ای کاش روزی دوباره از کوه پایین بیایی

 

آهسته می‌آیی از دور، تنها و از نور سرشار

از پشت کوهی مه‌آلود، در زیر باران رگبار

چشمان تو می‌درخشد مثل طلوع ستاره

بو ی خوشی می‌دهی، آه! بوی نم! خاک کهسار

ابری سیه‌پوش و سنگین بر سینه آسمان است

از پشت او می‌تراود خورشید با سعی بسیار

می‌آیی و با تو خورشید، آهسته بالا می‌آید

از پشت ابر سیه‌پوش با قلبی از نور سرشار

من می‌دوم تا کنارت، اما نمی‌مانی آنجا

پر می‌کشی رو به خورشید، مانند قویی سبکبار

ای کاش روزی دوباره از کوه پایین بیایی

پر می‌کشم می‌نشینم من پیش پای تو اینبار

سپیده شمس

آقا نگاهت، جاى آهوهاست میدانم

دلى به وسعت دریا

آقا نگاهت، جاى آهوهاست میدانم

دستان پاکت مثل من تنهاست مى دانم

آقا! دلت در هیچ ظرفى جا نمى گیرد

جاى دل تو وسعت دریاست مى دانم

برگشتنت در قلبهاى مرده مردم

همرنگ طوفانى ترین دریاست مى دانم

آقا! اگر تو بر نمى گردى، دلیل آن

در چشمهاى پر گناه ماست مى دانم

جاى سرانگشتان پر نورت، در این ظلمت

مانند رد باد بر شنهاست، مى دانم

اى کاش برگردى که بعد از اینهمه دورى!

یکباره حس بودنت زیباست مى دانم

کى باز مى گردى؟ برایم بودن با تو

زیباترین آرامش دنیاست مى دانم

تو باز مى گردى اگر امروز نه! فردا

از آتشى که در دلم برپاست مى دانم.

سپیده شمس