#امام_جواد__ع__روضه

رسیده جان به لب اطهرت ؛ اَبَالهادی

نشسته پیک اجل در بَرَت ؛ اَبَالهادی

دوباره قصه ی زهر و دوباره نامردی

کبود شد همه ی پیکرت ؛ اَبَالهادی

لباس شمر به تَن کرد و منع آبت کرد

چه کرد با دل تو همسرت ؛ اَبَالهادی

شبیه فاطمه دستی گرفته ای به کمر

مگر خدای نکرده پَرَت ؛ ابالهادی

میان حجره ی در بسته دست و پا زدی و

بریده شد نفس آخرت ؛ اَبَالهادی

مدام هلهله شد تا صدای تو نرسد

صدای خسته ی بی جوهرت ؛ اَبَالهادی

کنیزها بدنت را کِشان کِشان بردند

گرفته بر لبه ی در سَرَت ؛ اَبَالهادی

سه روز بر تَن تو آفتاب می تابید

ولی بریده نشد حنجرت ؛ اَبَالهادی

دگر به زیر سُم اسب های تازه نَفَس

ندید جسم تو را دخترت ؛ اَبَالهادی

اگر چه دور و برت خیره سر فراوان بود

ولی نظاره نشد خواهرت ؛ اَبَالهادی

چه خوب شد که در آن همهمه کسی نرسید

برای غارت انگشترت ؛ اَبَالهادی

علیرضا خاکساری

امام جواد (ع)

روضه