از دعاهای مادرت بوده که به این جا رسیده ایم حسین

حسین

زندگی چیز دیگری شده است، تا به نامت رسیده ایم حسین !
عشق سوغاتِ کربلاست اگر مزه اش را چشیده ایم حسین !
هر دلی را به دلبری دادند ، هر سری را به سَروری دادند
ما که هر وقت گفته ایم خدا ، از خدایت شنیده ایم : حسین !
از خدایت شنیده ایم که گفت : نقش ها ما کشیده ایم اما
" اَحسنُ الخالِقین " از آن روییم که تو را آفریده ایم حسین !
زینت شانه های پیغمبر ! تا شنیدیم ساعت آخر :
دل چگونه بریدی از اکبر ، دل از عالم بریده ایم حسین !
این عَلَم ها و این علامت ها این چنین بی دلیل خم نشدند
همه ی ما شریک غم های خواهری قد خمیده ایم حسین !
تن بی دست مانده ی سقا دیده ای ، وای از دلت آقا !
در عوض ما کنار هر آبی عکس دستی کشیده ایم حسین !
بین شرم نگاه عباس و آن دل نازک شما چه گذشت ؟
از حرم تا حرم نفهمیدیم ما که هر چه دویده ایم حسین !
روضه های مدینه می خوانیم اول کربلا و می دانیم
از دعاهای مادرت بوده که به این جا رسیده ایم حسین !

شاعر: قاسم صرافان

شب جمعه شب زیارتی امام حسین

#امام_حسین__ع__روضه

لباس کهنه بپوشید، زیر پیرهنش
مگر که بر نکشد خصم بدمنش ز تنش

لباس کهنه چه حاجت؟ که زیر سمِّ ستور
تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش

که گفت از تن او خصم برکشید لباس؟
لباس کی بود او را که پاره شد، بدنش

نه، جسم یوسف زهرا، چنان لگد کوب است
کزو توان به پدر بُرد بوی پیرهنش

زمانه خاک چمن را به خاک عدوان داد
تو در فغان که چه شد ارغوان و یاسمنش

نه گل تو گر سر خاری در این چمن دیدی
بیا و آب ده از جویبارِ چشم منش

بلی ز خاک، صبا بر تنش کفن پوشاند
بیافتی اثری گر ز جسم مُمتحنش

عیالش ار نه به همره، در این سفر بودی
از او خبر نرسیدی به مردم وطنش

دهان کجا که نماید تلاوت قرآن؟
مگر که روح قُدس ساخت، حرفی از دهنش

ز دستگاه سلیمان فلک اثر نگذاشت
به غیر خاتمی آن هم به دست اهرمنش

وصال شیرازی

امام حسین (ع)
روضه

به کربلا نرسد شعر، اگر زمین گیر است

#سیدالشهدا_مدح_ومناجات

زمان گفتن شعر از زبان شمشیر است
به کربلا نرسد شعر، اگر زمین گیر است

برای از تو سرودن، کلام کافی نیست
تو را چنانکه توئی، کی توان تعبیر است؟!

کـدام شــعــر تـوانـد سـرود مـردی را
که بر منـارۀ سرنـیـزه گرم تکبیـر است

برای سـجـده به آدم تـو حجّـت الـلهـی
به « انی اعلم مالا...» سر تو تفسیراست

ره مـیان بُـری از روی نـیـزه تا معـراج
ز ردّ خون تو از آسمان سـرازیـر است

بخوان به منـبر سرنـیزه آیه های جهاد
که قلب سنگی دشمن به حال تسخیراست

تو در منای شهادت چه ذبـحی آوردی
که خون تو به شفق تا ابد به تکثیر است

نگاه کودک و بابا گره نخورده، شکست
سؤال خون خدا، پاسخش مگر تیر است

دراین معامله تاوان خون به گردن کیست
چون این سه شعبه زر و زور و دست تزویراست

یزید گور خودش را به دست حرمله کند
که این نتیجۀ پیکار خون و شمشیر است

به جرم کوتهی خویش آبِ روی فرات
نـفس زنان پی تـقـدیم عذر تقصیر است

به آب تشنگی ات آنچنـان توان بخشید
که می رود که تلافی کند، ولی دیر است

سـلام بر لب عـطشـان خـاندان حسیـن
ز آب و هر لب سیراب از تو تقدیر است

چگونه وصف کنم غـربت اسیـران را
کدام قـافـیه هم وزن ثقـل زنجیر است؟!

