با دسته ای از پرنده بر می گردی
یک روز تو یک برنده برمی گردی
لب ها پر عطر خنده بر می گردی
از کوه بلند آرزوهای زمین
با دسته ای از پرنده بر می گردی
هوشنگ دیناروند
یک روز تو یک برنده برمی گردی
لب ها پر عطر خنده بر می گردی
از کوه بلند آرزوهای زمین
با دسته ای از پرنده بر می گردی
هوشنگ دیناروند
بگذار کمی بهار را درک کنم
آرامش این دیار را درک کنم
تاریخ دقیق آمدن را بنویس
تا لذت انتظار را درک کنم
هوشنگ دیناروند
ای مرد تمام قصه هایم برگرد
آقای غریب آشنایم برگرد
یک عمر همیشه منتظر می مانم
مفهوم تمام گریه هایم برگرد
هوشنگ دیناروند
در دیده ی تر کشیدنت کافی نیست
یک بوسه برای چیدنت کافی نیست
من چشم برای دیدنت می بندم
این چشم برای دیدنت کافی نیست
هوشنگ دیناروند
من غصه و غم و انتظاری هر شب
ما را تو به گریه می سپاری هر شب
احساس نمی کنم که دوری از ما
در کوچه ی ما حضور داری هر شب
هوشنگ دیناروند
در ساحل انتظار پهلو زده ای
چون کوه به اقتدار پهلو زده ای
من از نفست بوی خوشی می چینم
انگار به صد بهار پهلو زده ای
هوشنگ دیناروند
من منتظر شنیدنت می مانم
تا فصل ستاره چیدنت می مانم
ربیّ ارنی لطلعت مولایی
یک عمر به پای دیدنت می مانم
هوشنگ دیناروند
این سینه در آرزوی یک پرواز است
از آینه ها شنیدن آواز است
از روز تولّد نگاهت آقا
هر پنجره منتظر به رویت باز است
هوشنگ دیناروند
هل هله ی شادی
می وزی خاک زمین حس کند آبادی را
بشنود گوش جهان هل هله ی شادی را
سال ها می وزد و روز شمار می آید
تا زمین کِل بزند این همه آزادی را
کاش در شهر غریبان شما گم باشم
تا نشانم بدهی خانه ی اجدادی را
کاش یک جمعه شما درب دلم را بزنی
غزلی سر بکشم عشق خدادادی را
عادت من شده از دور صدایت کردن
عشق!بر هم بزن این وضعیت عادی را
با وجودی که شما(سیّد)عالم هستی
از که آموخته ای این همه صیّادی را
(هر کجا هست خدایا به سلامت دارش)
پسر خوب حسن را نوه ی هادی را
هوشنگ دیناروند