شعر امام زمان، اشعار امام زمان، رباعی امام زمان، دوبیتی امام زمان

#امام_زمان_عج_مناجات
#حضرت_علی_اکبر_شهادت

"جمعه" با خود غالباً چشمان تر می‌آورد
با خودش دلتنگی و خونِ جگر می‌آورد

کل عمرم بی تو مانند غروب جمعه‌هاست
جمعه‌ها عمر مرا دارد به سر می‌آورد

بوی یاس انگار می‌آید میان ندبه‌ها
باد از پیراهنت وقتی خبر می‌آورد

بت پرستان هم حساب کار خود را می‌کنند
بت شکن وقتی به همراهش تبر می‌آورد

در دلم امّید دیدار رُخت را کاشتم
هر گیاهی عاقبت روزی ثمر می‌آورد

العجل‌هایم چه بی تأثیر شد! رویم سیاه
قلب آلوده دعای بی اثر می‌آورد

تشنه‌ات هستم ولی این تشنگی خیلی کم است
تشنگی یک انتظار شعله‌ور می‌آورد
**
تشنگی گاهی میان یک نبرد تن به تن
یک پسر را سوی دامان پدر می‌آورد

وای از آن وقتی که گوید یک پسر نزد پدر:
تشنگی دارد مرا از پای در می آورد

#محسن_مرادنوری

الا ای یوسف زهرا حذر از این بیابان کن

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

ای روشنای دیده ام، ز چشم من، مرو
ای سرو قد کشیده ام، از این چمن، مرو

الا ای یوسف زهرا حذر از این بیابان کن
نگاهی هم ز دنبالت به یعقوب پریشان کن

آهسته تر برو، آهسته تر برو، آهسته تر برو «تکرار»
      
پدر پی پسر روان، زن ها پی پدر
زینب بیا که دل کَنَد، این پدر از پسر

ببینید احمد ثانی به معراجش شده عازم
بیایید از پی دیدن جوانان بنی هاشم
آهسته تر برو، آهسته تر برو، آهسته تر برو «تکرار»
      
ای نخل سربلندم که بالا گرفته ای
از آب دیده گان من، تو پا گرفته ای

همه صحرا پُر از گرگ است و این یوسف بود تنها
یقین لیلا ز داغ تو شود مجنون این صحرا
آهسته تر برو، آهسته تر برو، آهسته تر برو «تکرار»

 

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

عضـو عضـو بــدنت همـه پاشیده شده

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

ای ضیــاء بصـرم پسـرم ای پســرم
بــا سکـوت تو شده، پاره پاره جگرم
من که با چشم ترم از لب خشکت خجلم
خندۀ قاتـل تـو می‌زنـد آتش بــه دلم

پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
تــا ببینم کــه هنــوز زنده‌ای در نظرم
چشم خود باز کن و دست و پا زن پسرم
می‌دهم جــان و بـه زخم بدنت می‌نگرم
زخم پیشـانی تـو مــانده به روی جگرم
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
تنت از کثرت زخم چون گلِ چیده شده
عضـو عضـو بــدنت همـه پاشیده شده
نتــوان گفت چـه آورده عدو بر سر تو
پــاره چـون رشتة تسبیح شده پیکر تو
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
عمّــه آمــد ز حـرم کمکم کـن پسرم
تــن صــد چاک تو را یا که او را ببرم
دیــده بگْشا و بگو دور پدر صف نزنند
بگذارنـد كـه مـن گريـه كنـم کف نزنند
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
کردم ای اهل حرم مرگ خود را احساس
یــاریم کــن قــاسم کمکم کــن عباس
بــه سرشــک من و زخم تن اکبر نگرید
گــل پـرپـر شده‌ام را سوی خیمه ببرید
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم
****
فاطمه مي‌نگـرد بـا رسـول دو سـرا
اشک چشمان من و خون چشمان تو را
لاله‌گون گشته ز خون صورت نورانی تو
نیست ممکن که زنم بوسه به پیشانی تو
پسرم ای پسرم لب گشا من پدرم

غلامرضا سازگار

 

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

عازم به ميدان شـده علـيِّ اكبر

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

در خيمه‌هاي حسين گرديده محشر

عازم به ميدان شـده علـيِّ اكبر

ليلاي سرگردان كجاست آيينه و قرآن كجاست

در خيمه‌ها در حال غَش افتاده ليلا

 
آه و واويلا - آه و واويلا

اي يوسف از گُرگان صحرا حذر كن

بـرگَرد و بـر حال من يكدم نظر كن

اي ميـوه‌ي قـلب پـدر آهسته‌تـر آهسته‌تـر

باب غريبت مي‌شود تنهاي تنها

آه و واويلا - آه و واويلا

علی انسانی

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

یاس او از تیغ کینه پیکرش شد ارباً اربا

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

می‌چکد از چشم لیلا اشک حسرت بهر اکبر

مه‌لقا شد سوی میدان برده با خود قلب مادر

در دل ســوزان بابــا آتش غـم زد زبانه

نور چشمان و امیدش جانب میدان روانه

 
«اکبر من»

بسته احرام شهادت، در منای دشت سوزان

گفته اللّهمَ لبیک، در طواف کعبۀ جان

شــد منــا و مروۀ او از حرم تا قتلگاهش

زمزم او خون فرقش روی بابا قبله‌گاهش

«اکبر من»

بر سر جسم جوانش گوئیا جان داده بابا

یاس او از تیغ کینه پیکرش شد ارباً اربا

همچـو زهــرا اکبــر او پهلویش درهـم شکسته

همچو حیدر فرق ماهش در یمی از خون نشسته

«اکبر من» 

