شهادت امام باقر

شاعر:

مهدی نظری

آفتاب قدیمی دنیا

ای که دریاست پیش تو قطره

ای نمی از کرامتت، دریا

ای مسلمان چشم تو آدم

شده روی تو قبلۀ حوا

ای به طفلی، فقیه هر مرجع

ای امام تمام عالم‌ها

به گمانم که حضرت موسی

نامتان را نوشته روی عصا

یا که اصلاً مسیح وقت شفا

می‌برد یا جواد! نام تو را

این همه جود و فضل و احسان را

ارث بردی ز مادرت زهرا

با گدایی تو بزرگ شدیم

یا علی اکبر امام رضا

روز اول که یادمان کردند

ریزه خوار جوادمان کردند

جود و بخشش برای تو هیچ است

کل عالم ورای تو هیچ است

باغ جنت به آن همه عظمت

پیش صحن و سرای تو هیچ است

از روایات عشق فهمیدم

جان عالم به پای تو هیچ است

معجزات مسیح و کار شفا

در حضور دعای تو هیچ است

این بلندی خاک تا افلاک

پیش گلدسته‌‌های تو هیچ است

دین ما بندگی ما همه‌اش

به خدا بی ولای تو هیچ است

کعبه، زمزم، حرم، صفا، مروه

همه پیش صفای تو هیچ است

بیش از این مدح تو نمی‌دانم

شعر من در ثنای تو هیچ است

ای امام جوان اهل البیت

قمر آسمان اهل البیت

دل ما غرق در عنایت توست

تشنۀ بادۀ ولایت توست

در همان کودکی امام شدی

این خودش برترین لیاقت توست

اینکه زهراست مادرت آقا

به خدا بهترین سعادت توست

روز محشر تمامی عالم

دست بر دامن شفاعت توست

از درت خلق دست پر رفتند

جود و بخشش همیشه عادت توست

هرکه یک بار شد نمک گیرت

تا ابد بندۀ کرامت توست

کاش می‌‌شد که در حرم بودم

در شبی که شب شهادت توست

همسرت قاتلت شده آقا

این خودش راز سخت غربت توست

همسرت پیر و مو سفیدت کرد

در جوانی تو را شهیدت کرد

گوشۀ حجره بی صدا بودی

به غم و غصه مبتلا بودی

جگرت سوخت، با لب تشنه

چون جگرگوشۀ رضا بودی

چقدر زود پرپرت کردند

تو امام جوان ما بودی

موقع دست و پازدن قطعا

یاد گودال کربلا بودی

یاد غم‌‌های عمه‌ات زینب

یاد طفلان بی نوا بودی

یاد طفلی که تا پدر را دید

گفت بابای من کجا بودی؟

از میان تنور آمد‌ه‌ای

یا که بر روی نیزه‌ها بودی؟

ای پدرجان ز نیزه افتادی؟

به نظر زیر دست و پا بودی

دخترت را ببر که پیر شده

رفتنم مدتی است دیر شده

از همین شاعر

صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب

میان حجره غریبانه دست و پا می‌زد

همان که روضه‌اش آتش به جان ما می‌زد

میان اشهد خود گاه یا رضا می‌گفت

و گاه مادر مظلومه را صدا می‌زد

وجود من از داغ کربلا خشکید

نگاه چشم ترم کل صحنه‌ها را دید

در این میان فقط از دست زجر می‌‌ترسید

اگرچه سینه‌ام از هرم زهر می‌‌سوزد

ولی وجود من از داغ کربلا خشکید

آرامگاه لاله‌های پرپر

کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل

کاش می‌‌دادند بر گریه زمانی لااقل

کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن

کاش اینجا داشت شب‌‌ها روضه‌خوانی لااقل

شهادت امام باقر

شاعر:

