میلاد ابی عبدالله ، دلها غرق سُرور

میلاد ابی عبدالله ، دلها غرق سُرور
نازل شد به حریم حق ، امشب سوره ی نور
آمد گل پسر زهرا خورشید دگر زهرا
نور چشم تر زهرا سیّد الشّهدا
آمده خون خدا ، یوسف خیرالنسا ، نور مصباحُ الهُدی
گشته عالمتاب
سیّدی مولا حسین ، مهربان ارباب
*******
امشب دامن زهرا(س) شد ، رشک باغ بهشت
حق،آب و گِل این گُل را ، با نورش بسرشت
عالم سائل احسانش هستی ، واله و حیرانش
هر عطری ز گلستانش جان ما به فداش
سر زده صبح سحر ، نور خورشید و قمر ، آمده جان پدر
دلبر مادر
سیّدی مولا حسین ، مهربان ارباب
*******
میگیریم همگی با این ، شور و حال دعا
از دست علی و زهرا ، امشب کرببلا
شعبان ماه سُرور ما ماه مولِد این مولا
باشد وعده ی مشتاقان صحن خون خدا
جاری اشک از هر دو عین ، همچو اهل عالمین ، بر لب ما یا حسین
تا نفس داریم
سیّدی مولا حسین ، مهربان ارباب
********

حاج امیر عباسی

قدم تو رو طاق عرشه

آسمونا تا زیر پاته پدر ومادرمن فداته
مرکزفرماندهی دلاي ما تو کربلاته
یاحسین یابن الزهراء امیر عرش اعلی
تا که نوکر توهستم می‌گیرم سرم و بالا
یاحسین (4) منو ببر بین الحرمین

اسم تو ردیف غزل شد ولایتت خیرالعمل شد
توبحث ظالم ستیزی مَثَل تو ضرب المثل شد
اومدی، غم سر اومد به سرا ،سرور اومد
دل لیلي هاي عالم به تصرفت در اومد
یاحسین (4) منو ببر بین الحرمین

قدم تو رو طاق عرشه آوازه تو بین فرشه
اینقدر از اسمت میخونم تا که گوش دشمن تو کرشه
اومدی دلا رها شد همه جا با صفا شد
دیگه قبله دو عالم به خدا کرببلا شد
یاحسین (4) منو ببر بین الحرمین

رضا تاجیک

ضریح شش گوشه تو، می بره دلا رو

ضریح شش گوشه تو، می بره دلا رو
عوض نمی کنم با هیچ جایی کربلا رو
وای، مثل بین الحرمین - وای، یه دلم می گه حسین
وای، (یه دلم می گه اباالفضل ) 2
بر می دارم قدم با دم صاحب عَلم
می خونم زیر لب اذن دخول حرم
این شبا، کربلا، چه صفایی داره
جشن پائین پا، چه صفایی داره
تو حرم آقا، چه صفایی داره

غصه سراغم نمی یاد، تو که تو قلبمی
فخر می فروشم به همه، که تو اربابمی
وای، می و پیمونه کجاست؟-وای، راهِ میخونه کجاست؟
وای، که شب جنون رسیده- هوش عاقلا پریده
شب باب المراد هم نفسِ ابر و باد
خدا هم می بخشه هر چی گنهکار بیاد
کرببلای تو، من و کشته آقا
صحن و سرای تو، من و کشته آقا
پائین پای تو، من و کشته آقا

شب، شب شور و شعفِ، اهل یقینه
گلای خنده رو لبِ، ام البنینه
وای،یه پسر داده خدا – وای، به علی مرتضی
که، می بره همه دلا رو- دل و دین عاشقا رو
شب حساسیه چشاش چه الماسیه
خوش بحال کسی که دلش عباسیه
دین و دنیای من، آقام اباالفضل
ذکر لبهای من، آقام اباالفضل
ماه شبهای من، آقام اباالفضل


