باید تورا طلب کنم از جای دیگری
باید تورا طلب کنم از جای دیگری
این بار هم غزل شده آقا دخیل تان
در شعر می نشینم و نام جلیل تان ـ
وردِ زبان قافیه هایم شده ست باز
حالی بپرس از همه احوال ایل تان
موسایِ مهربان، پر از اعجاز کن مرا
آماده ام ، بزن به تمامی نیلِ تان
یک حسّ خشک و باز وجودم کویری است
دلگیرم از نبودنِ بحر طویل تان
باشد نگاه گرم شما قسمتم شود
از چشم های معرکه ی بی بدیل تان!
مرضیه عاطفی
از دلهره لبریز شده احساسم
هستی همه جا که کرده ای حساسم
می ترسم از آن لحظه که بعد عمری
یک روز تو را ببینم و نشناسم!
مرضیه عاطفی
کز میکنم کنار خودم شعله ور هنوز
در من نشسته این غم پر دردسر هنوز
مبهوتِ بچه بازی هر روز سرنوشت
در امتداد خاطره ها در به در هنوز
مثل درخت پیر و کهنسال میشوم
وقتی که میخورد به وجودم تبر هنوز
دارم برای آمدنت صبر میکنم
قدری امید هست درونم اگر هنوز
می ترسم آنقدر نرسی منقضی شوم
برگرد چونکه هست غمت معتبر هنوز
شرمنده ام که گاه مرا گریه میکنی
شرمنده ام که خوبی من مختصر هنوز
گم کرده ایم راه و برو منتظر نباش
جا مانده پشتِ غفلت خوابی، بشر هنوز!
مرضیه عاطفی