یابن شبیب

#امام_رضا_علیه_السلام
#زیارت_مخصوصه

روضه یابن شبیبت روز مارا تارکرد
مادرت باروضه تو گریه بسیار کرد

گوسفندی را مثال آوردی و این کار تو
کل چوپان های ده را تاابد بیمار کرد

گفتی از خنجر که هرگز از جلو کاری نشد
شاه وقتی پشت و رو شد تیغ دیگر کار کرد

وقت مثله کردنش بالاسرش زهرا رسید
آمد و با یک تن غارت شده دیدار کرد

سربه خورجین رفت و آخر بی برادر بودنش
خواهری را همسفر با دسته اشرار کرد

اینهمه شال و کتیبه یادگاری از شماست
ماحسینی گر شدیم از برکت نام رضاست...

#سیدپوریاهاشمی

یابن شبیب جان من از غصه بر لب است

#حضرت_رضا_صلوات_الله_علیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ترکیب_بند
۳۱۰
(جلوه چهارم)
یابن شبیب جان من از غصه بر لب است
اشکم برای غصه و غمهای زینب است
جدم اگر که ماند تنش زیر دست وپا
زینب نظاره گر به به تن زیر مرکب است
وقت غروب بود که شد آسمان کبود
چادر به پای عمه‌ی ما گیر کرده بود

یابن شبیب ز گریه خودت را رها مکن
گریه ز داغ کرب و بلا، بی‌صدا مکن
یابن شبیب عمه‌ی ما رو به شمر زد
می‌گفت اینچنین سر او را جدا مکن
با چند ضربه شمر گلو را برید آه
سر را گرفت رو به حرم می‌دوید آه

یابن شبیب عمه‌ی ما سربه زیر شد
یک نصف روز از غم و از غصه پیر شد
با شمر هم کلام شدن حق او نبود
امّا سر حسین دگر ناگزیر شد
یابن شبیب غم تب و تابش گرفته بود
عباس رفت پس که رکابش گرفته بود؟

یابن شبیب قلب من از غصه آب شد
بی حرمتی به همسر جدم رباب شد
یابن شبیب عمه ما دست بسته بود
با تازیانه وارد بزم شراب شد
روزم ز غصه مثل شب تار می‌شود
وقتی که صحبت از سر بازار می‌شود

بازار بود و طعنه و دشنام و هلهله
یابن شبیب عمه ما بود و سلسله
بر اشک های مادر بی شیر کف زدند
بدتر از اینهمه کف و شادی حرمله
یابن شبیب ز غربت یک زن شنیده ای
برروی نیزه کودک ششماهه دیده ای

#محمود_اسدی_شائق

یابن شبیب گریه کن از غربت حسین

#حضرت_رضا_صلوات_الله_علیه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ترکیب_بند
۳۰۷
به مناسبت ایام زیارتی مخصوص امام رضا جان علیه السلام
(جلوه اول)
یابن شبیب گریه کن از غربت حسین
در کربلا شکسته شده حرمت حسین
شد زخم از مصیبت او پلک چشم ما
خنده رود ز لب چو شود صحبت حسین
بر تن نداشت جد غریبم توان و تاب
یابن شبیب ذکر لبش بود آب آب

یابن شبیب نیزه به حلقوم دیده شد
چون گوسفند سر ز تن او بریده شد
یابن شبیب پیکر جد غریب ما
در زیر نعل اسب به هر سو کشیده شد
یابن شبیب چکمه به پهلوی او زدند
در پیش عمه چنگ به گیسوی او زدند

یابن شبیب جد غریبم کفن نداشت
یوسف به قعر چاه ولی پیرهن نداشت
از بس که زخم بر روی زخم دگر زدند
یک جای سالمی به تمام بدن نداشت
یابن شبیب سنگ به آئینه دیده ای؟
جای سم ستور به یک سینه دیده ای؟

یابن شبیب گریه به جز داغ او مکن
این راز را به پیش کسی بازگو مکن
ناموس جد ما روی تل با اشاره گفت
ای بی حیا حسین مرا زیر و رو مکن
یابن شبیب تیغ به حنجر کشید شمر
سر روی پای فاطمه بود و برید شمر

یابن شبیب آتش قلبم زبانه زد
نامحرمی به عمه ی ما تازیانه زد
هر دختری بهانه ی بابا گرفته بود
دشمن حیا نکرده و باهر بهانه زد
یابن شبیب لاله ی پژمرده دیده ای
یابن شبیب طفل کتک خورده دیده ای

#محمود_اسدی_شائق