#امام_باقر_ع_شهادت

در مـزارت نـفـسِ ثـانـیـه‌هـا می‌گـیرد
باد، دَم می‌دهـد و مـرثـیـه پـا می‌گیرد

زائـرت پنـجـره فـولاد نـدارد به بـغـل
ولـی از آجـرِ دیـوار، شـفـا مـی‌گـیـرد

گنبدی نیست، ولی خاکِ تو تحتُ‌القُبّه‌ست
هر کجا ذکـر بـگـیـریم، دعـا می‌گیرد

در حرم؛ پشت حصاری که صدا زندانی‌ست
هـای‌هـایـم یـقـۀ بـغـض مـرا می‌گـیرد

حرمت آنقدَر از روضۀ مسکوت پُر است
آستین در دهن؛ از گریه؛ صدا می‌گیرد

ابرِ موقـوفـۀ بـارانِ حـسـیـنـیّـۀ توست
هر کسی روضه به صحرای منا می‌گیرد

کـفـتـرِ نـامـه‌ بـر روی مــزارت ذکــرِ
هر که دارد هوس کـرب‌وبلا می‌گیرد

در مـفـاتـیـحِ حـرم راوی عـاشـورایی
زائر از دست تو «شش‌گوشه‌نما» می‌گیرد

اشک، تا می‌خورَد از مقتلِ چشمت به زمین
می‌شـود هـم‌سـفـرِ ابـر، هـوا می‌گـیرد

دفـتر خاطرۀ کودکی توست «لهـوف»
کربلا در غمِ یک روزِ تو جا می‌گیرد