عزّتِ نامِ تو ما را سر پا داشت حسین

🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸

🍀بسم الله الرحمن الرحیم
💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💐
☘️🌺☘️🌺☘️🌺☘️

مستمندیم ، نگاهِ کرمت ما را بس
از فراوانیِ جودِ تو کمت ما را بس
نسلِ اشکیم و بدهکارِ دعای زهرا
شادمانیم ، غمِ مُحترمت ما را بس
سر به پای تو نهادیم و سرافراز شدیم
قدمی نِه ، که غبار قدمت ما را بس
عزّتِ نامِ تو ما را سر پا داشت حسین
که همین نوحه ی جانسوزُ دمت ما را بس
میزبان فاطمه باشد چه نیازی به جنان
لحظه ای گریه به زیرِ عَلَمت ما را بس
تا خدا را به زیارت بنشینیم حسین
سحرِ یک شبِ جمعه حرمت ما را بس
غرقِ در زخم ، ببین مرهمِ اشک آوردیم
صله ی مادرِ تو ، این نِعَمَت ما را بس
عرش لرزید بخود ، کیست تحمّل بکند
به زمین خوردنِ آن قدِ خمت ما را بس
تا بمیریم برای ، غم ِ ناموس ِ خدا
گریه ی روز و شبِ منتقمت ما را بس...
نوكر نوشت :
از نای دل،خسته و مجروح سلام ای تشنه کنار آب،مذبوح سلام جا مانده ام از مسافران حرمت من غرق غم فراقم ای نوح سلام...
صلي الله عليك يا سيدنا الشهيد يا اباعبدالله الحسين
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان عج 🌹

حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین

🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴

☘️🌻☘️🌻☘️🌻☘️

حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین
خوشا به حالِم که حسین شد یارم
قسم به خونِ گلوی حسین، یا اللّٰه
ببخش معصیتم را، ببخش رفتارم
اگر حسین نباشد، کجا رَوَد دلِ من؟
که بی وجودِ گل فاطمه، گرفتارم
میان روضه دلم میرود همان جا که
دو دست بر کمرش گفت: «ای علمدارم..
بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است
بلند شو نفسم، ای همه کس و کارم
بلند شو، کمرم تیر میکشد عباس...
ببین که خنده کنان، میدهند آزارم!
صدای خواهرم از خیمه میرسد بَر گوش
که ناله میزند: عباس... میر و سردارم»
نوكر نــوست:
بی عشق شما، اصل و نسب فایده اش چیسٺ
نوڪر نڪند عرضِ اَدب، فایده اش چیسٺ
با اذن نگـــاه تـــو نفس می ڪشم آقا
بی حبِّ شما سجده به ربّ فایده اش چیسٺ
صلي الله عليک يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين ع

نام حسین را که نوشتم قلم گریست

بسم الله الرحمن الرحیم

حسرت

نام حسین را که نوشتم قلم گریست

اول قلم گریست، سپس دفترم گریست

هرچند باعث همه‌ی گریه‌ها غم است

اما همین که داغ تو را دید، غم گریست

اشکی نداشت چشم من از کثرت گناه

آن را به حق فاطمه دادم قسم، گریست

با ارزش است پیش تو و مادرت حسین

چشمی که پای روضه‌ی تو دم‌به‌دم گریست

خوشبخت آن که بین حسینیه گریه کرد

خوشبخت‌تر کسی که میان حرم گریست

گوشه‌به‌گوشه کرببلا روضه‌های توست

اینگونه بود زائر تو هر قدم گریست

یک قطره‌اش شفاعت یوم‌الورود ماست

چشمان ما برای تو با این رقم گریست

در روز حشر حسرت بسیار می‌خورد

هرکس که در مصیبت ارباب کم گریست

فرموده است؛ "مرهم زخم دل من است"

چشمی که در عزای علی‌اکبرم گریست

#مجتبی_خرسندی

#سید_مجید_بنی‌فاطمه

#اللهم_عجّل_لولیک_الفرج

@rozeneshinan

آخرین مجلس من قبل مماتم روضه است 

#امام_حسین #مرثیه_امام_علی

#مناجات_با_امام_حسین

#ماه_رمضان #شب_قدر

آخرین مجلس من قبل مماتم روضه است

اولین محفل من بعد وفاتم روضه است

پدرم گفت گرفتار شدی روضه بخوان

خواندم آگاه شدم باب نجاتم روضه است

مال و فرزند و عیالم همگی وقف حسین

کارِ من در همه ی طولِ حیاتم روضه است

چه نیازیست که نوکر به همه رو بزند

رزقِ افزون شده دارم ، برکاتم روضه است

چاره ای نیست اگر کرببلا روزی نیست

وقت ایام جدایی، عتباتم روضه است

وقت جان‌کندن من مرثیه خوان را گویید

سخن از غیر نگوید سکراتم روضه است

گر بپرسند چه داری به شب اول قبر؟

باز با گریه بگویم حسناتم روضه است

🔸شاعر:

#سید_حسین_میرعمادی

آموزش _ پروپوزال _ پروپوزال نویسی _ آموزش پروپوزال _ آموزش پروپوزال نویسی _ پروپوزال نویسی ارشد - پروپوزال نویسی دکتری _ پروپوزال نویسی حرفه ای

آموزش _ مقاله _ مقاله نویسی _ آموزش مقاله _ آموزش مقاله نویسی _ مقاله نویسی حرفه ای _ استخراج مقاله از پایان نامه _ مقاله نویسی حرفه ای

با نام حسین تا زدم بر سینه   قلبم به حسن تپیده شد در سینه

#شب_های_جمعه_زیارتی

با نام حسین تا زدم بر سینه

قلبم به حسن تپیده شد در سینه

وقتی که همین دو عشق باشند فقط

جایی ندهد به غیر دیگر سینه

بر سینه زنم حسین و گریم به حسن

برچشم کند کار برادر سینه

جز بر سخن خدا فقط بر این دو

بخشیده چنان تخت ، پیمبر سینه

پیغام شکنجه ای برای نفس است

چون آه کشد به یاد مادر سینه

وقتی که حسن سپرد رازش به جگر

آنوقت حسین شد سراسر سینه

خود را سپر تیر جفاها کرد و

برده ست جلو به عشق حیدر سینه

زینت کریمی نیا

نگاه منتظر - آموزش پروپوزال نویسی - آموزش مداحی - سعید میری - اشعار امام زمان - غزل امام زمان - بانک شعر

بی اضطراب جان بده بانو، کفن رسید

#حضرت_ام_المومنین_خدیجه_س_وفات

بی اضطراب جان بده بانو، کفن رسید

غیر از حسین... سهمیه‌ی #پنج_تن رسید

احمد، علی و فاطمه با تو چهارتا

این پنجمی به حکم خدا بر حسن رسید

مادربزرگ ِکرببلا، جان تو قسم

باهر فراز ِ روضه به لب، جانِ من رسید

**

گودالِ قتلگاه! کجایی دمِ غروب

کارِ کبوترِ تو به پرپر زدن رسید

بیش از هزار و نهصد و پنجاه ضربه خورد

بر تک تکِ سپاه، کمی از بدن رسید

تا نیزه‌دارها زِرِهِ او در آوَرَند

صدها شکافِ نیزه به اعضای تن رسید

از دورِ پیکرش همه بادست پُر روند

بریک نفر عبا و یکی پیرهن رسید

دنبال ِ شال ِ دور ِ کمر بود ساربان

اما نگاه او به عقیق یمن رسید

#قاسم_نعمتی

نگاه منتظر - آموزش پروپوزال نویسی - آموزش مداحی - سعید میری - اشعار امام زمان - غزل امام زمان - بانک شعر

سفره را پهن کنید آمده مهمان خدا

#مناجات_با_خدا در #ماه_مبارک_رمضان؛ #سال_جدید

#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه

می‌شود لطف خدا عائد مهمان خدا

سفره را پهن کنید آمده مهمان خدا

جمع کن دستِ تهی، کوه طلا از روی خاک

چون‌که یک‌دست شدند این‌همه آلوده و پاک

باز تحویل گرفتند مرا مثلِ قدیم

راه دادند مرا درنزده پیش کریم

دوری از خانه‌ی او آتش جانم شده بود

یازده ماه نبودم، نگرانم شده بود

قیمتی‌تر شده عبدی که خریدار نداشت

به گنه‌کاری من هیچ‌کسی کار نداشت

دو بهار آمد و غم از دل ما کاسته شد

گُل اگر بود، به این سبزه هم آراسته شد

هرچه را شَر شده خیرالعملش کرده "علی"

اول سال، گدا را بغلش کرده "علی"

دیده بوسیِ پدر، عیدی فرزند بد است

برکتِ سال جدیدم، دَمِ "حیدر مدد" است

رُطب سفره‌ام از نخل غم #پنج_تن است

دم افطار، لبم تشنه‌ی ذکرِ "حَسَن" است

بعد هر ذکر "حَسَن"، ذکر تو زیباست "حسین"

گریه‌ی اولِ سالِ همه‌ی ماست "حسین"

**

السلام ای سَرِ صدچاکِ مصیبت دیده

ای که بر گریه‌ی تو شمر و سنان خندیده

تشنه بودی و فقط نیزه به خوردت دادند

ریخته خونِ رگت روی لبِ خشکیده

پیش مادر چه کسی موی تو را تابانده

ماه، از پشت سرت روی زمین تابیده

مرو ای سر، طرف دیر و کلیسا و تنور

روی نیزه منشین، دختر تو ترسیده

#رضا_دین_پرور

نگاه منتظر - آموزش پروپوزال نویسی - آموزش مداحی - سعید میری - اشعار امام زمان - غزل امام زمان - بانک شعر