مهدی نظری

آفتاب قدیمی دنیا

ای که دریاست پیش تو قطره

ای نمی از کرامتت، دریا

ای مسلمان چشم تو آدم

شده روی تو قبلۀ حوا

ای به طفلی، فقیه هر مرجع

ای امام تمام عالم‌ها

به گمانم که حضرت موسی

نامتان را نوشته روی عصا

یا که اصلاً مسیح وقت شفا

می‌برد یا جواد! نام تو را

این همه جود و فضل و احسان را

ارث بردی ز مادرت زهرا

با گدایی تو بزرگ شدیم

یا علی اکبر امام رضا

روز اول که یادمان کردند

ریزه خوار جوادمان کردند

جود و بخشش برای تو هیچ است

کل عالم ورای تو هیچ است

باغ جنت به آن همه عظمت

پیش صحن و سرای تو هیچ است

از روایات عشق فهمیدم

جان عالم به پای تو هیچ است

معجزات مسیح و کار شفا

در حضور دعای تو هیچ است

این بلندی خاک تا افلاک

پیش گلدسته‌‌های تو هیچ است

دین ما بندگی ما همه‌اش

به خدا بی ولای تو هیچ است

کعبه، زمزم، حرم، صفا، مروه

همه پیش صفای تو هیچ است

بیش از این مدح تو نمی‌دانم

شعر من در ثنای تو هیچ است

ای امام جوان اهل البیت

قمر آسمان اهل البیت

دل ما غرق در عنایت توست

تشنۀ بادۀ ولایت توست

در همان کودکی امام شدی

این خودش برترین لیاقت توست

اینکه زهراست مادرت آقا

به خدا بهترین سعادت توست

روز محشر تمامی عالم

دست بر دامن شفاعت توست

از درت خلق دست پر رفتند

جود و بخشش همیشه عادت توست

هرکه یک بار شد نمک گیرت

تا ابد بندۀ کرامت توست

کاش می‌‌شد که در حرم بودم

در شبی که شب شهادت توست

همسرت قاتلت شده آقا

این خودش راز سخت غربت توست

همسرت پیر و مو سفیدت کرد

در جوانی تو را شهیدت کرد

گوشۀ حجره بی صدا بودی

به غم و غصه مبتلا بودی

جگرت سوخت، با لب تشنه

چون جگرگوشۀ رضا بودی

چقدر زود پرپرت کردند

تو امام جوان ما بودی

موقع دست و پازدن قطعا

یاد گودال کربلا بودی

یاد غم‌‌های عمه‌ات زینب

یاد طفلان بی نوا بودی

یاد طفلی که تا پدر را دید

گفت بابای من کجا بودی؟

از میان تنور آمد‌ه‌ای

یا که بر روی نیزه‌ها بودی؟

ای پدرجان ز نیزه افتادی؟

به نظر زیر دست و پا بودی

دخترت را ببر که پیر شده

رفتنم مدتی است دیر شده

از همین شاعر

صدای هلهله و تشنگی و کاسۀ آب

میان حجره غریبانه دست و پا می‌زد

همان که روضه‌اش آتش به جان ما می‌زد

میان اشهد خود گاه یا رضا می‌گفت

و گاه مادر مظلومه را صدا می‌زد

وجود من از داغ کربلا خشکید

نگاه چشم ترم کل صحنه‌ها را دید

در این میان فقط از دست زجر می‌‌ترسید

اگرچه سینه‌ام از هرم زهر می‌‌سوزد

ولی وجود من از داغ کربلا خشکید

آرامگاه لاله‌های پرپر

کاش اینجا داشت تکه سایه بانی لااقل

کاش می‌‌دادند بر گریه زمانی لااقل

کاشکی میشد بریزی آب بر قبر حسن

کاش اینجا داشت شب‌‌ها روضه‌خوانی لااقل

شهادت_امام_باقر

.

#شهادت_امام_باقر

نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را

تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را

هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم

دوباره زنده کنم خاطرات قافله را

تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم

خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟

چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت

ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را

چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت

گرفته بود به بازی گلوی سلسله را

میان سلسله مردانه در مسیر خطر

گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را

چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر

به روی خویش نیاورده‌اید آبله را

دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش

نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را

هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری

تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را

مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر

بیاورم کلماتی شبیه حرمله را

بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت

که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟

#حمید_رضا_برقعی

#امام_باقر

#ذی_الحجه #مدینه #بقیع #باقرالعلوم

.

