سرش بر شانه های جمکران است
دلم هر چند بی نام و نشان است
دچار گریه های بی امان است
دلم دلتنگ باران است امشب
سرش بر شانه های جمکران است
...
دوباره دیر شد، باران نبارید
دلم تبخیر شد، باران نبارید
به چشم آسمان ها خیره ماندم
نگاهم پیر شد، باران نبارید
سید حبیب نظاری
+ نوشته شده در سه شنبه هشتم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 16:39 توسط سعيد ميري
|
سلام،با تشکر از مهرداد نصرتی عزیز که مرا با دنیای مجازی آشنا و راهنمایی کرد،این وبلاگ صرفا جهت اشاعه فرهنگ مهدوی ایجاد شده و هیچکدام از مطالب حتی یک کلمه مربوط به اینجانب نبوده و حقیر فقط مطالب را جمع آوری نموده ام لطفا اشعار مذهبی خود را همین جا کامنت بگذارید،انشا الله که مورد قبول حضرت حق قرار بگیرد التماس دعا.