دنیا  بدون  روضه  شبیه  جهنم  است

#مناجات_با_امام_حسین

#ماه_رمضان

پیچیده نیست مساله، بر ما مُسَلّم است

دنیا بدون روضه شبیه جهنم است

هنگام نا امیدی و در موقع بلا

دلگرمی همه به همین رقص پرچم است

در بین سفره های کریمانه ات حسین

روزیِ سالِ عالم و آدم فراهم است

بر دردهای نوکرت این روزها فقط

اذن زیارت است که ارباب، مرهم است

یا أیها الغریب! برای عزای تو

دریایِ اشک هم بشود چشم مان کم است

در واژه های خنجر و گودال و بوریا

آری تمامِ روضه ات آقا مجسم است

.

.

.

«وَالشِّمرُ جالِسٌ» ، نَفَسَت را بُریده است

این ضربه های آخرش از بس که محکم است

🔸شاعر:

#علی_علی_بیگی

نگاه منتظر - آموزش پروپوزال نویسی - آموزش مداحی - سعید میری - اشعار امام زمان - غزل امام زمان - بانک شعر

یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

شعر شهادت امام رضا(ع)اشعار شهادت امام رضا(ع)


از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟

یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام

بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا…شهادت اشهد ان لا …شهید

محشر الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده ام

نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل ازآن طرف راه جنون از این طرف

راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست

فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید

انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد

باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟

کربلا به خون خود تپیدن است


کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است

کربلا صفا و مروه ای شگفت
پا به پای تشنگی دویدن است

روضه نیست کربلا که بشنوی
کربلا سر بریده دیدن است

خلقت دوباره، جلوه ی جدید
کربلا دوباره آفریدن است

کربلا مرور روشن معاد
از مغاک خاک بر دمیدن است

حرمت حماسه، غیرت غیور
قطره قطره خون شدن، چکیدن است

هر چه می روم به خود نمی رسم
«کربلا به اصل خود رسیدن است»

مرتضی امیری اسفندقه

مانند یاران حسین در کربلا بودن خوش است

در بین خوبی و بدی از بد جدا بودن خوش است

مانند یاران حسین در کربلا بودن خوش است


کاری نباشد خانه باشی و بگویی از جهاد

بر روی مین باشی و از دنیا رها بودن خوش است


سخت است در آخر زمان یار خدا باشی ولی

دور از ریا و فتنه و یار خدا بودن خوش است


قرآن ما ايمه اند و کاغذش ظاهر فقط

قرآن رو نیزه نکن در محتوا بودن خوش است


تو ای مدیر کار دان!!!!!!!! از مال ما مردم نخور

این پول نفت حق تو نیست فکر جزا بودن خوش است


مؤمن عدالت پیشه کن هرچیز را جای خودش

خنده بجا گریه بجا دنیا بجا بودن خوش است


فرهنگ ما ایرانیان پاینده باشد تا ابد

خوبی و پاکی و خدا....عشق و وفا بودن خوش است

شب عاشور یا غوغای روز محشر است امشب

منای عشق را حال و هوای دیگر است امشب
شب عاشور یا غوغای روز محشر است امشب
کنار یکدگر جمعند هفتاد  و دو قربانی
سخن از بذل جان و صحبت از ترک سر است امشب
برادر را مباد از خواب بیدار کنی زینب
که او را سر به روی دامن پیغمبر است امشب
ز جا خیز و سپند دل به مجمر دود کن لیلا
که بر پا صوت قرآن علی اکبر است امشب
زنان هاشمی آن سو روید از دور گهواره
شب شب زنده داری علی اصغر است امشب
گمانم بوی عطر فاطمه پیچیده در صحرا
که زینب تا سحر در ذکر مادر مادر است امشب
غزالان حریم آل طه العطش کمتر
خدا داند که سقا از شما تشنه تر است امشب
اذان گویید بر گلدسته های عشق ای یاران
که قاسم را سحرگاه نماز آخر است امشب
حرم چون لاله آتش زده از سوز بی آبی
سکینه از عطش چون مرغ بی بال پر است امشب
بیا ام البنین حال بنینت را تماشا کن
که هر یک را به سر شور و هوای دیگر است امشب
عبادالله را دعوت به آه وناله کن میثم
که عبدالله را شور شهادت بر سر است امشب
 غلامرضا سازگار

