه خدانگهدار
جانم حسین، حسین جانم، حسین جان(2)
در بین این سرها بینم ای برادر
آن سر خونین ششماهه علی اصغر
می روم برادر با چشم خونبار
عزیز فاطمه خدانگهدار
جانم حسین، حسین جانم، حسین جان(2)
 حاج مهدی خرازی

یادم نمیره تو خرابه رقیه جون تو رفت به خواب

یادم نمی ره سنگایی که خوردم از روی بام

یادم نمی ره لبخندای شوم مردم شام 

مونده روی دستم اثر سلسله و زخم طناب

امون از اون لحظه های تلخ میون مجلس شراب

یادم نمیره تو خرابه رقیه جون تو رفت به خواب 

حسین نور دیدة من ، گل چیدة من ، سر بریدة من

تنها گذاشتی زینب رو با کوه رنج و بلا

تنها گذاشتی زینب رو با کوه رنج و بلا

من چی کشیدم بعد از تو یا سید الشهدا

سر تو شد ماه هر شبم به روی اوج نیزه ها

بعد تو شد قسمتم حسین طعنة قوم بی حیا

به پیکر غرق خون تو کفن شده خاک و بوریا

حسین غریب مادرم ، لالة پرپرم ، شهید بی سرم

سر نی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود

 

اگر زینب نبود

سر نی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود

کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ

پشت ابری از ریا می‌ماند اگر زینب نبود

 


چشمه فریادمظلومیت لب تشنگان

در کویر تفته جا می‌ماند اگر زینب نبود

زخمه زخمی ترین فریاد در چنگ سکوت

از طراز نغمه وا می‌ماند اگرزینب نبود

در طلوع داغ اصغر استخوان اشک سرخ

در گلوی چشمها می‌ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی بی سوارو بی لگام

در بیابان‌ها رها می‌ماند اگر زینب نبود

در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب

پشت کوه فتنه جا می‌ماند اگر زینب نبود


قادر طهماسبی

منم جسم و تویی جانم

چو در طفلی تو را دیدم
به جای گریه خندیدم
به عالم این شده ثابت، تویی آغاز و پایانم
منم جسم و تویی جانم

 

منم بلبل تو بستانم
حسین جانم «4 تکرار»
      
ببین قَدّم کمان گشته
رُخم برگ خزان گشته
اگر روزم چنان شب شد، تو هستی ماه تابانم
منم جسم و تویی جانم
منم بلبل تو بستانم
حسین جانم «4 تکرار»
      
نه سوره ماند و نی آیه
نه خورشیدی و نی سایه
شده هر سو پَراکنده، همه اوراق قرآنم
منم جسم و تویی جانم
منم بلبل تو بستانم
حسین جانم «4 تکرار»

همان زن كه آن خطبه يكباره در شام

دلش بود و اندوه و درد نهانش
خودش بود و الله و صبر كلانش
همان زن كه آن خطبه يكباره در شام
شد آتش و آمد برون از دهانش 

همان زن كه در موقع خطبه خواندن
زبان علي بود آري زبانش
همان زن كه از كودكي شخص حيدر
شد استاد تدريس فنّ بيانش
خدايا تو خود ذوالفقار علي را
در آن لحظه دادي به دست زبانش
همان زن كه در كربلا بوسه مي‌زد
به دست قمر اختر آسمانش
و هفتاد و دو دفعه از صبح تا عصر
در آنجا خدا داد خود را نشانش
مگر مي‌شود يافت جز او زني را
كه سوگ برادر كند قهرمانش
ز سوگ علمدار و داغ برادر
مگر لحظه‌اي گريه مي‌داد امانش
زن بي‌نظيري كه با سر بلندي
برون آمد از بوته امتحانش
همان زن كه بنياد ظلم و ستم سوخت
ز خاكستر آتش كاروانش
به دنبال سرهاي بر نيزه مي‌رفت
سراسيمه با مادر مهربانش
تو اي حيدري خصلت، اي آنكه زهرا
تو را دوست مي‌داشت، بهتر ز جانش
من اين جامه را نذر صبر تو كردم
قبولش كن و جان مولا بخوانش
 علی اکبر بهرامیان


