شب است و گریه و ناله کنم به حال خودم
آتش شرم
شب است و گریه و ناله کنم به حال خودم
که مرهمی بگذارم به روی بال خودم
بگیر دست کسی را که اوفتاده ز پا
مرا تو وانگذاری دمی به حال خودم
میان آتش شرم وگناه می سوزم
که آب می شوم از هُرم انفعال خودم
مرا ببخش که دربند پنجه ی نفسم
شکایتی نکنم چون که خود وبال خودم
زبس که خار گنه می رود به پای دلم
به دست خویش کَنَم چاه، بر زوال خودم
همیشه غرق سؤالم،چه می کنم با خود؟
چسان جواب برآرم، براین سؤال خودم
به غیر گریه چو طفلان مرا زبانی نیست
چگونه حرف زنم با زبان لال خودم
مرا به حُرمت آل عبا تو می بخشی
تمام عمر بر این باور خیال خودم
به محضر تو «وفایی»به گریه می گوید
ببر مرا به سوی وادی کمال خودم
#سید_هاشم_وفایی
نگاه منتظر - آموزش پروپوزال نویسی - آموزش مداحی - سعید میری - اشعار امام زمان - غزل امام زمان - بانک شعر
+ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 20:18 توسط سعيد ميري
|
سلام،با تشکر از مهرداد نصرتی عزیز که مرا با دنیای مجازی آشنا و راهنمایی کرد،این وبلاگ صرفا جهت اشاعه فرهنگ مهدوی ایجاد شده و هیچکدام از مطالب حتی یک کلمه مربوط به اینجانب نبوده و حقیر فقط مطالب را جمع آوری نموده ام لطفا اشعار مذهبی خود را همین جا کامنت بگذارید،انشا الله که مورد قبول حضرت حق قرار بگیرد التماس دعا.