حمید شمس

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

ایـن جگـرگوشـۀ‌مـا اکبر ماست

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

بـر من و زمزمه‌ی - وا وَلَدا

دل جدا گریه کند دیده جدا

پیش آیینه‌ی مصباحِ هُـدی

دلـم آرام نگیـرد بـه خـدا

 
هست مطلوب دلم مطلب او

بگذاریــد ببــوسم لـب او

زینبـم! ایـن دل مـا، دلبـر مـاست

رویـش آیینـه‌ی پیغمبــر مـاست

این به خون خفته گُلِ پرپر ماست

ایـن جگـرگوشـۀ‌مـا اکبر ماست

اکبرم خیمه به صحرا زده است

دست در دامن زهرا زده است

غمش آمد به سراغم چه کنم؟

با غم چشم و چراغم چه کنم؟

سوختـه لاله ز داغم چه کنم؟

آتش افتاده به باغم چه کنم؟

پس از این حال من و گُل نِگَرید

شــور و شیدایـی بلبـل نگـرید

محمد جواد غفور زاده ( شفق )

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

اكبر بـه كف جان بهر دين حق گرفته

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

بـازار عشـق و عـاشقي رونق گرفته

اكبر بـه كف جان بهر دين حق گرفته

خون سر او تاج او ميدان شده معراج او


محشر به پا شد

در نوبهار عمر و در فصل جواني

شد عـازم ميدان براي جانفشاني

صد چشم‌تر دنبال او نيزه به استقبال او

محشر به پا شد

اهل حرم از خيمه‌هـا بيرون دويدند

بـا ديـده از بـاغ رخ او گُل بچيدند

هم جان به ميدان مي‌بَرَد هم از حرم جان مي‌بَرَد

محشر به پا شد

ماهي به سوي هاله‌ي عقرب روان شد

بـر آخريـن ديـدار او زينب روان شد

مِجمر به كف از سينه‌اش عـودش دلِ بي‌كينه‌اش

محشر به پا شد

از نزد من در محضر خيرالبشر رو

اي مَه برو، امّـا كمي آهسته‌تر رو

اي بر علي نور دو عين اي ميوه‌ي قلب حسین

محشر به پا شد

علی انسانی

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

ضجه زن زینب خون فشان لیلا

فـرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا

مـه ز مـرکب سرنگون شد آه و واویلا

دشت و صحرا لاله‌گون شد آه و واویلا

 
تشنگی بر جان او زد گر شرر، اکبر

بـر لب مولای خود شد تشنه‌تر اکبر

گفت اَوَلسنا علی الحق با پدر، اکبر

بی تو ای گل، خاک بـر سـر دنیـا

ضجه زن زینب خون فشان لیلا

فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا

مـه ز مـرکب سرنگون شد آه واویلا

دشت و صحرا لاله‌گون شد آه و واویلا

آمـدی اکبر، عزیزم رو بـه میدان کن

در دفاع از دین حق کار شهیدان کن

غیرت مولایی خود را نمایان کن

رو کن از بابا در بر مولا

ضجه زن زینب خون فشان لیلا

فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا

مـه ز مـرکب سرنگون شد آه واویلا

دشت و صحرا لاله‌گون شد آه و واویلا

رو به میدان کن که جام و ساغرت آنجاست

سـوی جنـت رو کـه جّـد اکبرت آنجاست

تشنگـی را کـن تحمّـل، کوثـرت آنجاست

تـا دهـد آبت سیّــد طاهــا

ضجه زن زینب خون فشان لیلا

فرق اکبر غرق خون شد آه و واویلا

مـه ز مـرکب سرنگون شد آه واویلا

دشت و صحرا لاله‌گون شد آه و واویلا

 محمد سعید میرزایی

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا


 

ای ز رُخت پیدا حُسـنِ مصطفی

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

ای ز رُخت پیدا حُسـنِ مصطفی

تو معنی عشقی مظهــر وفـا

علی ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفی

به حُسن و زیبایی مثـل احمــدی

 
تو نور چشم من یا«محمّدی»؟

آینــه‌ی غــرقِ نـور سرمـدی

می‌شکنــی امّـا از تیـغ جفـا

علی ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفی

ای گـل زیبـا در گـرداب عطش

ای لب لعل تـو در قاب عطش

اگر چه خشکیده از تاب عطش

لبت مسیحا را مـی‌دهد شفــا

علی ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفی

ای پسـر یـاسین ای نـورِ جَلـی

مهرِ سپهرِ دل مــاهِ منجلـی

برو که می‌خوانم مـن «نادِ علی»

برو ولی بنگر گاهـی به قفا

علی ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفی 

محمد جواد غفور زاده ( شفق )

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

ای خــدا اکبـرم را فدا کردم
با لب تشنه از خود جدا کردم
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر

****
نالــه پیـوسته در قتلگـه کـردم
تو زدي دست و پا و من نگه کردم
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر
****
ای خــدا اکبـرم اِرباً اِربا شد
قطعه قطعه پیش چشم بابا شد
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر
****
اکبرم کشته در پیش چشمم شد
مثـل تسبیح پـاشیده از هم شد
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر
****
تو شدی کشته در بین دشمن‌ها
من شـدم بعد تو، بی‌کس و تنها
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر
****
عمّـه‌ات آمــده از حــرم بیـرون
تا بشوید به اشک از عُذارت خون
لالۀ پرپر ای علی‌اکبر شبه پیغمبر ای علی‌اکبر

غلامرضا سازگار

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا


 

ای گل لیلا

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

تا کفن بر قد و بالای تو کردم
با دلی خونین تماشای تو کردم
شاهد مستم، تو همه هستم
رفتی از دستم، اکبرم اکبر