ز نینوای تو رفتم، چو نی نوا کردم

 

ز نینوای تو رفتم، چو نی نوا کردم
چنان که بادیه ها را چو نینوا کردم
به هر کجا که نشستم گریستم ز غمت
به هر طرف که دویدم تو را صدا کردم 

ز خارهای مغیلان بپرس کز داغت
چقدر اشک فشاندم، چه ناله ها کردم
تو دشت ماریه را کربلا ز خون کردی
به شام و کوفه من از اشک کربلا کردم
به جای ناله ز هر تازیانه دشمن
علی علی زدم از دل خدا خدا کردم
طواف پیکر بی سر به زیر خنجرها
زیارت سرِ بی تن به نیزه ها کردم
پیام خون تو بردم به هر کجا رفتم
حدیث غربت حقّ تو را ندا کردم
نتیجه دادن خونت به عهده من بود
که صبر کردم و بر عهد خود وفا کردم
لوای زحمت پیغمبران به دوشم بود
قدم خمید ولی راست این لوا کردم
تو خواستی به نماز شبت دعا گویم
تو را به جان تو در هر نفس دعا کردم
سپرد حکم تو هشتاد و چار لاله به من
که من به اشک، حراست ز لاله ها کردم
به غیر یک گل پرپر که در خرابه بماند
گلی که سوختم و از برم جدا کردم
رقیه را که نیاورده ام ببخش مرا
ورا به غربت شام بلا رها کردم
به نیزه خواندن قرآن تو ربود دلم
اگر چه سوختم از غم ولی صفا کردم
ز خطبه خواندنم انداختی و از حالم
گواست چوبه محمل که من چه ها کردم
به دست بسته بسی تازیانه خوردم تا
طناب ظلم ز دست سکینه وا کردم
اگر ز پای فتادم بسی ولی آخر
به کاخ ظلم عزای تو را به پا کردم
ببین رضای "مؤید" به گریه می گوید
کزین سرود خدا را ز خود رضا کردم


شهید من دعا کن خواهرت را

من آن یاس کبود لاله پوشم
که داغ لاله ها شد بار دوشم
گرفتار غم و آزاده دهر
خریدار بلا و گل فروشم 

در این شهر غریب از مردمی ها
صدای آشنا آید به گوشم
سری خواند به روی نیزه قرآن
که آوایش ز سر برده است هوشم
گمانم صوت قرآن حسین است
حسین است این و صوت او سروشم
سرت نازم برادر جان حسینم
چرا افکندی از جوش و خروشم
تو استادی و من شاگرد دَرست
که با قرآن خود کردی خموشم
به آیاتی که خواندی بر سر نی
به راهت تا نفس دارم بکوشم
نریزم تا به یادت دامنی اشک
به کام خشک تو، آبی ننوشم
اگر سر را زدم بر چوب محمل
چو دریا در درون خود به جوشم
شهید من دعا کن خواهرت را
که دیبای شهادت را بپوشم


من و جدایی از تو بود محال، حسین

تو آفتاب منی با چنین جمال حسین
مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین
گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر
تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین 

سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست
به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین
ز شور نغمه قرآنت ای عزیز دلم
ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین
به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را
سرِشکسته بود بهترین مدال، حسین
سرشکسته من با سر بریده تو
ز پاره پاره دل دارد اتصال، حسین
قسم به پیکر پامال تو که نگذارم
کنند خون شریف تو پایمال، حسین
یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را
کشم حکومت او را به ابتذال، حسین
کنم حرام بر او شهد زندگانی را
که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین
ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست
اگر که سیلی دشمن دهد مجال حسین
به هر یکی ز صغیران به گریه می نگرم
تو را ز من طلبد با زبان حال، حسین
زبان حال "مؤید"، غلام تو، این است
من و جدایی از تو بود محال، حسین