#امام_باقر_علیه_السلام

#بسم_الله_الرحمن_الرحیم

#امام_باقر_علیه_السلام

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

#زمینه

آسمان تیره شده از دود آهم

زین زهرآلوده گشته قتلگاهم

من غریبم

تا که من بر روی زین از پا فتادم

خاطرات قتلگاه آمد به یادم

من غریبم

جد ما از روی زین نقش زمین شد

از بلندی عمه ی ما دل غمین شد

من غریبم

آخرین یاس کبود نینوایم

من شهید زنده ی کرب و بلایم

من غریبم

من تماشا کرده ام با آه و ناله

روی نیلی گشته ی طفل سه ساله

من غریبم

****

#محمود_اسدی_شائق

امام_باقر_علیه_السلام

#بسم_الله_الرحمن_الرحیم

#امام_باقر_علیه_السلام

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

#زمزمه

زهر جفا زده آتش به پیکرم

گریه مکن به من کنار بسترم

گریه کن از داغ عزیز زهرا

که شد تنش پاشیده بین صحرا

ای پسرم واویلتا واویلا

غم های کودکی کی می رود ز یاد

دیدم که جد من روی زمین فتاد

با عمه ام از روی تل می دیدم

هماره می دیدم و می لرزیدم

ای پسرم واویلتا واویلا

دور و بر حسین دیدم که صف زدند

او دست و پا زد و یه عده کف زدند

با دیدنش به سینه ام کوبیدم

شکاف زخم سینه اش را دیدم

ای پسرم واویلتا واویلا

دیدم به چشم تر جور و جفای شام

دیدم که بد زدند به نی سر امام

حرامیا قلب مرا بشکستند

دیدم که دست عمه ام را بستند

ای پسرم واویلتا واویلا

****

#محمود_اسدی_شائق

امام_باقر_علیه_السلام

#بسم_الله_الرحمن_الرحیم

#امام_باقر_علیه_السلام

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

#زمزمه

حجّت پنجم از دین خدا منم

شهید زنده ی کرب وبلا منم

از کودکی رنج و بلا را دیدم

گیسو پریشان عمّه ها را دیدم

دم غروب ما رو به غم نشوندن و

خیمه هامون رو به آتیش کشوندن و

خدا می دونه کربلا بد سوختم

وقتی یکی سه ساله رو زد سوختم

خولی برای غارت اومد سوختم

چی بگم ای خدا از درد شهر شام

آخه چجور بگم از مجلس حرام

شامیا تا غربت ما رو دیدن

به حال و روز و اشک ما خندیدن

با خنده بزم می گساری چیدن

****

#محمود_اسدی_شائق

شهادت_امام_باقر

نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را
تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را

هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم
دوباره زنده کنم خاطرات قافله را

تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم
خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟

چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت
ز نیزه‌دار که سر برده بود حوصله را

چه کودکی بزرگی‌ست این که دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را

میان سلسله مردانه در مسیر خطر
گذاشتی به دل درد، داغ یک گِله را

چقدر گریه نکردید با سه‌ساله، چقدر
به روی خویش نیاورده‌اید آبله را

دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش
نگاه تشنۀ آن کاروان یک دِله را

هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری
تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را

مرا ببخش که مجبور می‌شوم در شعر
بیاورم کلماتی شبیه حرمله را

بگو صبور بلا در منا چه حالی داشت
که در تلاطم خون دید قلب قافله را؟

✍: #حمید_رضا_برقعی

#امام_باقر #شهادت_امام_باقر #ماه_ذی_الحجه #مدینه #بقیع #باقرالعلوم

#شهادت_امام_باقر

اعماق آیه‌های یقین را شکافته
نور است و آسمان برین را شکافته

او راز آفرینش هر جوی و جنگل است
او - چشمه‌ای که قلب زمین را شکافته -

از مهر اوست سبزه اگر خاک نرم را
یا صخره‌های کوه‌نشین را شکافته

هم‌نام آن‌کسی‌ست که بی‌شکّ و بی‌گمان
با یک اشاره ماهِ مبین را شکافته

پیداست از نگاه حزینش که دیده است
یک روز سخت پیکر دین را، شکافته...

✍: #اعظم_سعادتمند

#امام_باقر #شهادت_امام_باقر #ماه_ذی_الحجه #مدینه #بقیع #باقرالعلوم

شهادت_امام_باقر

آفتاب بن علی بن حسين بن علی
راوی نور، شكافندۀ علم ازلی

مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق
بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ

آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده‌اند
خانۀ كوچک تو با دو سه ديوار گِلی

همه سُبحانكَ لا علمَ لنا می‌گویند
گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی

ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا
دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی

شعر من جابر عبدالله انصاری شد
كه سلامی برساند به تو با تنگ‌دلی

✍: #مهدی_جهاندار

#امام_باقر #شهادت_امام_باقر #ماه_ذی_الحجه #مدینه #بقیع #باقرالعلوم

امام_باقر شهادت_امام_باقر

ای فروغ دانشت تا صبح محشر مستدام
وی تو را پیش از ولادت، داده پیغمبر سلام

منشأ کل کمال و باقر کل علوم
هفتمین نور و ششم مولایی و پنجم امام

اِنس و جان آرند حاجت در حریمت روز و شب
آسمان گردیده بر دور مزارت صبح و شام

این عجب نَبْوَد که بخشی چشم جابر را شفا
زخم دل را می‌دهی با یک نگاهت التیام

ساکنان آسمان را لحظه لحظه، دم به دم
از بقیعت عطر و بوی جنت آید بر مشام

در کمال و در جلال و علم و حلم و خلق و خو
پای تا سر، سر به سر آیینۀ خیر الاَنام...