کربلایم را تو رنگ تازه دادی
داغ دیگر بر دل زینب نهادی
ای گل لیلا! از غمت بابا
خون شده دل ها، اکبرم اکبر
ماه من بودی که اندر آفتابی
یا نگاهی، یا سلامی، یا جوابی
یک نظر رحمی، ای پسر رحمی
بر پدر رحمی، اکبرم اکبر
ای جدا از من شده یک باره بابا
پیکرت چون قلب من صد پاره بابا
ای مرا نسرین، لاله خونین
بوسه ات شیرین اکبرم اکبر
رفتی و من مانده ام تنها علی جان
خاک بادا بر سر دنیا علی جان
ای شکسته بال، می رسم الحال
من هم از دنبال، اکبرم اکبر

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

علی جان علی علی جان علی

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

امید دل من کجا می روی
صدای تَپِش های دل نشنوی
علی جان علی علی جان علی
اُمید منی، اُمید منی
ندانی چه ها می کنی با دلم
به آتش چرا می کشی حاصلم
علی جان علی علی جان علی
اُمید منی، اُمید منی

سبک تر گذر کن که عمر منی
شکسته دلم، بیش ازین نشکنی
علی جان علی علی جان علی
اُمید منی، اُمید منی

مگر عقده از کار دل وا کنم
برو راه، تا من تماشا کنم
علی جان علی علی جان علی
اُمید منی، اُمید منی

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

ای اهل کوفه من علی اکبرم

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

ای اهل کوفه من علی اکبرم
آیینة جمال پیغمبرم
ارث شجاعت بود از حیدرم
باشد پیامم، خون و قیامم

من زادة امام عالمینم
من بر رسول الله نور عینم
من اولین قربانی حسینم
باشد پیامم، خون و قیامم
ما را بود بالاترین سعادت
بر روی سجادة خون عبادت
پیوسته ارث ما بود شهادت
باشد پیامم خون و قیامم
در یاری اسلام سر گرفتم
از چشم خود خون جگر گرفتم
تا اذن میدان از پدر گرفتم
باشد پیامم، خون و قیامم
اگر که صد پاره شود پیکرم
اگر بجوشد خون ز فرق سرم
به پهلوی شکستة مادرم
باشد پیامم، خون و قیامم
منم عزیز مصطفی را فدا
خون خدا، فرزند خون خدا
هرگز نگردم از امامم جدا
باشد پیامم، خون و قیامم
ما راه ذلت را نمی پذیریم
جز راه ثارالله را نگیریم
صدبار اگر در موج خون بمیریم
باشد پیامم، خون و قیامم

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

قصد کرده است تمام جگرم را ببرد
با خودش دلخوشی دور وبرم را ببرد

من همین خوش قد و بالای حرم را دارم
یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد

دسترنج همه ی زحمت من این آهوست
چقدر چشم نشسته ،ثمرم را ببرد

این چه رسمی است پسر جای پدر ذبح شود
حاضرم پای پسرهام،سرم را ببرد

تا به یعقوب نگاهم نرسیده خبرش
می شود باد برایش خبرم را ببرد

نیزه دنبال دلم بود تنش را می گشت
قصد کرده است بیاید جگرم را ببرد

جان من ،قول بده دست به گیسونبری
مقنعه ت بازشود،بال و پرم را ببرد

تو برو خیمه خودم پشت سرت می آیم
چه نیازی است کسی محتضرم را ببرد

دست و پاگیر شدم ،زود زمین می افتم
یک نفرزود ، تن دردسرم را ببرد

همه سرمایه ام این است که غارت شده است
هر که خواهد ببرد جنس حرم را...ببرد

صد پسر خواسته بودم ز خدا ،آخر داد
صد علی داد به من تا که سرم را ببرد

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

تکه های جگرم هر طرفی ریخته است

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

دل ز قرص قمر خویش کشیدن سخت است
نازها از پسر خویش کشیدن سخت است

سر زانو کمکم کرد که پیدات کنم
ورنه کار از کمر خویش کشیدن سخت است

مشکل این است بغل کردن تو مشکل شد
تکه ها را به بر خویش کشیدن سخت است

خواستی این پدر پیر خضابی بکند
خون دل را به سر خویش کشیدن سخت است

نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم
خار را از جگر خویش کشیدن سخت است

گر چه چشمم به لب تست ولی لخته ی خون
از دهان پسر خویش کشیدن سخت است

تکه های جگرم هر طرفی ریخته است
همه را دور و بر خویش کشیدن سخت است

به – که از گردن من دفن تو برداشته شد
دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است

علی اکبر لطیفیان

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

در بـــغل بـــگرفت آن شـــه، اكـــبـــــــرش

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

نوبـــت جـــان بـــازى انـــدر راه ديـــــن               گـــشت با نـــام عـــلى اكـــبر قـــريــــــن

آن جـــوان مـــاه روى پــــاك خـــــــــوى               وارث جـــدش بُـــد از خـــلـــق نكـــــوى

در شمـــايل، هـــمچـــو پـــيـــغــمبر بدى               در شجـــاعـــت زاده حــــــيـــدر بــــــدى

چـــون حـــسن عـــمش، بُــدى او بردبار               آيـــتـــى از ذات پـــــــــــاك كـــردگــــــار

 

يـــوســـف كنـــعـــان زحســـن روى، بود               چـــون گـــل زيـــبا به حسن و بوى بود

ديـــد چـــون سلطـــان ديـــن را، بى سپاه               كـــرد بـــر روى پـــدر، او يـــك نـــگاه