عمه سادات بی قراره غصه و غم هاش بی شماره

 

 

عمه سادات بی قراره غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصش غم یاره تنها امیدش بی پناه روزهای
سختی توی راه روی خاک سوزان پا می زاره
ذکر آسمون ها وای زینب وای زینب وای زینب

 

ذکر کهکشون ها وای زینب وای زینب وای زینب
ذکر خاک صحرا وای زینب وای زینب وای زینب
ذکر سینه زن ها وای زینب وای زینب وای زینب
عمه سادات بی قراره غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصش غم یاره تنها امیدش بی پناه روزهای 
سختی توی راه روی خاک سوزان پا می زاره
ذکر آسمون ها وای زینب وای زینب وای زینب
ذکر کهکشون ها وای زینب وای زینب وای زینب
شعله می کشه خورشید زمین می سوزه از تب
ابر ها همه می بارن توی چشمای زینب
میون سینه دلی تنگه دم غروبه رویاشه
شان نزول سوره بارون توی فرات چشماشه
عمه سادات بی قراره غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصش غم یاره تنها امیدش بی پناه روزهای 
سختی توی راه روی خاک سوزان پا می زاره
ذکر ریگ صحرا وای زینب وای زینب وای زینب
ذکر سینه زن ها وای زینب وای زینب وای زینب
کبوتر ها بی تاب اند توی آغوش مهمل ها 
تویی نگاه ها پیداست بی قراری دل ها
از انعکاسه خبر تلخی دل شبه بی تابه 
روی نیزه هایی که بی شماره است خون هایی 
سرخی می تابه حالت صحرا که عجیبه
غرق سکوتی پر فریبه پر از نسیم بوی سیبه
غروب سردش پر رازه مثل شبایی که درازه
سینه خورشید بی شکیبه 
عمه سادات بی قراره غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصش غم یاره 
بیا توی آغوشم دادش پریشونم تو نگاه تلخت
درد تو رو می خونم عزیز خواهر تب نفس هات
دل منو رو می لرزونه اگه نباشی حتی یک لحظه
تموم دنیا زندونه دل شوره ی من
بی حسابه بگو که این ها همه خوابه لشکر دشمن
یه سرابه بغض غریبی تو گلومه بارون چشمام
نا تمومه پر از سواله بی جوابه
دل شوره ی من
بی حسابه بگو که این ها همه خوابه لشکر دشمن
یه سرابه بغض غریبی تو گلومه بارون چشمام
نا تمومه پر از سواله بی جوابه
عمه سادات بی قراره غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصش غم یاره 
شعله می کشه خورشید زمین می سوزه از تب
ابرها همه می باره توی چشای زینب میون سینه
دلی که تنگه غم غروب رویا شد شان نزول
سوره بارون توی فرات چشم ها شد تنها امیدش 
بی پناه روزهای سختی توی راه روی خاک سوزان
پا می زاره
عمه سادات بی قراره غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصش غم یاره 
کبوتر ها بی تاب اند توی آغوش مهمل ها توی
نگاهام پیداست بی قراری دلها
از انعکاس خبری تلخی دل شریع بی تابه
روی نیزهایی که بی شمارند یه سر سرخی می تابه
حالت صحرا مه عجیه غرق سکوتی پر فریبه
پر از نسیم بوی سیبه غروب سردش پر رازه
مثل شبایی که درازه سینه خورشید بی شکیبه
عمه سادات بی قراره غصه و غم هاش بی شماره
تموم غصش غم یاره 

با نام تو زینب(س) همه دلها شده گریان

از صبر تو زینب(س) همه عالم شده حیران
با نام تو زینب(س) همه دلها شده گریان


از غصّه و غم هاي تو اي عمّه سادات
بر شيفتگانت همه دنياست خرابات


از كودكي جز رنج و غم و غصّه چه ديدي؟
اي دختر حيدر(ع) تو چقدر آه كشيدي؟!