کودکی بودی که از تیغ بیانت ناگهان
روز در چشم یزید بی‌حیا آمد چو شام

لال شد از پاسخ و زد بر دهن مهر سکوت
تشت رسوایی او افتاد از بالای بام

تو سر بالای نی دیدی به سن کودکی
گه به دشت کربلا، گه کوفه، گاهی شهر شام

خیمه‌های آل عصمت را که آتش می‌زدند
می‌دویدی در بیابان اشک‌ریز و تشنه‌کام...

ماجرای کربلا و شام و کوفه بس نبود
از چه دیگر این همه آزار دیدی از هشام...

گاه آوردت به زندان، گاه پای تخت خویش
گاه زد زخم زبان و گاه می‌زد اتهام

حیف کز زهر جفا گردید قلبت چاک چاک
مرغ روحت پر زد از تن، جانب دارالسلام

بس‌که بر جان عزیزت روز و شب آمد ستم
دادی از سوز جگر بر شیعیانت این پیام

تا به صحرای منا گریند بهر غربتت
حاجیان هنگام حج، پیر و جوان و خاص و عام...

در کنار قبر بی‌شمع و چراغت روز و شب
هم بشر سوزد چو شمع و هم ملک گرید مدام

از چه شد صد چاک قلبت با چنان قدر و جلال
وز چه ویران مانده قبرت با چنان جاه و مقام

بر تو می‌گریم که بردی کوه غم از کودکی
بر تو می‌گریم که شد با خون دل عمرت تمام...

✍: #غلامرضا_سازگار

#امام_باقر #شهادت_امام_باقر #ماه_ذی_الحجه #مدینه #بقیع #باقرالعلوم

امام باقر (ع) روضه


#امام_باقر__ع__روضه

دلی شکسته و چشمی ز گریه، تر دارم
گشوده ام پر اگر نیت سفر دارم

اگرچه ماه محرم خزان شدم اما
همیشه چند دهه روضه در صفر دارم

همه ز مرگ پدر ارث می برند ومن
بساط گریه ام ارثی ست کز پدر دارم

هشام! زخم دلم که برای حالا نیست
من از غروب دهم زخم بر جگر دارم

زمانه دست ز قلب شکسته ام بردار
من از بریدن رأسش خودم خبر دارم

به یاد ساقی لب تشنه امام شهید
میان قاب دلم عکسی از قمر دارم

اگرچه قصه من مال سال ها پیش است
همیشه یک سر بر نیزه در نظر دارم

غروب کرببلا زخمهای سختی داشت
ولی ز شام بلا زخم بیشتر دارم!

از اینکه بودم و اصغر ز نیزه می افتاد
غرور له شده و آه شعله ور دارم

دلم گرفته از اینکه نشد درآن ایام
ز روی دست رقیه طناب بردارم

شاعر : مهدی نظری

امام باقر (ع)
روضه

امام_باقر_علیه_السلام

#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#زمزمه

زهر جفا زده آتش به پیکرم
گریه مکن به من کنار بسترم
گریه کن از داغ عزیز زهرا
که شد تنش پاشیده بین صحرا
ای پسرم واویلتا واویلا

غم های کودکی کی می رود ز یاد
دیدم که جد من روی زمین فتاد
با عمه ام از روی تل می دیدم
هماره می دیدم و می لرزیدم
ای پسرم واویلتا واویلا

دور و بر حسین دیدم که صف زدند
او دست و پا زد و یه عده کف زدند
با دیدنش به سینه ام کوبیدم
شکاف زخم سینه اش را دیدم
ای پسرم واویلتا واویلا

دیدم به چشم تر جور و جفای شام
دیدم که بد زدند به نی سر امام
حرامیا قلب مرا بشکستند
دیدم که دست عمه ام را بستند
ای پسرم واویلتا واویلا
****
#محمود_اسدی_شائق

امام_باقر_علیه_السلام

#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#زمینه

آسمان تیره شده از دود آهم
زین زهرآلوده گشته قتلگاهم
من غریبم

تا که من بر روی زین از پا فتادم
خاطرات قتلگاه آمد به یادم
من غریبم

جد ما از روی زین نقش زمین شد
از بلندی عمه ی ما دل غمین شد
من غریبم

آخرین یاس کبود نینوایم
من شهید زنده ی کرب و بلایم
من غریبم

من تماشا کرده ام با آه و ناله
روی نیلی گشته ی طفل سه ساله
من غریبم
****
#محمود_اسدی_شائق

امام_باقر_علیه_السلام

#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#زمزمه

حجّت پنجم از دین خدا منم
شهید زنده ی کرب وبلا منم
از کودکی رنج و بلا را دیدم
گیسو پریشان عمّه ها را دیدم

