چراغ دیده برافروز یارِ ما اینجاست

بهار سبز در جمکران

چراغ دیده برافروز یارِ ما اینجاست

فروغ روشن شب‌های تار ما اینجاست

مباش بی‌خبر از روزگار رفتة خویش

امیدهای پر از انتظار ما اینجاست

به دشت سینه برافروز پرچم توحید

که جلوه‌های گل نوبهار ما اینجاست

به لاله‌های چمن حسرت زمانه مخور

که عاشقانه‌ترین لاله‌زار ما اینجاست

رها مکن دل خود از حریم حضرت دوست

که مایة شرف و اعتبار ما اینجاست

چه می‌خوری غم ایام بی‌قراری را

که نکهت گل سرخ بهار ما اینجاست

پاشا صمیمی خلخالی

به دادخواهی ما جز تو دادخواهی نیست


غم انتظار 
 

بهارها همه در انتظار روی تواَند

نگاه تشنه لبان تشنة سبوی تواَند

شمیم زلف تو را آفت خزانی نیست

بهارها همه سرمست رنگ و بوی تواَند

تو در نگاه همه چون بهشت موعودی

هزار عاشق بی‌دل اسیر کوی تواَند

ز باده نکهت شور زندگی جاریست

که سالکان جهان عاشق وضوی تواَند

به دادخواهی ما جز تو دادخواهی نیست

که چشم منتظران روز و شب به سوی تواَند

ز کوی مهر و وفا مژدگانی‌ام بفرست

که عاشقان جهان غرق آرزوی تواَند

یاشا صمیمی خلخالی

همه چشم‌انتظار راه تواَند

عطر امام زمان

تشنه نگاه

کوچه‌ها تشنه نگاه تو‌اَند

عاشق جلوه پگاه تواَند

تو مگر آیت خداوندی

همه چشم‌انتظار راه تواَند

در طلوع دوباره خورشید

مست دیدار روی ماه تواَند

تو شمیم طلوع گل‌هایی

اشک چشمان ما گواه تواَند

جلوه دلکش نماز تویی

مسجد و کعبه جلوه‌گاه تواَند

ای نگاه تو راز بیداری

عالمی در یَد پناه تواَند

دل و جانم فدای روی تو باد

کوچه‌ها تشنه نگاه تواَند

یاشا صمیمی خلخالی

حرمت آمدنت در دل ما می‌ماند

تو بیا...

باز کن از سر زلفت گره ای دوست بیا

سنبل زلف تو ای دوست چه نیکوست بیا

مردم چشم من از فیض حضور تو بری‌ست

زان نگاه منِ دل‌خسته به هر سوست بیا

کاشکی در حرم عشق تو می‌ماند دلم

چون دل غم‌زده‌ام گرم تکاپوست بیا

در سراپرده دل بی‌خبر از یار مباش

کن حذر از دل بشکسته که بد خوست بیا

طالب فیض حضوریم در این دیر خراب

نکهت زلف تو ای دوست چه خوش‌بوست بیا

حرمت آمدنت در دل ما می‌ماند

باز کن از سر زلفت گره ای دوست بیا

یاشا صمیمی خلخالی

انتظار فرجت گل شد و صد بار شکفت

صفای قدم یار

به صفای قدمت دیده گلزار شکفت

گل لبخند به شوق آمد و بسیار شکفت

خنده‌ها بر لب صد پنجرة باز نشست

روشنی‌ها به دل پنجرة تار شکفت

مژده آمدنت پشت جفاکار شکست

آتش عشق تو در سینه احرار شکفت

غم دنیا ز دل خلق جهان پای گرفت

انتظار فرجت گل شد و صد بار شکفت

در غم عشق تو می‌سوخت دل خلق جهان

آمدی این دل ما چون رُخ ازهار شکفت

چه مبارک سحری بود که از فیض رُخت

با غ‌ها جمله به رقص آمد و گلزار شکفت

یاشا صمیمی خلخالی

طالب فیض حضوریم در این دیر خراب

تو بیا...
باز کن از سر زلفت گره ای دوست بیا

سنبل زلف تو ای دوست چه نیکوست بیا

مردم چشم من از فیض حضور تو بری‌ست

زان نگاه منِ دل‌خسته به هر سوست بیا

کاشکی در حرم عشق تو می‌ماند دلم

چون دل غم‌زده‌ام گرم تکاپوست بیا

در سراپردة دل بی‌خبر از یار مباش

کن حذر از دل بشکسته که بد خوست بیا

طالب فیض حضوریم در این دیر خراب

نکهت زلف تو ای دوست چه خوش‌بوست بیا

حرمت آمدنت در دل ما می‌ماند

باز کن از سر زلفت گره ای دوست بیا

پاشا صمیمی خلخالی

انتظار فرجت گل شد و صد بار شکفت

صفای قدم یار

به صفای قدمت دیدة گلزار شکفت

گل لبخند به شوق آمد و بسیار شکفت

خنده‌ها بر لب صد پنجرة باز نشست

روشنی‌ها به دل پنجرة تار شکفت

مژدة آمدنت پشت جفاکار شکست

آتش عشق تو در سینة احرار شکفت

غم دنیا ز دل خلق جهان پای گرفت

انتظار فرجت گل شد و صد بار شکفت

در غم عشق تو می‌سوخت دل خلق جهان

آمدی این دل ما چون رُخ ازهار شکفت

چه مبارک سحری بود که از فیض رُخت

با غ‌ها جمله به رقص آمد و گلزار شکفت

یاشا صمیمی خلخالی