با ادب بـــوســــــيـــد، دســـت شــــــاه را               شـــرمگيـــن بـــنمود، مـــهـــر و ماه را

پـــس بـــگفـــتا بـــا پــدر، آن خوش نهاد               مـــرحـــمت كـــن بر پـــسر، اذن جهاد

رخـــصتـــم ده، تا بگـــيرم، انـــتـــقــــــام               از ســـپـــاه كـــوفـــى و قـــوم ظــــــلام

نـــيستــم، تــــــاب و تـــوان زيـــستــــــن               بـــعد يـــاران، مـــن شـــدم بـىخويشتن

شـــادمان خـــفتـــند، انـــدر خــاك و خون               جـــملگى گـــشتـــند، زيـــن دنــيا برون

خـــاك بـــر دنـــيا و عـــيش و نـــوش آن               تـــنگ باشـــد، از بـــرايــــــم اين جهان

جـــان مـــن بــادا، فـــداى جـــان تـــــــــو               صـــد چـــومن بـــادا، بـــلاگردان تــــــو

زندگـــانى بـــعـــد يـــاران، مـــشكـل است               بـــعد تـــو بابــــا جهان، بىحاصل است

قـــلب و روح و جـــان اين عـــالم، تـويى               مـــايه هـــسـت بـــنـــى آدم، تـــويــــــى

مـــن به ســـر دارم، هـــواى كوى دوست               شوق پـــروازم بــــود، در سوى دوست

شـــاه دين، بـــگرفت فـــرزنــدش بــــــبر               بســـت دســـتار رســـول، او را بـــه سر

بـــوسه زد، بـــر آن ذبـــيح كـوى دوسـت               گـــفت: رو آنجـــا كه خاطر خواه اوست

ليـــك اول رو، بـــــــه ســـوى خيمـــه‏هـــا               كـــن وداع واپـــســـيـــن بـــاعـــمّه‏هـــا

خــــــواهـــران و مـــادرت را شـــاد كــــن               عـــتـــرت طــــــــه، زغــــــم آزاد كـــن

شـــد بـــه ســـوى خيمـــه‏هــا، آنگه روان               بـــا ســـرشـــك ديـــده و اشــــــك روان

الـــوداع اى عـــمّــــــه‏هــــــاى داغــــــدار               الــــــواداع اى خـواهـــران بـــىقــــــرار

الــــوداع اى مــــــادر غـــــــــم پــــــرورم               جـــان دهـــم مـــــادر، بــــــه راه داورم

پـــس روان شـــد، بـــهـــر رزم كـــوفيـان               بانـــوان دنـــبال او، بـــر ســـر زنـــــان

هـــر يـــكى بـــا صـــد فغـــان و شور شين               مىســـرود از درد و غم، يا بن الحسين

مـــادرش، لـــيلى، بگـــفـــتا: يــــــا عـــلى               اى تـــــو باشـــى شـــمع، در هر محفلى

خـــوش بـــه مـــيدان مىروى، شيرم حلال               چـــون شـــوى كــشته، به راه ذوالجلال

شبـــه پـــيغـــمبـــر، چـــو پــا زد بر ركاب               گـــوئـــيا حيـــدر، نـــشستى بـــر عــقاب

رانـــد اســـب خـــويـــش، ســوى رزمگاه               آخـــت، شـــمشيرش، بـــه قـلب آن سپاه

خـــود شنـــاسانيـــد، بـــر قـــوم جــهـــول               كين منم، ابن الحـــسين، سبـــط الرسول

مــــــن عليّـــم، شهـــرتـــم، اكـــبـــر بـــود               ايـــن شجـــاعـــت، ارثـــم از حيدر، بود

جـــدّ مـــن بـــاشـــد، عـــلىّ مـــرتـــضـــى               هـــمســـر زهـــرا و صـــهـــر مـــصطفى

عـــاشـــقم، از بــــــاده عـــهـــد الـــســـت               شستـــه‏ام از هـــر چـــه مافيهاست دست

مـــن ســـليــــل حـــيـــدرم، در كــــــارزار               بركشـــم در رزمگـــه، چـــون ذوالفـــقار

بـــركـــشيدى ذوالفـــقـــارش، از مـــيـــان               حملـــه‏ور شـــد، بـــر سپـــاه كـــوفيـــان

آنچـــه دربـــدر واحــــــد، كــــــرّار كــــرد               شــبـــه پـــيغـــمـــبر، در آن پــيكار كرد

آنـــچـــنــــــان آن وارث شــــيـــر خــــــدا               دســـت و ســـر بـــنمــود، از تـــنـــها جدا

كـــــــز شــــــرار آتــــــش آن نـــوجـــوان               از يـــلان، بـــرخاســـت، بـــانگ الامــان

كـــوفيان، بــــا نـــالـــه و آه و فـــغــــــان               جـــملـــگى گـــفـــتـــند، از پـــير و جوان

اكـــبر اســـت، يـــا ايـــنكه شــير كردگار؟               آن كـــه در دستـــان وى، بُـــد ذوالفـــقار

هـــمتراز وى، نـــبودى، هـــيـــــچ كــــس               در جـــهاد حـــق، نـــماندى، يـــك نــفس

پـــــس زســـوز تـــشنـــگى، آن درّ نـــاب               رفـــت انـــدر خيمـــه‏ها، در نـــزد بــــاب

تشنـــگى بـــابـــا، زمـــن برده اسـت، تاب               هـــست، آيـــا نـــزد تـــو، يـك جرعه آب

شـــه زبـــان خـــود، بـــه كـــام وى نـــهاد               كـــه زتـــو، تشنـــه ترم، اى خوش نهاد