دم غروب ما رو به غم نشوندن و
خیمه هامون رو به آتیش کشوندن و
خدا می دونه کربلا بد سوختم
وقتی یکی سه ساله رو زد سوختم
خولی برای غارت اومد سوختم

چی بگم ای خدا از درد شهر شام
آخه چجور بگم از مجلس حرام
شامیا تا غربت ما رو دیدن
به حال و روز و اشک ما خندیدن
با خنده بزم می گساری چیدن
****
#محمود_اسدی_شائق

امام_باقر_زمینه  #زمینه‌‌ 

#امام_باقر_زمینه
#زمینه‌‌

خاطره های کربلا یادم نمی ره
اون همه غصه و بلا یادم نمی ره
سری که رف رو نیزه ها یادم نمی ره


یادم نمی ره
گودال و شمر و اون ضربه ها
یادم نمی ره
نامردا ریختن تو خیمه ها

یادم نمی ره
صدای ناله ی مادرش
یادم نمی ره
رفت از حال روی تل خواهرش

ای وای

قصه ی غربت حرم یادم نمی ره
آتیش و غارت حرم یادم نمی ره
داغ جسارت حرم یادم نمی ره


یادم نمیره
دستای بسته ی زینبو
یادم نمی ره
زانوی خسته ی زینبو

یادم نمی ره
گهواره غارت شد تو حرم
یادم نمی ره
رقیه هی میگفت معجرم

ای وای

خاطره های شهر شام یادم نمی ره
سنگای روی پشت بام یادم نمی ره
غربت و اشک عمه هام یادم نمی ره

یادم نمی ره
گوشای پاره از غارتو
یادم نمی ره
روزای تلخ اسارتو

یادم نمی ره
زخمای پای رقیه رو
یادم نمی ره
چادر پاره ی عمه رو

ای وای

#وحید_محمدی

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈

امام_باقر_شهادت

#امام_باقر_شهادت

بسكه تصويري از اندوه به هر مرحـله داشت
خوشيِ كودكي از خاطر او فاصله داشت

بــه حسـابي كه پـسر آيــنه دار پـدر است
او هم از كوفه و از شـام، فراوان گِـله داشت

صنــم سلسله مويي كه دل ما با اوست
سالها دور گــلويش اثـر از سلسله داشت

چون ولي بود بَـلا ديد ، ولي سنگين تر
پاي او بيشتر از عمّه ي خود، آبلـه داشت

بعد پنجاه و سه سال از غمِ جانسوز عطش
جگر سوخته ، با آب خُنــك مسئله داشت

دل او محفل يك روضـه ي زهـــرايي بود
اُنـس با فاطمه ي سوخــته ي قافله داشت

كينه از شمر به دل داشت ولي بيش از آن
نفرت از خولي و بُغضي به دل از حرمله داشت

شام ديده ست كه در بـزم شرابِ اُمَــوي
نطق كوبنده ي او حالت يك زلزله داشت

لب به نفرين نگشود اين نوه ي شاه كرم
بسكه در صبر همانند حسن حوصله داشت

آه برعكس همه ، موقعِ طفليش ، اين مَـــرد
خاطرات بدي از سـاز و كف و هلهله داشت

#محمد_قاسمي

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈

شهادت امام_باقر_زمینه 

#امام_باقر_زمینه
#زمینه‌‌


یه عمره که گریونی با آه سینه سوزت
گریه بـرا عاشـورا شده کار هر روزت

جاریه سیل اشکات به روی صحن گونت
مجلس روضه خونی میگیری توی خونت


بار غــم رو دلت سنگینه
غصه هات از غم دیرینه
قلبمون تو عزات غمگینه

هرچی ما میگیم تو با دو چشمت دیدی
پای بـه پای نی سینــه زدی بـاریدی

*(نمیره از یادت...
کوفه ی بی مرامو
سفر به شهر شامو
سنگای روی بــامو) ۲

...

بادرد و آه و ناله روز و شبت سرمیشه
تاشیرخواره میبینی دوچشم تو ترمیشه

با یه دلِ پرحسرت روضه میگیری هرسال
زینب و موجی از خون یادت نرفته گودال


مثله بغضِ پر از فریـادی
وقتی که از نفس افتادی
با غم کـربلا جــون دادی

داری میسوزی برای مشکِ سقا
گریـه میکنی بـه یادِ اشک سقا

نمیره از یادت...
آتیش خیمه ها رو
ناله ی بی صدا رو
روضه ی کـربلا رو

*(نمیره از یادت...
کوفه ی بی مرامو
سفر به شهر شامو
سنگای روی بامو) ۲

...