امان‌ از كربلا فردا در این‌ دشت‌ بلا فردا

در این‌ صحرای‌ طوفانی‌ به‌ این‌ دل های‌ بحرانی‌
چه‌ سودایی‌ ست‌ ای‌ یاران‌ كه‌ شد هر چهره‌ قرآنی‌
ز هر سو اشک می‌بارد هر عاشق‌ عالمی‌ دارد
كه‌ فردا می‌شود كشته‌ به‌ راه‌ عشق‌ سبحانی‌
كنون‌ اتمام‌ حجت‌ شد مرا ایام‌ غربت‌ شد
پس‌ از این‌ قسمت‌ ما را خداوندا تو می‌دانی‌
در این‌ غربت‌ خدا جویید ره‌ پیغمبران‌ پویید
چنین‌ با یكدگر گویید مناجاتی‌ ست‌ عرفانی‌
خدای‌ عالی‌ اعلی‌ به‌ عشق‌ لشگری‌ والا
نه‌ در این‌ وادی‌ غربت‌، به‌ جنت‌ داده‌ مهمانی‌
پس‌ از این‌ نیزه‌ و تیر است‌ پذیرایی‌ به‌ شمشیر است
در این‌ مهمانی‌ خونین‌ بُود این‌ میزبان‌ جانی‌
امان‌ از كربلا فردا در این‌ دشت‌ بلا فردا
 گل‌ دامان‌ پیغمبر شود پرپر به‌ آسانی‌
به‌ عاشورا قسم‌ امشب‌، بود شام‌ غم‌ زینب‌
 ولی‌ صبح‌ ظفر او را بود در راه‌ طولانی‌
پی‌ گندم‌ بنی‌ آدم‌ كُشند آزادۀ‌ عالم‌
كِشند بر نیزه‌ قرآن‌ را فروشند دین‌ به‌ آسانی‌
بیایید ای‌ همه‌ یاران‌، كنارم‌ ای‌ سبكبالان‌
 علی‌، قاسم‌، ابوفاضل‌، همه‌ یاران‌ میدانی‌
حبیبم‌ كو، زهیرم‌ كو، غلامم‌ كو، بریرم‌ كو
بگیریم‌ حلقۀ‌ ذكری‌ به‌ یاد مسلم‌ و هانی‌
رقیه‌، فاطمه‌، نجمه‌، سكینه‌، زینب‌ و كلثوم‌
ربابم‌ را كنید یاری‌، كند گهواره‌ جنبانی‌
انیس‌ كودكان‌ گردید، به‌ دور بانوان‌ گردید
كه‌ فردا می‌زند سیلی‌ عدو با دست‌ طوفانی‌
بسوزد خیمه‌ها فردا، دهد حق‌ خون بها فردا
 كه‌ خون‌ عشق‌ می‌ریزد به‌ خنجرهای‌ عریانی‌
تن‌ ذریۀ‌ زهرا شود فردا در این‌ صحرا
 همه‌ پامال‌ مركب ها، چه‌ شد رسم‌ مسلمانی‌
عدو حق‌ را رها كرده‌، كه‌ با ابلیس‌ تا كرده‌
 بَرد فرمان‌ ز استكبار، كند رفتار شیطانی‌
به‌ مظلومان‌ وفا شد نه‌، ز ظلم‌ و كین‌ ابا شد نه‌
 بریزد اشك‌ و خون‌ با هم‌ ز چشم‌ و سینه‌ بارانی
محمود ژولیده

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

 

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است»
امشب از جام دعا، جام نمازش، مست است
عصر فردا که شود بر سر نی رقصان است
امشب از شوق شهادت به جهان می‌خندد
عصر فردا ز غمش، جنّ و بشر گریان است
بوی پیراهن یوسف همه جا می‌پیچد
عصر فردا همه‌ی کرب و بلا، کنعان است
::
مرده بودیم ولی عشق تو احیامان کرد
تا ابد در رگ ما، خون تو در جریان است
رضا احسان پور

ذوالجناح آمد و آیینه زخم است تنش

ذوالجناح آمد و آیینه زخم است تنش
هر چه آیینه به قربان چنین آمدنش
این زبان بسته چه دیده است که در ظهر عطش
چشمه در چشمه سرشک است زبان سخنش
بی سوار از سفر کرب و بلا آمده است
مثل باغی که به تاراج رود  یاسمنش
وا ی ای وای به خون که حنایی شده است
جا به جای بدنش یال شکن در شکنش
با سکوتی به بلندای هزاران فریاد
نوحه می خواند و بانوی حرم سینه زیش
 علیرضا فولادی

یکه تاز عرصه ی میدان عشق!