ديــــــد مىبـــاشـــد، زبـــان شــــــاه ديـــن               خـــشك تـــر از كـــام وى، شـد شرمگين

پـــس كـــشيدى، آهـــى از ســـوز جـــگــر               كـــين پـــسر را، عـــفـــو، فـــرما اى پدر

بـــاز شـــه، دربـــر كـــشيـــدى، اكـــبـرش               در دهـــان وى نهـــاد، انـــگـــشتـــــرش

اكـــبر از ســـوز عـــطش، يـــكباره، رَست               از شـــراب معـــنوى، شـــد مَســت مست

بـــار ديگـــر در پـــى جـــنگ و جـــهـــــاد               رو بـــه ســـوى لشكـــر دشمـــن، نهـــاد

ولـــولـــه انـــداخـــت، انـــدر كـــوفـــيـــان               از دم تـــيغـــش، گـــريـــزان، روبـــهـــان

ابـــن سعـــد از، ضـر دستش، گيج و منگ               در تعـــجّـــب مانـــد، از آن تـــيز چـــنگ

پـــس بگفـــتا با ســــپـــاه پــــــر زعــــــار               از چـــه ســـستـــى، مىكـــنيد، در كارزار

هـــان، بـــر او بـــاريـــد، بـــاران خـــدنگ               عـــرصـــه بـــر شهـــزاده، بنمايـــيد تنگ

حلقـــه زد بـــر گـــرد اكـــبر، آن سـپــــــاه               قيـــرگـــون گـــرديـــد، چـــهر مـهر و ماه

زد به فـــرق نازنيـــنش تـــيــــغ كـــيــــــن               منقـــذ بـــن مـــرّه، نـــاگـــه، از كـــميــــن

تيـــغ زهر آلـــود وى، بشـــكافــــــت ســـر               آشـــكـــارا شـــد، هـــمى شـــقّ الـــقمـــــر

چـــون ززيـــن افـــتاد، بـــر روى زمـــيــن               گـــفت فـــريادم بـــرس، اى شـــاه ديـــــن

عـــمر من گـــرديـــده، اى بـــابـــا تـــمـــام               الـــسلام اى شـــاه خـــوبـــان، الـــســـلام

غـــم مخـــور، جـــدّم بـــيامـــد بـــر ســـرم               داد او جـــــــــــــامـــى، ز آب كـــوثــــــرم

تـــا ابـــد سيـــراب، گـــشتـــم اى پـــــــــدر               بـــهر تـــو آورده اســـت، جـــامى دگــــــر

شـــاه ديـــن، فـــوراً بــــيامـــد دربــــــرش               بـــر ســـر زانـــو نهــــــاد، آنـــدم ســـرش

گـــفت: اى فـــرزانــه فـــرخـــنــــــده بـــال               اى كـــه راحـــت گـــشتى از قـــال و مقــال

خـــيز تـــا بـــيـــنم، قـــدو بـــالاى تــــــــــو               ســـير بـــيـــنم، قـــامت رعـــنــــاى تــــــو

رفـــتى و آســــــوده گـــشــــــتى، از الـــــم               نـــيسـت بـــابـــا، بـــعد تو، جز رنج و غم

صـــوت بابـــا، چـون رسيد او را به گوش               از ســـر شـــوق آمـــدى، آن دم به هـوش

چـــشم را بـــر روى بـــابـــا، بـــــــازكـــرد               بـــا تـــبســـم، غـــنچـــه لـــب بـــاز كـــرد

زآن تـــبســـم، نكـــته‏هـــا تـــرسيـــم كـــرد               خـــويش برجـــان آفريـــن تسلـــيم كـــــرد

از جـــگر ناليـــد، شـــاه انـــس و جــــــان               زندگـــى بعـــد از تو بـــابـــا شـــد، حـــرام

بـــر ســـر زانـــو نهـــاد، آنـــدم ســــــرش               در بـــغل بـــگرفت آن شـــه، اكـــبـــــــرش

رخ نـــــــهـــادى، بـــر رخ نـــيكــــــوى او               بوســـه زد، بـــر چـــهـــره گـــلــــــگون او

خـــاك و خـــون از چـــهـــر اكبر، پـاك كرد               گريـــه بـــر آن پـــيكـــر صـــد چـــاك، كرد

"
فاليا" لبهـــا فــــــرو بـــنـــد از ســــــخن               بيـــش از ايــــــن، آتـــــش مـزن، بر انجمن

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

ماه پر از ستاره‌ام، مصحف پاره‌پاره‌ام

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

ماه پر از ستاره‌ام، مصحف پاره‌پاره‌ام
دیده گشا، به من که من، کشتۀ یک اشاره‌ام

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

 
همدم دلنواز من، کبوتر حجاز من
ظهر شده اذان بگو، مکبّر نماز من

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

زخم تو مانده بر دلم، داغ تو گشته قاتلم
آب ندادمت ولی، از لب خشکت خجلم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

اشک دو دیده‌ام ببین، رنگ پریده‌ام ببین
سرو به خون نشسته‌ام، قد خمیده‌ام ببین

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی
عمّه رسیده از حرم، مرا کمک کن پسرم
که دختر فاطمه را، به سوی خیمه ببرم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

بی‌تو غریب و بیکسم، چو طایری در قفسم
گریه شده بغض گلو، مانده به سینه نفسم

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

به زخم دل دوا بزن، مرا مرا صدا بزن
به من بگو که زنده‌ام، دوباره دست و پا بزن

یا ولدی، علی علی یا ولدی، علی علی

غلامرضا سازگار

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

دوتــا هــر کیمسه علـی‌اکبـره عالمده عزا

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

گل حلال ائیله منی، عازم میدانم آنا
بیر دقیقه سنه بو خیمه‌ده مهمانم آنا
چون وئروب سرور لب تشنه منه اذن جهاد
ائلیــوب خاطـر ناشادیمی بیـر حرفیله شاد

