دل به داغ بیکسی دچار شد، نیامدی
دل به داغ بیکسی دچار شد، نیامدی
چشم ماه و آفتاب تار شد، نیامدی
سنگهای سرزمین من در انتظار تو
زیر سم اسبها غبار شد، نیامدی
چون عصای موریانه خورده دستهای من
زیر بار درد تار و مار شد، نیامدی
ای بلندتر ز کاش و دورتر ز کاشکی
روزهای رفته بیشمار شد، نیامدی
عمر انتظار ما، حکایت ظهور تو
قصه بلند روزگار شد، نیامدی
عبدالجبار کاکایی
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 18:10 توسط سعيد ميري
|
سلام،با تشکر از مهرداد نصرتی عزیز که مرا با دنیای مجازی آشنا و راهنمایی کرد،این وبلاگ صرفا جهت اشاعه فرهنگ مهدوی ایجاد شده و هیچکدام از مطالب حتی یک کلمه مربوط به اینجانب نبوده و حقیر فقط مطالب را جمع آوری نموده ام لطفا اشعار مذهبی خود را همین جا کامنت بگذارید،انشا الله که مورد قبول حضرت حق قرار بگیرد التماس دعا.