امیر حسین الفت

تولد پسر فاطمه (س) مبارک باد

کدام بارقه بر جان کائنات افتاد
که می کشند تمام ملائکه فریاد
نوشته اند ملائک به ساق عرش خدا
تولد پسر فاطمه (س) مبارک باد
شکوه نام تو را نه فلک همه راکع
به بارگاه تو هفت آسمان همه سجاد
ز لم یلد بشنو آفرین بر این مولود
عطای حضرت لم یولد است این میلاد
چنان وزیده ز گهواره تو عطر خدا
کنار مهد تو روح الامین به سجده فتاد
شنید نام تو را فطرس از پر جبریل
که تا حریم تو بی بال و پر به راه افتاد
فقط به کوی تو فطرس دوباره پر نگرفت
خدا ز عطر تو بر هر دل شکسته پر داد
چگونه لاف زنم از ولای تو تا هست
اسیر عشق تو سلمان، ابوذر و مقداد
مداح:حاج سعید حدادیان

امشب برای فاطمه گوهر رسیده است

امشب برای فاطمه گوهر رسیده است
شادی به قلب و جان پیمبر رسیده است
حیدر نظاره كن كه دلبر رسیده است
مژده بده حسن برادر رسیده است
كوری چشم دشمن زهرا و مرتضی
حالا دوباره فاطمه مادر شده خدا
او آمده تا كه خدایی كند مرا
مشغول كسب و كار گدایی كن مرا
بال و پرم دهد هوایی كند مرا
امشب زلطف كرببلایی كند مرا
او امده تا كه مرا مبتلا كند
عاشق ترین گدا كند و پر بها كند

یاسر مسافر

کبوتر دل من پر زده به سوی حرم

چه سایه سار پر از لطف و رحمتی داری!
به جمع سایه نشینان عنایتی داری
غبار تربت تو با دم مسیح یکی ست
عجب دوای عجیبی چه تربتی داری
در آن جمال علی وار و نور زهرایی
عجب شکوه و جلالی چه هیبتی داری
به عشق تو همه عالم شده حسینیه
چقدر مجلس روضه، چه هیئتی داری
بدون این که عتابم کنی، عطا کردی
چقدر خوب و کریمی چه عادتی داری
چقدر بنده نوازی چقدر آقایی!
چقدر حضرت آقا شبیه زهرایی!
کبوتر دل من پر زده به سوی حرم
مگر که اوج بگیرد دوباره روی حرم
خدا کند که بیایم دوباره پا بوست
خدا کند که نمیرم در آرزوی حرم
اگر چه خیر ندیدی تمام عمر ز من
وجود من زده لطمه به آبروی حرم
... تو را دوباره قسم می دهم به عبّاست
تصدّقی سرِ حضرتِ عموی حرم
بده اجازه شبی باز زائرت باشم
و روی خاک بیافتم به روبروی حرم
منی که خاک توام دلبر ثریّایی
تویی در اوج، که آقا شبیه زهرایی

محمد ناصری

بهشت در به در کوچه های دنیا شد


خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت
کشید قامت او را قیامتی برخاست
برای غارت دل ها سپاه مژگان ساخت
ز اوج شانه او آسمان به خاک افتاد
برای هر سر زلفش دلی پریشان ساخت
میان طاق دو ابروی او گره انداخت
از آن دو تیغ گره خورده باد و طوفان ساخت
خدا برای حماسه دلاوری آورد
برای شیر خدا شیر دیگری آورد
نسیمی از تو وزید و زمین شکوفا شد
بهشت در به در کوچه های دنیا شد
برای این که به پای تو بال و پر بزنند
در ازدحام ملائک دوباره دعوا شد
همان شبی که رسیدی مدینه یادش هست
نگاه کردی و عالم پر از مسیحا شد
نگاه کن که تمام دلم طلا گردد
که گر اشاره کنی خاک کیمیا گردد
شکوه چشم تو هوش از سر گل ها برد
زلالی آمدنت آبروی دریا برد
بهانه تو به صحرا کشید مجنون را
کشید عکس تو و دودمان لیلا برد
شمایلی ز تو یوسف شبی به خوابش دید
حدیث روی تو گفت و دل از زلیخا برد
قسم به چشمان مست آهوها
که گرد راه تو صبر از تمام صحرا برد
شکافت سینه امواج سهمگین را باز
کسی که نام تو را در کنار دریا برد
قسم به مشک قسم به دلت که بی همتاست
خوشا به حال تو آقا که مادرت زهراست

