نگو یوسف شوم،وقتی زلیخا وار می آیی

به هر گام تو می لرزد دلم هر بار می آیی

نگو یوسف شوم،وقتی زلیخا وار می آیی

چو خورشیدی که از هر راه بر گلخانه می تابد

به هر راهی که باشد،بر سر بیمار می آیی

به جای توبه،بر لب های من ذکر لبان توست

برای بردن آثار استغفار می آیی

تو چون سیلی که پستی یا بلندی در مرامش نیست

پی همواری دل های نا هموار می آیی

ببخش ای بهترین تصویر عمرم،وقت دیدارت

به دستم لرزه می افتد،به چشمم تار می آیی

مگر از شوق می خواهی به پایت جان دهم یکجا

که در تنهایی ام بی وعده ی دیدار می آیی؟

علی کریمیان

 

دلم گرفته از اين انتظار يلدايي

دلم گرفته از اين انتظار يلدايي


دقايقم همه غرق "چه وقت مي‌آيي؟"

نوشته‌اند "صدايش کنيد مي‌شنود!


صدات مي‌زنم آخر کجاي دنيايي؟

بگو چه وقت مي‌آيي؟ ببين که دلهامان


دگر‌ قبول ندارد هنوز و امايي

شنيده‌ام نمي‌آيد بهار با يک گل


بهار من، گل نرگس! تويي که مي‌آيي

و باز نقطه سر خط، نريز اشک اي چشم!


تمام مي‌شود اين انتظار يلدايي

محدثه خسروی

ببین دوباره غروب است، جاده آماده

ندیدمت كه بگویم چقدر زیبایی
نیامدی كه ببینم شبیه زهرایی


ببین دوباره غروب است، جاده آماده
بنا به گفته مردم غروب می‌آیی


شكوه آمدنت ببخش بر چشمم
بیا الهه غربت ، سوار صحرایی


غزل برای سرودن بهانه می‌خواهد
و تو بهانه الهام این غزل‌هایی

کز هجرتوماپیرهن صبر دریدیم

ای حجت حق پرده ز رخساربرافکن

کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم

ماچشم به راهیم به هرشام وسحرگاه

در راه تو از غیر رهیدیم

ای دست خدا دست برآور که زدشمن

بسیار ستم دیده بسی طعنه شنیدیم

آقا اجازه هست ز انصارتان شوم؟

عمرم به سر رسید نشد یارتان شوم

جانا،نشد که لایق دیدارتان شوم

در روز انتقام شهیدان کربلا

آقا اجازه هست ز انصارتان شوم؟

ما را روان سوی بقیع و کربلا کن

یا مهدی صاحب زمان بنگر به حالم

کز هجر دیدار شما من بی قرارم

آیا شود روزی که تو مولا بیایی

قبر نهان مادرت پیدا نمایی

مهدی به جان مادرت دردم دوا کن

ما را روان سوی بقیع و کربلا کن

اقا نبودی کربلا واویلتا بود

راس حسین تشنه لب از تن جدا بود

مولا ندیدی کوفه و شام بلا را

با تازیانه می زدند آل عبا را

هر شب و شب زهرا نموده آه و ناله

چون می زدند بر صورت طفل سه ساله

 

یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی

ای چاره ی درخواستگان ادرکنی

ای مونس و یار بی کسان ادرکنی


من بی کسم و خسته و مهجور و ضعیف

یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی

آه،شاید این جمعه باران بگیرد

ابر های نگاه تو این بار،رفته راه بیابان بگیرد

داروگ ها خبر داده اند آه،شاید این جمعه باران بگیرد

کاش در باد یک شب بپیچد،بوی گل از دل جانمازت

تا که برخیزم از جا،نمازم،کفر من بوی ایمان بگیرد

این طرف شور موسیقی نی،باز پیچیده در خواب چوپان

آن طرف در کمین است گرگی،بره ها را به دندان بگیرد

می رسی لحظه ی دیدنت را تاب می آورد چشم هایم؟

کاش آموزگار نگاهت،بر دو چشم من آسان بگیرد

می روم کاسه در دست شاید،ابری از این سوی صحرا بیاید

ابر های نگاه تو این بار،رفته راه بیابان بگیرد

الهام عمومی