بنام نامی دادار داور

بنام کربلا سلطان بی سر

بنام حقّ که داد مکتب و دینُ

بنام ان امام سرخ آیین

دلم با کربلا پیوند دارد

نمی داند که با خود چند دارد

بیامد سرور خوبان حسینم

یل آزادگان نور دو عینم

حسین خود واژه ای از عشقبازیست

حسین درمان درد سر فرازیست

مه ما بی قرین در هردو عالم

گل زیبنده است بر دوش خاتم

گل زهرا که وصفش هست دشوار

چرا که اوست عاشق در ره یار

عجب آقای صاحب نام داریم

به محشر دستگیر جام داریم

گذشت از دل هم از دلدادگی ها

امام عارفان و سادگی ها

دل عالم ز یمنش شاد گردید

به غم خو کرده بود آزاد گردید

بهار با روی ماهش جلوگر شد

جهان از انقلابش با خبر شد

بهار وآب و ژاله کم بهایند

زبهر او که خود خون خدایند

علی بر صورت ماه خون دید

واو را مادر از عالم برون دید

حسین معنای آزادی تام است

حسین خورشید عالمی تمام است

سبک بال ره عشاق باشد

اگر چه یه جهان درداغ باشد

خرامیدن ز وصفش شرم دارد

بهار از روی او آزرم دارد

شود دریا زه رویش تشنه آب

ببالد بر خود ان زیبای مهتاب

که دیده رو ی ما عالمین را

امام سومم مولا حسن را

شفق ماندست اندر واژه سازی

حسین هست مقتدای عشقبازی

علی آذر(شفق)

نگاه منتظر - آموزش پروپوزال نویسی - آموزش مداحی - سعید میری - اشعار امام زمان - غزل امام زمان - بانک شعر