حسن لطفی

قنداقـۀ حسین بـه دسـت پیمبر است

امشب شب نزول تمام ملایک است
باور کنید بخت، به کام ملایک است
هم کوثـر ولایـت و هم بادۀ بهشت
پیوسته بحربحر به جام ملایک است
بــارد بـرات عفــو الهـی ز آسمـان
صبح قیامت است، قیام ملایک است
بر هـر ملک کـه می‌نگرد از چهارسو
چشمش به ماه روی امام ملایک است
امشب ز صدهزار شب قدر، بهتر است
قنداقـۀ حسین بـه دسـت پیمبر است
ملک وسیـع حـق، یـم عفو عنایت است
لبریــز، آسمــان ز فـروغ ولایـت است
هر سوره‌ای که می‌نگرم صورت حسین
این نور، همچو نور خدا بی‌نهایت است
دوران تیـرگی و ضلالت بـه سر رسید
امشب شب طلوع چراغ هـدایت است
این شمع جمع محفل اولاد آدم است
این کشتی نجـات غریقان عالم است
پیغمبـران همـه شـده محو نظاره‌اش
صف بسته‌انــد دور و بـر گاهـواره‌اش
این است آن سپهر ولایت که وقت صبح
خورشید و ماه گشته به دور ستـاره‌اش
خلـق زمیـن و اهـل سمـاوات، تـا ابد
مرهون لطف و مرحمت بـی‌شماره‌اش
بالله عجیب نیست که در روز رستخیز
دوزخ بهشت گـردد بـا یـک اشاره‌اش
در روز حشر با کَرَم خود چه‌ها کند
ترسـم ز نار، قاتل خود را رها کند
ملک وجود بسته به یک تار مـوی او
گل کرده بوسه‌های محمّد به روی او
این است کعبـه‌ای که تمامی کائنات
بگرفته‌انــد دست توسـل به سوی او
صورت نهد به خـاک قدم‌هـاش آبرو
تـا کسب آبــرو کنــد از آبــروی او
هرجــا کـه انبیـا بنشیننـد دور هـم
باشد چراغ محفل‌شان گفت‌وگوی او
باید نـدا دهیم کـه عالم حسینی است
بالله قسم! رسول خدا هم حسینی است
خرم کسی که در دو جهان با حسین زیست
گمراه، آن کسی که امامش حسین نیست
این است آن امـام شهیـدی که همچنان
بایـد شـب ولادت او هـم بـر او گریست
ایـن کشتـۀ خـداست وگرنــه بــرای او
بعد از چهارده صده این‌ های‌وهو ز چیست؟
داده نشـان بـه قاتل خود هم ره بهشت
یالعجب! خدای بزرگ! این حسین، کیست؟
یک بنده و هـزار خصـال خدایی‌اش
در عین بندگی‌ست جلال خدایی‌اش
خوبــان روزگـار همـه خـاک راه او
آزادگی‌ست عبــد غــلام سیــاه او
فرهنگ ما نتیجـۀ صبـر و مقـاومت
دانشگــه تمــام مــلل قتلگــاه او
مـن منکـر شفــاعت او نیستم ولـی
کافی‌ست بر نجات همه یک نگاه او
تنهاترین امام بزرگی که بود و هست
در عین بی‌کسـی همـه عالم سپاه او
بی‌ او غریب و بی‌کس و تنهاست عالمی
یـارب! مبـاد سایـۀ او کـم شــود دمـی
پوشیده شد به پیکر توحید، جوشنش
قرآن مـاست مصحف صدپارۀ تنش
خواهیـد دیــد روز قیــامت ز چـارسو
ریــزد بــرات عفــو الهــی ز دامنش
در روز حشــر، زخـم شیهدان عالم‌اند
گل‌های سرخ روی خدایـی ز گلشنش
از بس از او کرامت و قدر و جلال دید
کفو کریم خوانـد بـه گودال، دشمنش
کی غیر او که داغ عطش بود بر لبش
با کام تشنه آب خورانـد بـه مرکبش؟
ما بی‌قـرار او شده‌ایم ایـن قــرار ماست
هرجا که هست خـاک ره او مزار ماست
تا بر حسین، سینۀ خـود سـرخ کرده‌ایم
فـردا لبـاس سینه‌زنـی افتخــار ماست
چون دعبل و کمیت و فرزدق تمام عمر
فریاد یاحسین همـان چـوب دار ماست
بر سنگ قبـر مـا بنویسید و حک کنید
ذکر حسین تا صف محشر شعار ماست
روز ازل کـه آب و گل ما سرشته‌ شد
نامش به صدر لوح دل ما نوشته شد
نــام حسیـن نـزد خـدا اسـم اعظم است
خـون گلـوی تشنــۀ او اشــک آدم است
خواهـی اگـر درست بدانی حسین کیست
قــرآن روی قـلب رســول مکــرم است
بـر خـون پـاک او که نیفتد دمی ز جوش
تنهـا خـدای عزوجــل صــاحب دم است
خون‌نامـۀ شهــادت او بــاغ لاله‌هــاست
یک برگ آن به لطف خدا نخل «میثم» است
در پـای نخـل او بنشینیـد دوستـان!
زین نخل سرخ میوه بچینید دوستان!
سازگار