آن روز كه ديدي پدر با دست بسته
آن لحظه بديدي مادرت پهلو شكسته


آن دم كه ديدي آتشكده شد «در»
آري تو ديدي چه شد صورت مادر(س)


انگار غم و غصّه درون تو نشسته
روزي كه شنيدي ز علي(ع) فرق شكسته


ديدي ز برادر بدن و سر كه جدا شد!
ديدي در آن روز، در آن جنگ چه ها شد!


انگار ندارد به شما غصّه نهايت
بعدش كه كشيدي شما درد اسارت


از كوفه و شامم كه شما خير نديدي
اي دختر حيدر(ع) چقدر آه كشيدي!

محسن زعفرانيه

یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن

این الطالب بدم المقتول بکربلا

مهدی جان

یا این دل شکسته ی ما را صبور کن

یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن

امشب بیا که روضه بخوانی برایمان

امشب بساط گریه ی ما را تو جور کن

۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸

دامن علقمه و باغ گل یاس یکی است

قمر هاشمیان بین همه ناس یکی است

سیر کردم عدد ابجد و دیدم به حساب

نام زیبای اباصالح و عباس یکی است

 

تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست

در جوابم اینچنین گفت و گریست

لیلی و مجنون فقط افسانه اند

عشق در دست حسین بن علیست

 

چه کسی دیده لب آب بسوزد جگری؟

روی دست پدری جان بسپارد پسری؟

چه کسی دیده لب تشنه ای از سوز و عطش،

آب در دستو ننوشد به هوای دگری

بنویس لب پر ترک و دیده ی خیس

بنویس فرات لعنتی رود خسیس

بنویس که این قبر حسین بن علیست

بنویس،ولی به خط کوفی ننویس

 

یادتان باشد لباس مشکی ام را تا کنید

گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید

کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما

خرجی ام را نذر خرج ظهر عاشورا کنید

 

زینب میان هلهله ها پیر می شود

 

فردا که دست و پا می زنی زیر چکمه اش

زینب میان هلهله ها پیر می شود

فردا که روی نی همه سرها روانه گشت

از تیرهای حرمله تقدیر می شود

 

یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن

این الطالب بدم المقتول بکربلا

مهدی جان

یا این دل شکسته ی ما را صبور کن

یا لااقل به خاطر زینب ظهور کن

امشب بیا که روضه بخوانی برایمان

امشب بساط گریه ی ما را تو جور کن

هیچ داری از دل مهدی خبر

هیچ داری از دل مهدی خبر

گریه های هر شبش را تا سحر

او که ارباب تمام عالم است

من بمیرم سر به زانوی غم است

شیعیان مهدی غریب و بی کس است

جان مولا معصیت دیگر بس است

شیعیان بس نیست غفلتهایمان

غربت و تنهایی مولایمان

ما عبید و عبد دنیا گشته ایم

غافل از مهدی زهرا گشته ایم

ای خداوند عزیز و مهربان

تو رسان مهدی ما را این زمان

************************

یک بیابان بی کسی بود و  حسین

یک نگاه زینبی بود و  حسین

چادر پر التهاب و غم گسار

یک برادر بود و یک دنیا،حسین

در میان راه خون در گیر بود

یک فرات و یک ابولفضل و حسین

مشک بی آب و تنور کربلا

ذوالجناح و تشنگی بود و حسین

دست عباس و نگاه اصغر و شرمندگی

آسمان هم در نوای یا حسین

تیر و ترکش در کمین حق نشست

یا غریبا و ابولفضل و حسین

زینب و عباس و اصغر وای من

یا حسین و یا حسین و یا حسین

حر و شمر و حق و باطل یا حسین

بود عباس علی تنها،حسین

اشک و خون و آتش و بی حرمتی

این رباب و این رقیه یا حسین

تاب گریه دیگر از من رفته است

یا ابوفاضل علمدار حسین

                                                               غزل جوانشیر