بوی یوسف شهر را آکنده کرد
بانک اشعار امام زمان(نگاه منتظر)
احسان دوست
باز احساس شما گل کرده است
قند شادی در دل شب آب شد
می وزد باد صباتان از شمال
گیسوان بخت پر از تاب شد...
بانک اشعار امام زمان(نگاه منتظر)
احسان دوست
باز احساس شما گل کرده است
قند شادی در دل شب آب شد
می وزد باد صباتان از شمال
گیسوان بخت پر از تاب شد...
«دستم به دامانت»
دستم به دامانت بیا یا غایب از چشم
عالم به قربانت بیا یا غایب از چشم
ای آفتاب حسن کی می بینم آخر
آن روی پنهانت بیا یا غایب از چشم...
هست پذیرایی ما منتظر
زنگ در خانه ی ما را بزن
منتظر آمدنت مانده ایم
خانه چه با حوصله تزئین شده
بر در حاضر شدنت مانده ایم...
شوره زاریست گلشن احساس
عمر احساسمان سر آمد یار
دستها در قنوت خشکیدند
یادمان رفت زندگی کردیم
آرزوهای باغ را چیدند...
نمی آیی
نمی آیی و عمر هم می رود
به لب جان احساسمان آمده
در این عصر دلتنگی عاطفه
تگرگ از دل آسمان آمده...
بیا مولای درویشان
بیا مولای درویشان دو چشم جمعه بر راه است
کمر خم کرده آدینه نفسهایش پر از آه است
تو آن ابری که می بارید به روی قلب خشکیده
تفاوت می کنی آقا به روی دامنت ماه است...
گل من
گل من شکفته ای بر لب بی قرار عالم
عطش حضور دارد نگه ستاره امشب
من و چشم انتظاری،تو و دل گرفتن از ما
چه شود اگر به ما هم تو کنی اشاره امشب...
یا خاتم انتظار
یا خاتم انتظار کی می آیی
بر راه نگاه منتظر خشکیدست
دست دل وصل در کنار هر چشم
گلدانی از آبروی نرگس چیدست...
تا او نیاید
تا او نیاید عشق در بند فراق است
آیینه ها در حسرت یک تک نگاهند
تا او نیاید درد ما درمان ندارد
گل واژه های شعر ما من جمله آهند
فلور نساجی
آن مرد
آن مرد خواهد آمد روزی به وقت باران
روزی که سیل بارداز اشک چشم یاران
بر اسب دل سوار است آن آشنای دوران
می آید و زمستان ناگه شود بهاران
فلور نساجی
آتش اشتیاق
در آتش اشتیاق دل خواهد سوخت
همواره بدین سیاق دل خواهد سوخت
تا وقت وصال یار در آن جمعه
افتاد چو اتفاق دل خواهد سوخت
فلور نساجی
آتش انتظار
در آتش انتظار دل خواهد سوخت
سر گشته و بی قرار دل خواهد سوخت
در حسرت روی یار دل خواهد سوخت
با غربت آشکار دل خواهد سوخت
فلور نساجی
ای یار سفر کرده کجایی
وقت است که از پرده درآیی
در مروه ای یا راه صفایی
در مکه ای یا کوه منایی
فلور نساجی
صبوری کی توانم
صبوری کی توانم یار برگرد
نقاب از چهره ات بردار برگرد
تو ای ماه شب دیدار برگرد
برای دیدن گلزار برگرد
فلور نساجی
آقا
دلتنگ تر از ابر بهارم آقا
ولله که کم حوصله دارم آقا
شاید که ز چشمان فراقت فردا
بر دشت ترک خورده ببارم آقا
فلور نساجی
بیا
بیا که پنجره ها را به رویمان بستند
به جمع آل امیه دوباره پیوستند
بیا که حقه و نیرنگ زینت دلهاست
تمام آینه ها را ز کینه بشکستند
فلور نساجی
بد جور
بد جور دلم هواشو کرده
کی حضرت یار برمی گرده
گفتند که جمعه روز وصله
شد شنبه و یار پشت پرده
فلور نساجی
خدا می داند
وقت دیدار تو تنگ است خدا می داند
لحظه ی وصل قشنگ است خدا می داند
گر بیایی همه جا ولوله بر پا گردد
بر سر خال تو جنگ است خدا می داند
جمعه ای دیگر
بگو یابن زهرا دلم تنگ توست
و این جمعه هم بی قرار تو ماند
ز بس مانده بر در نگاه فراق
گل لاله هم سر به دار تو ماند
فلور نساجی
بیا که طاقت
بیا که طاقت طاقت تمام شد
و جان حوصله بر سر رسیده و مرد
ستاد حادثه فردا خبر می دهد
که انتظار در آدینه جان سپرد