بین سر ها اگر سری داریم

با اجازه ز حضرت زهرا
اذن می خواهم از تو یا مولا
می روم تا خدا به آن بالا
تا بخوانم ز علم الاسماء
شاد و خرسند کل ارض و سماست
روز میلاد سید الشهداست
می نویسم به وسعت دنیا
جوهرم آب آبی دریا
دفترم شد تمام صحرا ها
تا نویسم به مدح آن آقا
با تو طی شد تمام روز و شبم
یا حسین است تا ابد به لبم
بر فراز است تا ابد علمت
بوسه ها می زنیم بر قدمت
زنده هستم زفیض دم به دمت
نام ما نیفتد از قلمت
بین سر ها اگر سری داریم
به خدا خوب دلبری داریم
:حامد ظفر

نازم به شهر یثرب و آب و هوایش

نازم به شهر یثرب و آب و هوایش به به به خاك مشك خیز و جانفزایش
شهرى كه نامش شهره آفاق گشته خاكى كه دلها مى زند پر در هوایش
شهرى كه با آغوش باز و سرفرازى شد بوسه گاه پاى ختم الانبیایش
در اینچنین شهرى كه خاك پاك آن را روح الامین بر دیده كرده توتیایش
آمد بدنیا آنكه تا روز قیامت قد قامت ما هست باقى از بقایش
آمد بدنیا آنكه حق در عالم زر خشنود شد از گفتن قالوا بلایش
آمد بدنیا آنكه با مادر سخن گفت قبل از ولادت از قیام كربلایش
آمد بدنیا آنكه ختم الانبیا گفت او از من است و من از او جانم فدایش
آمد بدنیا سینه چاك سنگر عشق خون خدائى كه خدا شد خون بهایش
آدم به جنت مى زند از عشق او دم سیلاب خون از دیده مى ریزد برایش
سعى صفا و مروه مى گردد فراموش از لذت جان پرور سعى صفایش
گفته است ختم المرسلین فلك نجاتش بهر هدایت خوانده مصباح الهدایش
هیهات من الذله اش سر خط عزت پیغام حق الدوله اش شرط ولایش
در خط تسلیم و رضا بود و نبودش مرضى ذات حق بود جلب رضایش
ارزد به كل ماسورا یك تار مویش خوانم سواى ما سوا در ماسوایش
گردد قیامت قائم از شور قیامش بهر شفاعت كردن روز جزایش
از خون او شد مزرع دین ابیارى باشد به جا خوانى اگر خون خدایش
از نهضت او كاخ ذلت زیرو رو شد وز همت او یافت قرآن محتوایش
افلاكیان دردى كشان چشم مستش لاهوتیان جان بر كف جام بلایش
ناسوتیان سوداگر بازار گرمش عاشوریان روزى خور خوان عطایش
آمد حسینى كز شكوه انقلابش هستى بود پاینده در زیر لوایش
آمد حسینى تا به ناى بینوایآن برگ و نوا بخشد نواى نینوایش
آمد حسینى تا زند "ژولیده" از دل صبح و مساء پر در هواى كربلایش