جبرئیل آمد که ای سلطان عشق!
 یکه تاز عرصه ی میدان عشق!
دارم از حق بر تو ای فرّخ امام
 هم سلام و هم تحیت هم پیام
گوید ای جان، حضرت جان آفرین
 مر تو را بر جسم و بر جان آفرین
محکمی ها از تو میثاق مراست
 رو سپیدی از تو عشاق مراست
چون خودی را در رهم کردی رها
 تو مرا خون، من تو رایم خون بها
هر چه بودت داده ای اندر رهم
 در رهت من هر چه دارم می دهم
کشتگانت را دهم من زندگی
 دولتت را تا ابد پایندگی
شاه گفت: ای محرم اسرار ما
 محرم اسرار ما، از یار ما
گر چه تو محرم به صاحب خانه ای
 لیک تا اندازه ای بیگانه ای
آن که از پیشش سلام آورده ای
 وآنکه از نزدش پیام آورده ای
بی حجاب اینک هم آغوش من است
 بی تو رازش جمله در گوش من است
گر تو هم بیرون روی نیکوتر است
 زآنکه غیرت آتش این شهپر است
جبرئیلا، رفتنت زاین جا نکوست
 پرده کم شو در میان ما و دوست
رنجش طبع مرا مایل مشو
 در میان ما و او حایل مشو

 عمان سامانی

این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است

باد ها عطر خوش پیرهنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
نیزه ها بر عطشش قهقهه سر می دادند
زخم ها لاله ی باغ بدنش را بردند
دشنه ها دور و بر پیکر او حلقه زدند
حلقه ها نقش عقیق یمنش را بردند
این عطش یوسف معصوم کدامین مصر است
که روی نیزه بوی پیرهنش را بردند
تا که معلوم نگردد به کدام آئین است
اهل صحرای تجرّد کفنش را بردند
باد ها سینه زنان زود تر از خواهر او
تا مدینه خبر آمدنش را بردند
یوسف آهسته بگویی که نمیرد یعقوب
گرگ ها یوسف گل پیرهنش را بردند

 رضا جعفری

‏صدای ناله زینب ز نینوا آید

شب است و بوی جدایی ز کربلا آید
‏صدای ناله زینب ز نینوا آید
صدای خواندن قرآن ز حنجر اکبر
‏برای دفعه آخر چه با صفا آید
هنوز ماه مدینه محافظ حرم است
‏کنار خیمه طفلان صدای پا آید
نشسته بانوی مظلومه با برادر خود
‏سخن ز غربت و هجران در آن سرا آید
هر آنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید
‏امان زلحظه فرداکه پر بلا آید
دوباره پهلوی بشکسته را عیان بیند
‏که روی خاک به صورت غم آشنا آید
هنور یار نرفته، چنین پریشان است
‏چه می­کند که سر او به نیزه­ها آید
جواد حیدری

تشنه دشت بلا هیچ نمى جوید آب

هر كه سرباز خدا نیست نماند، برود
وان كه پابند وفا نیست نماند، برود
مى كشد پرده تاریك شبانگاه به دشت
هر كه را شرم و حیا نیست نماند، برود
رود آهسته چنان موج سیاهى در شب
هر كه را ترس خدا نیست نماند، برود
دجله آغشته به خوناب پریشانى ماست
هر كه آشفته ما نیست نماند، برود
تشنه دشت بلا هیچ نمى جوید آب
آن كه سیراب بلا نیست نماند، برود
رشته نازك پنهان تعلّق دارد
آن كه آزاد و رها نیست نماند، برود
هر كه آیینه خود را به تماشا نشكست
محرم اهل ولا نیست نماند، برود
بر سر تربت ما لاله شفا مى گیرد
هر كه در فكر شفا نیست نماند، برود
آخرین سجده عشق است به محراب نیاز
هر كه هم بال دعا نیست نماند، برود
حبیب چابچیان

وقتی که خنجر بی محابا گریه می کرد

شب تا سحر یک ریز صحرا گریه می کرد
پیش از طلوع صبح، فردا گریه می کرد
تقدیر می خواهد دلش فردا نیاید
آخر چرا دنیا سرا پا گریه می کرد
فردا چه روزی است در تاریخ عالم
یحیی(1) برایش پیش تر ها گریه می کرد
در آسمان خورشید دیگر خواهد آمد
بر روی نی این بار، دنیا گریه می کرد
آخر چرا قابیلیان بی رحم هستید
وقتی سراسیمه، اهورا گریه می کرد
دیگر چه می خواهید تا بیدار گردید
عالم نمی بینید آیا گریه می کرد
آزاده می بودید اگر، دل رحم بودید
تیغ از تمامیِ زوایا گریه می کرد
سر از ذیبح قبله ی ایمان بریدید
وقتی که خنجر بی محابا گریه می کرد
شب با وجود زخم های بس عمیقش
باید ورق می خورد اما... گریه می کرد
سید مهدی نزاد هاشمی

