ای آفتاب صبح هدایت

هرجا که جلوه ای زتو پیداست

چشمان من به کار تماشاست

ای صبح،ای صداقت سیال

مانندعشق ، نام تو زیباست

ای شاهد نماز تو مهتاب

هستی به عشق توست که پویاست

ای آفتاب صبح هدایت

شور وصال روی تو ما راست

ای شهسوار، تند گذشتی

اما هنوز گرد تو برجاست

تا از کدام راه  بیایی

ما را نماز وقبله همان جاست

امروز رفت در غم دیروز

چشمانمان به جاده ی فرداست

هرجا که خیمه گاه تو برپاست

بی شک مقام عشق همان جاست

امیر حسین مدرس

عـالـم بـه تـنـگ مـاهی ظلمت اسیر شد

نــوری ز پـشـت ابـر هـزاران ستاره خواب

دستی به دست پنجره، چشمی بر آفتاب

آرامـــش نـگـاه مـن از لـحـظـه‏ی غـــروب

در خـواهـش طـلـوع تـو ای مـاه در نـقاب!

چشمی سیاه، بارش سبزی گرفته است

امــا کـویــر، غـیــر تــو را نـشـنـود جــواب

عـالـم بـه تـنـگ مـاهی ظلمت اسیر شد

دریــا! بــیــا و مـاهـی خود را رسان به آب

بـلـبـل سکـوت کـرده، کـبـوتر شکسته‎بال

طـاووس پـر گـشـا کـه جهـان را نمانده تاب

صـحـرای تشنه، گرگ گرسنه، هزار میش

باران! تو راست‏ بارش و چوپان! تو را شتاب

سید جعفر علوی