هنوز جلو چشماته شلوغیه تو بازار
خاطره های اونروز روحتو میده آزار

هنوز سر رونیزه داره میشه کابوست
نامحرمارو دیدی دور و بـرِ ناموست


بـی کسی تو رو تا دیـدن
به حال و روز تو خندیدن
دور تو کف زدن، رقصیدن

دیدی غارت گوشواره و خلخال و...
دیـدی سوختـن دامنای اطفال و ...

نمیره از یادت...
غـروب تلخ غــارت
خــرابـه و اسـارت
بی حرمتی،جسارت

*(نمیره از یادت...
کوفه ی بی مرامو
سفر به شهر شامو
سنگای روی بامو) ۲


#روح‌الله_نوروزی
#محمد_حسن_بیات_لو

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈

امام_باقر_شور  #شور

#امام_باقر_شور
#شور


ای وای من مظلوم آقای من


رو به قبله شد با دلی سوزان
آتش گرفت مسمومی نیمه جان
جان میدهد با لبهای عطشان
ای وای من


ای مدینه با او مدارا کن
آه ای بقیع آغوش خود وا کن
در روضه اش یاد کربلا کن
ای وای من


دل زارش چون خیمه ها سوزان
گریه میکرد بر ناموس قرآن
نامحرم گشت همراه کاروان
ای وای من


در آتش دید آل عبا می سوخت
بر اشک او دل صحرا می سوخت
دست بسته مثل بابا می سوخت
ای وای من

قرآن ها را بر نیزه ها دیده
در شام غم طشت طلا دیده
جان دادن دردانه ها دیده
ای وای من


روضه میخواند بر حنجر پاره
از قحط آب از مرگ شیرخواره
از آتش و غارت گوشواره
ای وای من

#میثم_مومنی_نژاد


┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈

شهادت امام باقر

#امام_باقر_مناجات
#دوبیتی

ای سائل مهر تو نجوم ادرکنی
ای قاتل تو هشام شوم ادرکنی

قبرت به بقیع ، قبله ی حاجات است
یا حضرت باقر العلوم ادرکنی

#کمیل_کاشانی

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈

امام_باقر_شهادت  #دوبیتی 

#امام_باقر_شهادت
#دوبیتی

امان از محنت تـو یابن الزهرا
شکسته حرمت تو یابن الزهرا

مزار تو چه خاموش و غریب است
«فدای غربت تـو» «یابن الزهرا»

#محمد_مبشری

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈

شام غریبان امام باقر علیه السلام

(من امام باقرم) اثر ارزشمند استاد بزرگوارم....حاج پرویز بیابانی متخلص به بیقرار اصفهانی....
مصادف نگارش.....
تابستان۱۴۰۱ شام غریبان امام باقر علیه السلام
...................

باقرم رنج فراوان دیده ام
کربلا سوگ عزیزان دیده ام

داغ عباس علمدار حسین
من مصیبت ها ز عدوان دیده ام

باقرم من باقرم باقرم من باقرم
وارث پیغمبرم ۲

داغ اکبر داغ اصغر دیده ام
داغ قاسم از جوانان دیده ام

کودکی بودم میان قافله
من بسی محنت زدوران دیده ام

من خودم دیدم سرخورشید ونی
اربن اربای شهیدان دیده ام

خورده ام شلاق و عمه شد سپر
با دو چشمم شام ویران دیده ام

در خرابه با رقیه همنشین
گریه ها از درد هجران دیده ام

مجلس بزم یزید بی حیا
تشت زرخورشیدرخشان دیده ام

عمه ام را همچو کوهی استوار
خطبه خوان دربین عدوان دیده ام

بعد از آن اشک ندامت بی امان
در میان قوم نادان دیده ام

( بیقرارم ) در میان قافله
باقرم رنج فراوان دیده ام

شهادت امام باقر

(من امام باقرم) اثر ارزشمند استاد بزرگوارم....حاج پرویز بیابانی متخلص به بیقرار اصفهانی....
مصادف نگارش.....
تابستان۱۴۰۱ شام غریبان امام باقر علیه السلام
...................

