آقا بیا به فرق پُر از خون مرتضی
گم کرده ام به ظلمت شب نور ماه را
حس می کنم بدون تو سختی راه را
تا کی بناست از غم و داغ مُفارقت
هر صبح و شام سر بکشم جام آه را
این جمعه هم گذشت و ندیدم نگار خود
یعنی نشد که تکیه زنم تکیه گاه را
هر هفته ای که می گذرد آه می کشم
طی می کنم بدون تو هر سال و ماه را
ای کعبه ای که خال سیاهت مطاف ماست
روزی نما که بوسه زنم قبله گاه را
آقا اگر چه نوکر خوبی نبوده ایم
از ما مکن دریغ تو نیمه نگاه را
آخر چگونه بی مدد مهربانیت
جبران کنیم این همه عمر تباه را
مقصود ما در این شب احیا فقط تویی
احیا نما تو این دل غرق گناه را
قرآن به سر بگیر و به زهرا قسم بده
پروردگار بنده ی بی سر پناه را
شاید به آبروی تو و نام مادرت
بخشد خدا معاصی این روسیاه را
آقا بیا به فرق پُر از خون مرتضی
امشب درآر بنده ی در قعر چاه را
محمد فردوسی
+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۰ ساعت 0:8 توسط سعيد ميري
|
سلام،با تشکر از مهرداد نصرتی عزیز که مرا با دنیای مجازی آشنا و راهنمایی کرد،این وبلاگ صرفا جهت اشاعه فرهنگ مهدوی ایجاد شده و هیچکدام از مطالب حتی یک کلمه مربوط به اینجانب نبوده و حقیر فقط مطالب را جمع آوری نموده ام لطفا اشعار مذهبی خود را همین جا کامنت بگذارید،انشا الله که مورد قبول حضرت حق قرار بگیرد التماس دعا.