قالمیوب حسرتیـم عالمده بـودور عین مراد
خـاک پایونـدا فـدای ره جانــانم آنا
گلشن جسمیم اولـوب بارش پیکانه سوسوز
جد و جهدیم بودور ایندی بویانام قانه سوسوز
ایچـرم سـو، گئـدرم مجلس جانانه سوسوز
چونکه من تشنه‌لب چشمۀ حیوانم آنا
بولـورم اؤلـدوره‌جکلر منی اقراریم‌وار
هر کمینگاهده مین قاتل خونخواریم‌وار
بسکه ابـروی نگاریلـه سـر و کاریم‌وار
مایــل تیــغ کـج خنجـر برّانــم آنــا
اولموشام روز ازلده آنا، چون مایل دوست
باتـارام اینـدی قزیل قانه، برای دل دوست
سر و سامانیم اولوب سلسلۀ کاکل دوست
دئمـه بــو سلسـله‌ده بی‌ســروسامانم آنا
باغلانوب سو یولی صدشکر آچیخدور ره عشق
کربـلا دشتی اولوب محضر شاهنشه عشق
کشتــۀ عشقیلــه مملــودو قُربانگه عشق
قوی گئدوم من‌ده وئروم جان، سنه قربانم آنا
بوقــدر آغلامـا قربان اولوم آغلار گؤزوه
قانلی گؤز یاشینی بو نوعیله تؤکمه یوزوه
آناجان، صبر ائله، وئر بیرجه تسلّی اؤزوه
گؤره‌سن اوندا کیم اؤز قانیمه غلطانم آنا
دوتــا هــر کیمسه علـی‌اکبـره عالمده عزا
شه لب تشنه وئرور اجرین اونون روز جزا
یــاز دوبـاره بو سؤزی دفتـر صرّافه، رضا
گـل حـلال ائیله منـی، عازم میدانم آنا

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

وای علی جان، وای علی جان

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

ای گل پرپرم از دم شمشیرها
سپر نیزه ها، نشانة تیرها
لالة پرپرم، پیش چشم ترم
وای علی جان، وای علی جان

من نگه می کنم، تو دست و پا می زنی
دهنت پر ز خون، مرا صدا می زنی
ای عزیز دلم، داغ تو قاتلم
وای علی جان، وای علی جان
از حرم آمده عمة غم پرورت
چه کنم گر کند گریه به زخم سرت
خیز و کن ای پسر گریه بهر پدر
وای علی جان، وای علی جان
عوض اشک، خون چکیده از دیده ات
گشته سقا خجل از لب خشکیده ات
یا به او ده جواب یا بگو آب آب
وای علی جان، وای علی جان

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

ای علی اکبر من

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

لاله ی پرپر من، بهترین یاور من
ای علی اکبر من
میوه ی دل، نور عینم دیده بگشا، من حسینم
ای علی جان ای علی جان


زخم تو بر دل من داغ تو مشکل من
قاتلت قاتل من
ای شهیدم ای امیدم تو فتادی من خمیدم
ای علی جان ای علی جان

تن بریده بریده فرقت از هم دریده
مرغ روحت پریده
هست و بودم، بود و هستم تو فتادی، من شکستم
ای علی جان ای علی جان


ای چراغ شب من سوز تاب و تب من
لب بنه بر لب من
جسم پاکت ارباً اربا گشته مثل قلب بابا
ای علی جان ای علی جان

ای قرار و شکیبم بعد تو من غریبم
داغ تو شد نصیبم
رفته بر باد آرزویم می دهی جان پیش رویم
ای علی جان ای علی جان

در کنارت نشینم گل ز زخمت بچینم
دست و پا زن ببینم
دیده بگشا از چه بستی تا ببینم زنده هستی
ای علی جان ای علی جان

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

آه و واویلا از دل لیلا

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

شد روان روح از پیکرم یا رب
می رود میدان اکبرم یا رب
روح و ریحانم، ای علی جانم
ای همه هستم، رفتی از دستم

دیده بر سروِ قامتت بستم
روح و ریحانم، ای علی جانم
جان به کف داری، ترک سر کردی
گوییا دیگر بر نمی گردی
روح و ریحانم، ای علی جانم
میوه ی قلب و جان شیرینم
لحظه ای برگرد تا رخت بینم
روح و ریحانم، ای علی جانم
می شود خاموش محفل لیلا
آه و واویلا از دل لیلا
روح و ریحانم، ای علی جانم
ای زخود رسته، دل به حق بسته
من پدر هستم، قدری آهسته
روح و ریحانم، ای علی جانم
گریه کن ای چشم، ناله کن ای دل
یک تن تنها، این همه قاتل
روح و ریحانم، ای علی جانم
تو رَوی میدان، من به همراهت
گریم از بهر عمر کوتاهت
روح و ریحانم، ای علی جانم