دل را به امر حنجر پاره صبور کرد

نزدیک مغرب است خدایا چه می شود؟
کشتی شکست خورده دریا چه می شود؟
از لاله های خون جراحات زخم عشق
مقتل ز عمق فاجعه دریاچه می شود
با چکمه های بند نبسته رسیده شمر
با زخمهای سینه بابا چه می شود
قاتل ز بس برید از نفس فتاد
ای سر بریده بعد تو با ما چه می شود
نزدیک مغرب است چه باد مخالفی
نزدیک مغرب است ندا داد هاتفی
ای کشته فتاده به صحرا حسین من
ای میوه رسیده زهرا حسین من
آن کهنه پیرهن که خودم بافتم چه شد
ای بانی قیامت کبرا حسین من
یادش به خیر شانه زدن های موی تو
ای صاحب شفاعت عظما حسین من
چشمت زدند عاقبت این هرزه چشم
قربانی حسادت دنیا حسین من
مغرب شد و گذشت  و حالا شب آمده
بعد از تمام حادثه ها زینب آمده
زینب رسید و خاطره ها را مرور کرد
از بین نیزه های شکسته عبور کرد
آهی کشید و گفت «أأنت اخی»حسین
اینجا گریز روضه ی ما جفت و جور کرد
بشنید یا «اخی الیً»صبور باش
 دل را به امر حنجر پاره صبور کرد
در آخرین دقایق گودال قتلگاه
هر نیزه ای به گونه ای عرض حضور کرد
قلب ز شعله دلخورش آتش گرفته است
ناگاه دید چادرش آتش گرفته است

علی اکبر لطیفیان

نزدیک عصر، بود حرم بی‌پناهِ تو

نزدیکِ عصر بود، برافروخت ماهِ تو
نزدیک عصر، بود حرم بی‌پناهِ تو
از سینه‌ات زبانه کشید آتش عطش
آئینه آب می شود از سوز آهِ تو
با آخرین سه شعبه به زانو درآمدی
شد نیزۀ غریبی تو تکیه‌گاهِ تو
جان داشتی هنوز، حرم بود در امان
خود لشگری ست این غضبِ در نگاه تو
در بین عمق فاجعه افتاد پیکرت
برخاست با نفس نفست «یا اِله» تو
پس قبل حنجرت نفست را برید شمر
بر سینه‌ات نشسته و بسته ست راهِ تو
طاقت بیار؛ خواهرت از خیمه می رسد
طاقت بیار؛ می رسد از رَه سپاهِ تو
از حجم نیزه‌ها و از انبوهِ سنگ‌ها
گودال چیست؟!... کوه شده قتلگاه تو

 محمد رسولی

نگرانیش ز شام و كوفه است

بین یك مشت شغال و بوف است
دشمن از صید خودش مشعوف است
فقط انگشتر او گم نشده
چند عضو بدنش محذوف است
حجم گودال پر از خون شده است
ظرف كوچك تر از این مظروف است
سرّ هستی ست چرا پس این قدر
روضه های بدنش مكشوف است
بارش سنگ به پیشانی او
داستان صفت و موصوف است
ترسم این گرگ تو را زجر دهد
شمر خنجر زدنش معروف است
بر شهیدان كفن این جا جرم است
روسری داشتنش موقوف است
روی یك نیزه نشسته است و هنوز
چشم هایش به حرم معطوف است
قد زینب شده این جا خم لیك
نگرانیش ز شام و كوفه است

 عباس احمدی

دارد سر از تن تو جدا می كند چرا؟

دارد سر از تن تو جدا می كند چرا؟
از پشت گردنِ تو جدا می كند چرا؟
چیزی نمانده پس به عقیله نگاه كن
تا آخرین نفس به عقیله نگاه كن
تكلیف من پس از تو نگفتی چه می شود؟
با سر اگر ز نیزه بیفتی چه می شود؟
بگذار من كتك بخورم تو نفس بگیر
تاوان هرچه موی سپید است پس بگیر
بگذار من كتك بخورم گریه كن حسین
از تو چگونه دل ببُرم گریه كن حسین
بگذار من كتك بخورم تو بلند شو
مثل لبت ترك بخورم تو بلند شو
آتش گرفت خیمه به جایی رسید كار
سجاد ناله كرد علیكُنَّ بالفرار