ژولیده نیشابورى

این حسینی است که حق دلبر جانانه اوست   

این حسینی است که حق دلبر جانانه اوست بحر عصمت صدف گوهر یکدانه اوست
این همان شمع شبستان ولایت که زعشق شمع ایوان فلک سوخته پروانه اوست
گاه چون آیة رحمت شرف دوش نبی است گاه چون مهر نبوت بسرشانه اوست
این همان شاه که با خیل ملک روح الامین گدائی همه شب بر در کاشانه اوست
آنکه در بزم صفا نرد وفا باخت چنانک عقل کل مات رخ بازی شاهانه اوست
این همان رند قدح نوش که با چرخ نهم از ازل تا بابد ناله مستانه اوست
می گساری است که هر درد و غم و زهر والم داشت ساقی ازل جمله به پیمانه اوست
هر کسی رند قلندروش و صافی مشرب جرعه نوش وی و دردی کش میخانه اوست
آنکه افسانه خوبان شده در عرصه حسن گوش آفاق پر از قصه و افسانه اوست
گرچه آئینة حق خانه ندارد ذوقی گاه گاهی دل ویرانه ما خانه اوست
این جوابیست بر آن مرثیه کش گفت حسین این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست

میر ابوالقاسم ذوقی

حسین آئینه نور خدائی است

حسین آئینه نور خدائی است وجودش عین مصباح‌الهدایی است
اگر قرآن ناطق مرتضی بود حسین ایجاز آن در نینوا بود
بخوان اجمال و تفضیل امامان زخم یک جرعه زن با تشنه‌کامان
گرین یک جرعه از جام حسین است نصیبت نور آفاق و شین و عین است
بنازم شور مرکب راندنش را فراز نیزه قرآن خواندنش را
عبورش را ز خط آتش و خون حضورش را در اوج هفت گردون
سپرافکندن شب را به پایش طلوع صبح را در چشمهایش
غبار سم اسبش چون که خیزد به مستی سرمه در چشم تو ریزد
شهامت شرح قاموس حسین است شجاعت آستان بوس حسین است
شاعر : نادر بختیاری

تا بین الحرمین حرم حسین راهی نمونده

شب شب نگاره شب شب بهاره
دل بهـونه داره تا یه کربلا بره
روی لبم این ترانه رو دارم
گلی به گوشه جمـال یـارم
عاشقا عاشقا عاشقا اومـده یـار خدا سرشت
اومده اومده اومده اومده بـا هم بریم بهشت
یارم چه محشره دل میبره گل پسره مادرمونه
از هر چی گل سره تاج سره یاورمونه
مهجبینه یارم دلنشینـه یارم
بهترینه یارم و منم غلامشم
ستاره میباره از عالم بالا
رو سر پسر علی و زهرا
مرتضی مرتضی مرتضی دلسپرده نگاهشه
فاطمه فاطمه فاطمه عاشق جمال ماهشه
شاده شاه کـرم قـلب حـرم زدلـبـرم در تب و تابه
رو دست مادرم تاج سرم سیبه گلابه
کربلا میخوامت دل شده به نامت
عمریه تو دامت ودلم هوائیه
دو باره دلارو خدایی کردی
کبوتر دلو هوایی کردی
دلبـرا دلبـرا دلـبـرااومدن که عاشقت بشن
نوکرا نوکرا نوکرا اومدن یه کربلا برن
امشب به شور شین حرم حسین کرم حسین دلارو کشونده
تا بین الحرمین حرم حسین راهی نمونده

محسن طالبی پور