دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد

دلی سبز و تناور داشت گلدان

نگاهی خیره بر در داشت گلدان

دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد

نباریدی

               ترک برداشت گ ل د ا ن

 

دلم می خواست باران بیشتر بود

حضور تو، حضوری مستمر بود

میان جمله ی «آن مرد آمد»

برای تو ضمیری مستتر بود

سید حبیب نظاری

سرش بر شانه های جمکران است

دلم هر چند بی نام و نشان است

دچار گریه های بی امان است

دلم دلتنگ باران است امشب

سرش بر شانه های جمکران است

...

دوباره دیر شد، باران نبارید

دلم تبخیر شد، باران نبارید

به چشم آسمان ها خیره ماندم

نگاهم پیر شد، باران نبارید

سید حبیب نظاری

تحمل تا به کی، تا چند جمعه؟

شکفتن، آرزو، لبخند، جمعه

جهان را گرچه آکندند،

جمعه_

گذشت و باز هم باران نبارید

تحمل تا به کی، تا چند جمعه؟

سید حبیب نظاری

همین آدینه، با صدها سبد گل

شب مهتاب، اقیانوس، باران

به شوق جلوه ای مأنوس، باران

بگو کی آفتابی می شوی، کی

نگاهم می شود فانوس باران؟

...

دوباره نم نم دلچسب باران

رواج عاشقی بر حسب باران

همین آدینه، با صدها سبد گل

بهاری می رسد بر اسب باران

سید حبیب نظاری

تحمل می کنم هرچند ،سخت است

تمام عمر بی لبخند؟... سخت است

به لبخند خودت سوگند ،سخت است

برای دیدنت تا جمعه ی بعد

تحمل می کنم هرچند ،سخت است

سید حبیب نظاری

بیا تا چشم ما روشن بماند

بیا تا چشم ما روشن بماند

جهان سرشار از لادن بماند

نمی خواهم دلی در حسرت تو

به قدر یک سر سوزن بماند

سیدحبیب نظاری

ولادت حضرت امام حسن عسگری(ع)مبارک

فقط یک ندبه تا برگشتن تو

شروع قصه با برگشتن تو

کجا ما وکجا برگشتن تو؟

ولی نه،مانده از چشم انتظاری

فقط یک ندبه تا برگشتن تو

سید حبیب نظاری

اقلا جمعه ی این هفته برگرد

دل ما شد کویر تفته؟ برگرد

             خدا را! ای بهار رفته برگرد

تمام جمعه ها را صبر کردیم

          اقلا جمعه ی این هفته برگرد

سید حبیب نظاری

دلت می آید آیا بر نگردی؟

تو که درد آشنای اهل دردی

تو که دست کسی را رد نکردی

بگو حالا که دلهامان شکسته ست

دلت می آید آیا بر نگردی؟

سیدحبیب نظاری