باقرم رنج فراوان دیده ام
کربلا سوگ عزیزان دیده ام

داغ عباس علمدار حسین
من مصیبت ها ز عدوان دیده ام

باقرم من باقرم باقرم من باقرم
وارث پیغمبرم ۲

داغ اکبر داغ اصغر دیده ام
داغ قاسم از جوانان دیده ام

کودکی بودم میان قافله
من بسی محنت زدوران دیده ام

من خودم دیدم سرخورشید ونی
اربن اربای شهیدان دیده ام

خورده ام شلاق و عمه شد سپر
با دو چشمم شام ویران دیده ام

در خرابه با رقیه همنشین
گریه ها از درد هجران دیده ام

مجلس بزم یزید بی حیا
تشت زرخورشیدرخشان دیده ام

عمه ام را همچو کوهی استوار
خطبه خوان دربین عدوان دیده ام

بعد از آن اشک ندامت بی امان
در میان قوم نادان دیده ام

( بیقرارم ) در میان قافله
باقرم رنج فراوان دیده ام

نوحه شهادت امام محمد باقر علیه السلام

#امام‌باقر_عزاداری
#سنگین #تک_ضرب

▪️ نوحه شهادت امام محمد باقر علیه السلام

دلم در مدینه زائر شد
عزای حضرت باقر شد
نوای غم رسد از دلها
واویلا واویلا واویلا...

سوز ماتم رسد از سینه
گرفته رنگ غم مدینه
عزا بگرفته اند آل الله
واویلا واویلا واویلا...

شده صاحب عزایش مهدی
کند گریه برایش مهدی
سر به قبرش نهد در شبها
واویلا واویلا واویلا...

تربت پاک مولا باقر
ندارد در دل شب زائر
به غیر از مادر او زهرا
واویلا واویلا واویلا...

دیده گلدسته ی پرپر را
حلق چاک علی اصغر را
شد پریشان ز داغش بابا
واویلا واویلا واویلا...


دیده خونِ لب طفلان را
آیه آیه شده قرآن را
شد جدا دست پاک سقا
واویلا واویلا واویلا...

دیده در گوشه ی ویرانه
دفن یک دختر دردانه
دختر سیدُ الشهدا
واویلا واویلا واویلا...

✍امیر رضا فرجوند

امام‌باقر_عزاداری

#امام‌باقر_عزاداری
#دم #دودمه

▪️دودمه شهادت امام محمد باقر علیه السلام

روضه خوان کربلا مسموم از زهر جفاست
فاطمه‌ صاحب‌ عزاست
فاطمه‌ صاحب‌ عزاست

با لب تشنه به یاد تشنه‌ی کرببلاست
فاطمه صاحب عزاست
فاطمه‌ صاحب‌ عزاست

✍مرتضی محمودپور

امام‌باقر_عزاداری

#امام‌باقر_عزاداری

#دم #دودمه

▪️دودمه شهادت امام محمد باقر علیه السلام

قبر بی شمع و چراغش شاهد این مدعاست

فاطمه صاحب عزاست

فاطمه صاحب عزاست

شد مدینه قتلگاهش شور عاشورا به پاست

فاطمه صاحب عزاست

فاطمه صاحب عزاست

✍مرتضی محمودپور

امام_باقر_علیه_السلام_شهادت

#امام_باقر_علیه_السلام_شهادت

در دو روز زندگی غربت فراوان دیده ام
بارها از پیکر خود، رفتن جان دیده ام

از غروب روز عاشورای سال شصت و یک
بر دل زهرایی ام زخمی نمایان دیده ام

حج نیمه کاره ام کامل شد و در کربلا
عصر عاشورا به جای عید قربان دیده ام

در منا آب گوارا دست زائر ها دهید
حاجی ام را در ته گودال عطشان دیده ام

زین اسبم را چرا آلوده بر سم می کنند؟!
من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام

شرمساری غیور خیمه را حس کرده ام
بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام

خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست
مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام

کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده ام
یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده ام

آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده ام
آن قدر در پای خود خار مغیلان دیده ام

چشم من بر آیه ی شق القمر افتاده است
آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده ام

خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت
خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام

یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من
عمه ام را بین نامحرم پریشان دیده ام

با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ
عمۀ هم بازی ام را کنج ویران دیده ام


#محمد_جواد_شیرازی

امام_باقر_علیه_السلام_شهادت

#امام_باقر_علیه_السلام_شهادت

بسكه تصويري از اندوه به هر مرحـله داشت
خوشيِ كودكي از خاطر او فاصله داشت

بــه حسـابي كه پـسر آيــنه دار پـدر است
او هم از كوفه و از شـام، فراوان گِـله داشت