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

صد پاره دید پیکر روح و روان خویش

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

آمد رسید بر سر رعنا جوان خویش
خون شد دلش به دیدن جان داده جان خویش

بشکسته دیدساغر در خون فتاده را
صد پاره دید پیکر روح و روان خویش

زانوی عرشیش به زمین خورد ناگهان
بی جلوه دید طلعت هفت آسمان خویش

باور نمی شدش که چنین اوفتاده است
بر خاک داغ پشت جهان پهلوان خویش

خم شد به سجده ? بر رخ ماهش نماز کرد
در آخرین وداع سراسر فغان خویش

بو سید تکه های ز هم دور گشته را
گلبرگهای لاله ی خونین نشان خویش

آری زمانه بر سر جنگ است و بی گمان
پرانده است تیر بلا از کمان خویش
  

سید حسن رستگار

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

شه  زاده  حرم  علی  اکبری  علی

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

گیسو به باد می دهی و دلبری علی
پادر رکاب می زنی و محشری علی

ابرو نهان کن از نظر  خیره  حسود
آیینه   دار  صورت  پیغمبری  علی

قامت مگو قیامت زهراست  قامتت
از بس که قد کشیده ای و محشری علی

گرم  طواف  روی  تو  آل  ابوتراب
غرق عبادتی و  خدا  منظری  علی

وصفت همین بس است که درکوی رب عشق
شه  زاده  حرم  علی  اکبری  علی

وجه غیور هر غضبت وقت حمله ها
گاه رجز تو منتسب از  حیدری  علی

بین خطوط روی جبینت پراز خداست
ابن الحسین  لیلی  لیلای  کربلاست

نور خدا ز صورت تو دیده می شود
پیغمبرانه بر  همه  تابیده  می شود

شمشاد قامتی و به شمشیر کوفیان
گلبرگها ز ساقه تو  چیده می شود

مثل بلورشیشه ای سنگ خورده ای
با بوسه ای وجود توپاشیده می شود

مقراض اهل کوفه چه آورده برسرت
هرگوشه ای زدشت تنت دیده می شود

در زیر سم اسب  تنت  مثل  زعفران
برروی سنگها همه سابیده می شود

جسمی که زیرضربه به هم ریخته چسان
هرتکه ای به روی عبا چیده می شود

بر   ناله  های   ممتد بابا  کنار    تو
ازسوی لشگری همه خندیده می شود

قلبی که از تمام  تنت  پاره  تر  شده
با هر صدای قهقه  رنجیده  می شود

دنبال زینب  آمده  سقای  عالمین
فریاد می زنند که وای از دل حسین

قاسم نعمتی

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

اربا اربا دل بابای علی اکبر بود

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

به خودش آمد و فهمید که چشمش تر بود

دو قدم مانده به بالای سر اکبر بود

تازه فهمید چه روزی به سرش آمده است

یا که بهتر چه به روز پسرش آمده است
 

پسر دسته گلش را چو گل پرپر دید

هر طرف را که نظر کرد علی اکبر دید

مثل مه پاره ی افتاده به خاک است تنش

در هم آمیخته خون و بدن و پیرهنش

نه توانس بغل گیرد و نه بوسه زند

نه توانست بماند نه از او دل بکند

زخم قلب پدر از جسم پسر بدتر بود

اربا اربا دل بابای علی اکبر بود

دشت مانده است وسواری که زمین گیر شده

تن صدچاک پسر دیده ،پدر پیر شده

ناله اش بین کف و هلهله ها گم شده بود

گریه اش مایه ی خندیدن مردم شده بود

ارتفاع بدنش تا به زمین کم شده بود

همه گفتند رکوع است ز بس خم شده بود

پسری مانده به خاک و پدری می نگرد

مانده حیران که چگونه بدنش را ببرد

چون که این چاک ترین جسم میان شهداست

مدد از کل جوانان بنی هاشم خواست

خوب شد بار دگر بوسه بر آن لب نگذاشت

ور نه می مرد از آن بوسه....که زینب نگذاشت

نويد اسماعیل زاده

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

گل لیلا همه مجنون و تو لیلا بودی

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

تو که از روز ولادت دل بابا بردی
دل اهل حرم و حضرت مولا بردی
تا علی گفت بگوش تو اذان شیر شدی
دم تکبیر شدی و دم شمشیر شدی

تا نظر کرد به رخسار تو گفتا حیدر
چون علی اکبر ما دهر نزاید دیگر
روز میلاد تو بابا چه خوش احوالی بود
حیف جای نبی و مادر من خالی بود
جای لالایی خواب تو عزیز دل من
صد و ده مرتبه یا فاطمه می گفت حسن
عمّه را بوی خوش فاطمه از بوی تو بود
پنجه ی امّ بنین شانه ی گیسوی تو بود
هر زمان تشنه شدی دست علم جام تو بود
تا دم پخته شدن خشت فلک خام تو بود
تا در آغوش بزرگان حرم مرد شدی
کیسه بر دوش علی اصغر شب گرد شدی
به جلال و به جمال احمد و زهرا بودی
گل لیلا همه مجنون و تو لیلا بودی
تو گلاب همه گلهای پیمبر بودی
الحق از روز ازل هم علی اکبر بودی
آسمانی است اگر بر سر جنّات و نهر
من و عباس مه و مهر و تویی نجم سحر
جای من کار حرم یکسره در دست تو بود
میمنه دست عمو میسره در دست تو بود
تا تو را تشنه به آغوش شهادت دادم
یاد انگور طلب کردن تو افتادم
تو که دیدی پدر آن روز دمی دست گشود
بین فردوس وَ من فاصله یک دست نبود
شد ستون های حریم نبوی خاک جنان
دست بردم به دل شاخه ای از تاک جنان
خوشه ای چیدم و دادم به تو ای شور بهشت
شهد شد از نمک لعل تو انگور بهشت
حال امروز که عطشان ز حرم می رفتی
بار آخر که خرامان ز برم می رفتی
از پس اشک پدر محو تماشای تو شد
و حیا مانع بوسیدن لب های تو شد
خیمه ها مکّه و من کعبه و چشمم زمزم
با صدای عرفاتیت حرم ریخت به هم
من به دنبال صدای تو رسیدم به برت
چشم بگشا و ببین حال خراب پدرت
رخ زیبات پر از خاک و لبانت پر خون
بدن پاک تو صد چاک و دهانت پر خون
تا سراسیمه کنار تو رسیدم پسرم
لخته ی خون ز دهان تو کشیدم پسرم
تو که با پهلوی زخمیت چو مادر شده ای
با شکاف سر خود حیدر دیگر شده ای
ای اذان گوی حرم وقت نماز است بمان
به من و بی کسی عمه ی خود روضه بخوان
عمه در راه بیا تا نرسیده به برم
مددی کن که تنت را ببرم تا به حرم
محمود کریمی

