درد اشتیاق تو

آن شب درون کلبه ی دل درد و غم نبود

از اشتیاق وصف تو دل تو دلم نبود

مهتاب جمعه بود و من و قلب جمکران

مولا به جز حضور تو چیزیم کم نبود

از کوچه های تنگ دلم تا حضور تو

کوچک ترین نشانه ای از پیچ و خم نبود

آیات محکم غزلم ارمغان تو

گیرم که این سروده سزاوار هم نبود

بی تو به نام حضرت حق می خورم قسم

هرگز ولایت علوی هم علم نبود

مولا غزل به قامت تو تنگ می شود

طرحی که می کشم ز تو کم رنگ می شود

تنها غزل به قامت تو زار می زند

وصف تو را هوای دگر جار می زند

یک مثنوی غزل به تو آغاز می کنم

امشب سحر نیامده اعجاز می کنم

یک آسمان ستاره به دامن شمرده ام

تا در حریم مهر رخت راه برده ام

مولای من ظهور بکن  دل گرفته ام

گرد و غبار راه تو با اشک رفته ام

بق کرده کودک دلم این جمعه باز هم

(از بخت شکوه دارم و از کار ساز هم)

(تاریخ از انتظار تو خسته است)سرورم

خطی از انتظار تو بسته است سرورم

مولا دعا فرج ندهد یا که من بدم

جز با گلاب دیده به محضر نیامدم

یعقوب حضرتی