 علی اکبر لطیفیان

می دود سمت دشتِ لب تشنه

می دود سمت دشتِ لب تشنه
 بانویی از تبار دریاها
 دست ها را گرفته روی سر  
 می رود تلِّ خاک را بالا
 دید گودال رو به رویش را
 یک نفر در میان جمعی بود
 در طوافند گوئیا دورش
 مثل در باد مانده شمعی بود
 گیسوانش به دست باد افتاد
 می زند شانه باد بر مویش
 تاب زلفش قرار دل گیرد
 سنگ بوسد میان ابرویش
  سنگ ها دور او فراوان بود
 شیشه ی آینه ترک خورده
 یک سپاه از رویش گذر کردند
 مثل مادر ولی لگد خورده
  دید بر خاکِ گرم، عشقش را
 پرِ از بوسه های شمشیر است
 بهرِ بیرون کشیدنِ یک تیرِ
 مانده در سینه سخت درگیر است
 نیزه داران به دورِ پیکر او
 فاتحه بهرِ زنده می خوانند
 جای انگشتِ خود نوکِ نیزه
 بر مزارِ تنش فرود آرند
خاکِ اطراف او پر از خون است
 زخم ها لب به شکوه وا کردند
 سینه اش می دهد صدا زیرا
 نیزه در جای تیر جا کردند
 نیزه بر پهلویش کسی می زد
 روی آیینه خاک می افتاد
 غارت از پیکرش شروع کردند
 پیرهن کهنه چاک می افتاد
 دست خود پشت دست می کوبد
 شمر آمد و خنجری در دست
 لرزه بر پای صبر می افتد
 زینب آخر روی زمین بنشست
 روی سینه نشسته آن ظالم
 موی خاکیِ شاه در چنگش
 راسِ خورشید می برد ز قفا
 آسمان سرخ می شود رنگش
 پیش زینب حسین جان می داد
 دست و پا بینِ خاک و خون می زد
 خواهرش بینِ گریه ها ی خودش
 گره بر معجرش کنون می زد
 می رود سمت خیمه ها باید
 آتش از جان خیمه بر گیرد
 می رود تا که کودکان را او
 یک تنه زیر بال و پر گیرد
 می رود تا که در غروبی شوم
 همسفر با حرامیان گردد
 می رود سمت کوفه حیدر وار
 گر چه با سنگ او نشان گردد

 وحید مصلحی

از شرار تشنگی پر بود جوی خیمه ‌ها

گیسوی خورشید می ‌لغزید روی خیمه ‌ها
خون و آتش می ‌تراوید از سبوی خیمه‌ ها
آب پشتِ تپّه‌ ها می ‌شُست زخم دشت را
از شرار تشنگی پر بود جوی خیمه ‌ها
آسمان آرام در شطِّ شقایق می ‌نشست
ارغوان می ‌ریخت در جام وضوی خیمه ‌ها
شهریار عشق در گرم بیابان خفته بود
اسب با زینِ‌ تهی می ‌رفت سوی خیمه ‌ها
گرد را سر تا به پا آغوش استقبال کرد
آفتابی شعله ‌پوش از رو به‌ روی خیمه ‌ها
شیهه ‌ای خونین کشید و از حرم بیرون دوید
شوق را عرشی غزالِ آیه بوی خیمه ‌ها
اسب رنگین یال و تنها بود، تنهاتر ز کوه
خاک شد با گامِ رجعت آرزوی خیمه ‌ها
ساربانان در جرس زنگ اسارت داشتند
بال می ‌زد بغض عصمت در گلوی خیمه‌ ها

 خسرو احتشامی

آخرین شب رسیده انگاری

گریه در گریه اشک هایم را
 بی دریغ عاشقانه می خواهم
با من امشب کمی صمیمی باش
من فقط یک بهانه می خواهم
یک بهانه است این که می گریم
 تا کمی در کنار من باشی
بیقراری برای من سخت است
 تا شما بی قرار من باشی
آخرین شب رسیده انگاری
در کنارت نشسته ام شاید؟
آی دنیای بی وفایی ها
 دل به فردات بسته ام، شاید
آسمان خسته است می دانم
چون زمین گیرتر ز دیشب شد
آخرین شب رسیده انگاری
 خواهرت پیرتر ز دیشب شد
خیره گشتی دوباره بر شمشیر
 زیر لب شعر اشک می خوانی
راستش را بگو تو ای داداش
چند ساعت برام می مانی؟
هر چه تیر است مال چشمانت
هر چه آتش برای دامن هاست
بعد غربت چه چیز ممکن نیست؟
شعله ها آشنای دامن هاست
بگذریم از هزار و یک ماتم
 خیمه ها در سکوت ناپیداست
 زینبم یک کمی تحمل کن
 روز آغاز تو همین فرداست
مجتبی حاذق