دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد

دلی سبز و تناور داشت گلدان

نگاهی خیره بر در داشت گلدان

دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد

نباریدی

               ترک برداشت گ ل د ا ن

 

دلم می خواست باران بیشتر بود

حضور تو، حضوری مستمر بود

میان جمله ی «آن مرد آمد»

برای تو ضمیری مستتر بود

سید حبیب نظاری

مدینه چشم به راه تو، مکّه گوش به زنگ

غرق انتظار

دلم به وسعت صد زخم، داغدار تو شد

تمام سینه من دشت لاله زار تو شد

بلور صبر من از طاقف طاقتم افتاد

شکست مثل دلف من که بى قرار تو شد

مدینه چشم به راه تو، مکّه گوش به زنگ

حرم به زمزمه و، زمزمْ اشکبار تو شد

نجف به شوق ظهور تو یا على گویان

نگاهدار و نگهبان ذوالفقار تو شد

نگاه سامره سرمست سرمه دیدار

مدام، خیره به سرداب یادگار تو شد

قسم به کام عطشْ دیدگان دشت فرات

زمین کرب و بلا، غرق انتظار تو شد

به ناامیدى سقّاى کربلا سوگند

امید من، دل امید، امیدوار تو شد

چنان که باید و شاید، کسى به یاد تو نیست

قلم ز مصرع این بیت شرمسار تو شد

تو گفته اى که غریبم، شنیدم و مفردَم

دلم، شکسته قلب جریحه دار تو شد

مپوش اى ز پدر مهربان تر از ما روى

بیا که مادر ایّام سوگوار تو شد

به زندگانى ما رحم کن، بیا و ببین

که روز ما چو شب زلف تابدار تو شد

بیا و جرعه اى از جام خود به من بچشان

که پاى، تا به سر (واعظى) خمار تو شد

احمد واعظى

این روزا فصل آخره غیبت کبرای منه

تو،خط پایان شبی!تو،نقطه ی شروع روز!

تو،حاضری!تو،غایبی!توئی همیشه وهنوز!

این روزا فصل آخره غیبت کبرای منه

 آخ اگه تو یه روز بیای!آخ اگه بارون بزنه!

اون روزا آسمون دیگه توحسرت ستاره نیست

اومدن تو روشنه!این حرفا استعاره نیست

روزی که مشق انتظار به خط آخر برسه

مسافرشهرطلوع شبونه از در برسه

کوچه ها رو آب بپاشین ،باچشمایی که باز تره

راهی نمونده نازنین!این قدمای آخره

سیدحسین متولیان