این دلم کی بر تو مهمان می شود
طواف حیران
این دلم کی بر تو مهمان می شود
باده نوش از جام قرآن می شود
چشم من کی در طواف چشم تو
در سحرگه مات و حیران می شود
جان ناقابل ندارد ارزشی
غیر از آن روزی که قربان می شود
گرمی دست تو را گر حس کنم
دست منهم دست جانان می شود
نام من گر بر لبت جاری شود
آرزوی من بپایان می شود
ای که حق داری بگویی از چه رو
عاشقم بشکسته پیمان می شود
ای که دانم از گناه و غفلتم
دیده ات همواره گریان می شود
یا بیا یا که اجل را هدیه کن
ورنه عمر صرف عصیان می شود
گر تو آیی نام زهرا و علی
در همه عالم فراوان می شود
جواد حیدری
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 23:58 توسط سعيد ميري
|