شهادت امام رضا
وقتی عبا را بر سر خود می کشیدی
بند امید عالمی را می بریدی
خوردی زمین دیگر نشد برخیزی از جا
دیدم سوی دیوار خود را می کشیدی
هربار می افتادی و میگفتی ای کاش
آه ای عصای پیر ی من می رسیدی
وقتی میسر نیست تا باشد جوادت
ای کاش میشد تا عصایی می خریدی
با جمله ی ای وای مادر بین کوچه
آه از نهاد هر گزاره می شنیدی
از درد میپیچی به خود تنهای تنها
چشم تو مانده سوی در با نا امیدی
خاکی شده سر تا به پایت بین حجره
حالا شدی مانند آن راس شهیدی...
ابن شبیبت را صدا کن روضه ای خوان
آن روضه ای را که گریبان می دریدی
بر روی نی خورشید و پای نی ستاره
روضه بخوان از دختر بی گوشواره
از آن تن بی سر به روی خاک صحرا
روضه بخوان از ناله ی گودال زهرا
روضه بخوان از تیغ و از نیزه شکسته
از آنکه روی صفحه قرآن نشسته
روضه بخوان از زخم های پیکر او
از ساربان و تنگی انگشتر او
#موسی_علیمرادی
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم خرداد ۱۴۰۲ ساعت 0:4 توسط سعيد ميري
|
سلام،با تشکر از مهرداد نصرتی عزیز که مرا با دنیای مجازی آشنا و راهنمایی کرد،این وبلاگ صرفا جهت اشاعه فرهنگ مهدوی ایجاد شده و هیچکدام از مطالب حتی یک کلمه مربوط به اینجانب نبوده و حقیر فقط مطالب را جمع آوری نموده ام لطفا اشعار مذهبی خود را همین جا کامنت بگذارید،انشا الله که مورد قبول حضرت حق قرار بگیرد التماس دعا.