کز میکنم کنار خودم شعله ور هنوز

در من نشسته این غم پر دردسر هنوز

مبهوتِ بچه بازی هر روز سرنوشت

در امتداد خاطره ها در به در هنوز

مثل درخت پیر و کهنسال میشوم

وقتی که میخورد به وجودم تبر هنوز

دارم برای آمدنت صبر میکنم

قدری امید هست درونم اگر هنوز

می ترسم آنقدر نرسی منقضی شوم

برگرد چونکه هست غمت معتبر هنوز

شرمنده ام که گاه مرا گریه میکنی

شرمنده ام که خوبی من مختصر هنوز

گم کرده ایم راه و برو منتظر نباش

 جا مانده پشتِ غفلت خوابی، بشر هنوز!

مرضیه عاطفی