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

نه حسین، این تن پوشیده ز خون اکبر نیست

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
و از این پیر جوانمرده،کمانی تر نیست

دست و پاپی، نفسی، نیمه نگاهی، آهی
‏غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست
 

در کنار توام و باز به خود می­گویم
نه حسین، این تن پوشیده ز خون اکبر نیست

هرکجا دست کشیدم ز تنت گشت جدا
‏از من آغوش پُر و از تو تنی دیگر نیست

دیدنی گشته اگر دست و سر و سینه تو
دیدنی تر ز من و خنده آن لشکر نیست

استخوان­های تو و پشت پدر، هر دو شکست
‏باز هم شکر کنار من و تو مادر نیست

حسن لطفی

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

اکبر به میدان می رود الله اکبر

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

دشت بلا را باران عشق است
وقت نزول قرآن عشق است
آید پیمبر یا بُوَد شبه پیمبر
اکبر به میدان می رود الله اکبر

تازه جوانم، روح و روانم
زن ها گشوده سجاده اشک
دامن به دامن بر جاده اشک
هر جا زده از دسته گل های محبت
از خیمه گه تا قتلگاهش طاق نصرت
تازه جوانم، روح و روانم
زینب علی را دامان گرفته
روی سر او قرآن گرفته
تا یوسف لیلی ز میدان باز آید
و آن یاس زهرایی به بستان باز آید
تازه جوانم، روح و روانم
تا فرق خورشید شَقُّ القمر شد
قلب امامت بشکسته تر شد
تیغ جفا زد پنجه حُسن داوری را
درهم شکست آیینه پیغمبری را
تازه جوانم، روح و روانم
آمد حسین و عرش نگون دید
غلتان پسر را در خاک و خون دید
دیدش چو ماهی در میان آفتابی
خواندش بسی نشنید از او اما جوابی
تازه جوانم، روح و روانم

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

ای لاله ی پرپر، مظلوم علی اکبر

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

هر زخم تو در راز و نیاز است علی جان
برخیز که هنگام نماز است علی جان
ای لاله ی پرپر، مظلوم علی اکبر

این فرقه که بر دعوت من نامه نوشتند
در پیش دوچشمم پسرم را زچه کشتند
ای لاله ی پرپر، مظلوم علی اکبر

شرمنده ام ازتو که به تو آب ندادم
لب بر دولب خشک تو با گریه نهادم
ای لاله ی پرپر، مظلوم علی اکبر

با زمزمه ی العطشت حاصل من سوخت
من برتو و عباس به حال دل من سوخت
ای لاله ی پرپر، مظلوم علی اکبر

افسوس که جز پاره ی دل لاله ندارم
تا روی تن غرقه به خونت بگذارم
ای لاله ی پرپر، مظلوم علی اکبر

مگذار که این قوم به من راه ببندند
بر گریه ی من برسر نعش تو بخندند
ای لاله ی پرپر، مظلوم علی اکبر

تو سوره ی نوری زچه رو نقش زمینی
از چیست که دیگر به کنارم ننشینی
ای لاله ی پرپر، مظلوم علی اکبر

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا



 

شیون مکن لیلای مجنون،این بیابان

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

با آسمان قسمت بکن بال وپرت را
بردار از روی زمین چشم ترت را

این تکه های گمشده راز رشیدی ست
یعنی تصور کن علی اکبرت را
 

شیون مکن لیلای مجنون،این بیابان
باید بنوشد خون پاک همسرت را

گهواره را آرام تر از خود رها کن
تا نشکند بغضی گلوی اصغرت را

آتش توان سوختن اینجا ندارد
باید بریزی بر تنش خاکسترت را

با ناله های العطش برخیز لیلا
باید ببندی کوله بار آخرت را

فردا که سهم عاشقان را داد زهرا
بالا بیاور از میان خون سرت را

مریم حقیقت

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا

 

یکروزجمع کردن تووقت می برد

شعرشهادت حضرت علی اکبر(ع)اشعار اربا اربا

در قد و قامت تو قد یار ریخته
در غالب تو احمد مختار ریخته

به عمه های دست به دامن نگاه کن
دور و برت چقدر گرفتار ریخته

گفتی علی ونیزه دهان توراگرفت
ازبسکه دراذان تو اسرار ریخته

معلوم نیست پیکرت اصلاچگونه است
بهترنگاه می کنم انگار ریخته

دارد زره ضریح تو راحفظ می کند
بازش اگرکنند بالاجبار ریخته

یکروزجمع کردن تووقت می برد
امروز بر سرم چقدرکار ریخته

زیرعبا اگربروم پا نمیشوم
ازبس بروی شانه من بار ریخته

گیسوی توهمینکه سرت نیمه بازشد
ازدوطرف به شانه ات ای یار ریخته

آنکس که تشنگی مراپاسخی نداد
حالانشسته برجگرم خار ریخته
 

علی اکبر لطیفیان

شعر شعر شهادت  علی اکبر اشعار علی اکبر شعر عاشورا و اربا ارباشعر امام حسین و اربا اربا