بیا به سوی بهاران بیا سفر روشن
بچرخ بر زبر ابر بال و پر روشن
شود به نام تو این آسمان مگر روشن
اگر چه در کف طوفان چراغها رفتند
خدا نموده ترا باز شعلهور روشن
برای رد شدن از شب ستاره کم دارم
بسوز بخت مرا باش تا سحر روشن
به رنگ خوشه انگور میرسی از ماه
میآوری غزل و کوزه روی سر روشن
شدی سوار بر اسبی سپید در باران
بیا به سوی بهاران بیا سفر روشن
سید محمد ضیا قاسمی
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 0:47 توسط سعيد ميري
|