صنــم سلسله مويي كه دل ما با اوست
سالها دور گــلويش اثـر از سلسله داشت

چون ولي بود بَـلا ديد ، ولي سنگين تر
پاي او بيشتر از عمّه ي خود، آبلـه داشت

بعد پنجاه و سه سال از غمِ جانسوز عطش
جگر سوخته ، با آب خُنــك مسئله داشت

دل او محفل يك روضـه ي زهـــرايي بود
اُنـس با فاطمه ي سوخــته ي قافله داشت

كينه از شمر به دل داشت ولي بيش از آن
نفرت از خولي و بُغضي به دل از حرمله داشت

شام ديده ست كه در بـزم شرابِ اُمَــوي
نطق كوبنده ي او حالت يك زلزله داشت

لب به نفرين نگشود اين نوه ي شاه كرم
بسكه در صبر همانند حسن حوصله داشت

آه برعكس همه ، موقعِ طفليش ، اين مَـــرد
خاطرات بدي از سـاز و كف و هلهله داشت

#محمد_قاسمي

امام_باقر_علیه_السلام

#امام_باقر_علیه_السلام

بسكه تصويري از اندوه به هر مرحـله داشت
خوشيِ كودكي از خاطر او فاصله داشت

بــه حسـابي كه پـسر آيــنه دار پـدر است
او هم از كوفه و از شـام، فراوان گِـله داشت

صنــم سلسله مويي كه دل ما با اوست
سالها دور گــلويش اثـر از سلسله داشت

چون ولي بود بَـلا ديد ، ولي سنگين تر
پاي او بيشتر از عمّه ي خود، آبلـه داشت

بعد پنجاه و سه سال از غمِ جانسوز عطش
جگر سوخته ، با آب خُنــك مسئله داشت

دل او محفل يك روضـه ي زهـــرايي بود
اُنـس با فاطمه ي سوخــته ي قافله داشت

كينه از شمر به دل داشت ولي بيش از آن
نفرت از خولي و بُغضي به دل از حرمله داشت

شام ديده ست كه در بـزم شرابِ اُمَــوي
نطق كوبنده ي او حالت يك زلزله داشت

لب به نفرين نگشود اين نوه ي شاه كرم
بسكه در صبر همانند حسن حوصله داشت

آه برعكس همه ، موقعِ طفليش ، اين مَـــرد
خاطرات بدي از سـاز و كف و هلهله داشت

#محمدقاسمی

#السلام_علیک_یاباقرالعلوم

#السلام_علیک_یاباقرالعلوم

روضه دارِ منا توئی آقا
شاهدِ کربلا توئی آقا
پیش تو مادرت زمین خورده
نوة مجتبی توئی آقا
همره عمه آمدی گودال
راویِ ماجرا توئی آقا
آنکه دیده گروه گروه زدند
سنگ و چوب و عصا توئی آقا
آنکه دیده به زیرِ چکمة شمر
شاه ، زد دست و پا توئی آقا
آنکه دیده تمام قرآن شد
با لگد جا به جا توئی آقا
آنکه دیده ضریح مویِ حسین
دستِ یک بی حیا توئی آقا
آنکه دیده سرِ عزیزِ خدا
رفت بر نیزه ها توئی آقا
بعد از آن شاهدِ هجومِ سپاه
سویِ آل عبا توئی آقا
آنکه همراه قافله رفته
سویِ شامِ بلا توئی آقا

سخت بر تو گذشت آن ساعات
بد شکستند حرمت سادات

اوج بی غیرتی نشان دادند
سنگ در دست این وآن دادند
اول شهر عنان مرکب را
دست یک مشت بد دهان دادند
جای عرضِ سلام ، پیرو جوان
ناسزاها به کاروان دادند
راسِ جدت به زیرِ پا افتاد
بسکه سر نیزه را تکان دادند
دستِ سادات بر سرِ بازار
صدقه تکه های نان دادند
سرِ هر کوچه با سرِ انگشت
دخترِ فاطمه نشان دادند
بوسه گاهِ رسول خاتم را
به دمِ چوبِ خیزران دادند

#قاسم_نعمتی

امام_باقر_علیه_السلام

#امام_باقر_علیه_السلام

سلام ما به بقیع و بُقاع ویرانش
بر آن حریم که باشد ملک نگهبانش

سلام ما به بقیع، آن تجسّم غربت
گـواه بر سخنـم تربـت امـامـانش

بقیع کعبه ی قدس چهار معصوم است
چـهار نور خدا مـی دمد ز دامـانش

یکی است حضرت باقر از آن چهار امام
که داغ او زده آتش به قلب یارانش

شهید شد ز جفای هشام آن مولا
زِ زهرِ تعبیه در زین که آب شد جانش

غریب اوست که در موسم زیارت حج
مدینه و آنهمه زائر که هست مهمانش

شـب شهادت او یـک نفر نمـی ماند
که اشک غم بفشاند به قبر ویرانش

دری که سجده گه قدسیان بود خاکش
به زائرش ندهـد اذن بوسـه دربــانش

#استادسیدرضامؤید