من و انتظار و شب بى کسى

قرار دل بى قراران

مسیر مسیح بهاران کجاست

صفاگستر لاله زاران کجاست

رگ و ریشه لاله از هم گسست

گل اندیشه سربداران کجاست

ز سرگشتى، جان سرگشته ام

قرار دل بى قراران کجاست

سرم را شده ابر خون سایه بان

نشانى ز الماس باران کجاست

در این دشت دلگیر یأس آفرین

نواى خوش آبشاران کجاست

خمارى سیه کرده روى مرا

فلق ساغر مى گساران کجاست

زمین گشته بتخانه بتگران

تبردار ایمان تباران کجاست

من و انتظار و شب بى کسى

خدایا دگریار یاران کجاست

گل نرگس آفتابى جبین

امید دل شب شکاران کجاست

احد ده بزرگى

     هوای جمکران دارد دل ما

 

صبابرعاشقان کشته جان آر

               زخاک مقدم دلبر نشان آر

صباعطرنگار من بیاور

           زیوسف بوی پیراهن بیاور

صباخاک ره دلبرکدام است؟

          به شوق یارپا از سر کدام است؟

ز نو جان محبان در غل آمد

         ز خاک جمکران بوی گل  آمد

صباجانی بیاور در گل ما

         هوای جمکران دارد دل ما

به من از جمکران آور پیامی

        ببر از ما به نزد یار نامی

دلا از منجی عالم امان خواه

        لقای مهدی صاحب زمان خواه

الا ای وامدار جام و شیشه

       به ابن عسکری رو کن همیشه

رخش آیینه وحسنش جهانتاب

      جمالش خضرعهد و قطب اقطاب

برو صوفی چه جای ننگ ونام است

       که با مهدی دگر حجت تمام است

که بالاتر بود از حجت حق؟

      ولایت در کف مهدی است مطلق

احمد عزیزی

برگرد که از غمت شکستیم آقا

ما عاشق دیدار تو هستیم آقا

 از شوق تماشای تو مستیم آقا

 رفتی و نیامدی و ما بی تابیم

 برگرد که از غمت شکستیم آقا

یوسف شیر دژم

خسته دلم چه دارم اي،ليله قدر من بيا

خسته دل

دوخته اي ديده به راه ،اي مه بدر من بيا

خسته دلم چه دارم اي،ليله قدر من بيا

بيا  وگوشه قفس ،شكسته بال من ببين

ز دوري ات اميد من، بدي حال من بيا

در اين كوير بي كسي در پي گلشن توام

دست تهي كجا  برم ، دخيل دامن  توام

آينه دل من از ،گناه تار گشته است

ولي بديدنت ببين،چه بي قرار گشته است

به خويش گفته شبي،گوشه كنار راه او

نصيب گر شود  تو را ، نگاه روي ماه او

بگو بگو با چه رو،چسان نگاه مي كني

به چشم او بارها، ديده گناه مي كني

اگر شود نصيب من ،موهبت لقاي او

ز شرم سر به زيرم و ،بوسه زنم به پاي او

گويمش اي عزيز جان ،بيا و جان ستان مرا

به جان باب خودعلي ،نوكر خود بخوان مرا

تمام آرزوي من، بوده به مهماني تو

شود به عشق بزم تو ، قتيل و قرباني تو

فداي مقدم تو اي مسافر زهرا

مسافر زهرا

تمام گشته قرارم خدا كند كه بيائي

كسي بجز تو ندارم خدا كند كه بيائي

خزان عمر من آمد به سر نيامده هجرت

گل هميشه بهارم خدا كند كه بيائي

چه مي شود گل زهرا به صبح آدينه

ببينمت به كنارم خدا كند كه بيائي

اگر چه غرق گناهم تو مهرباني كن

گلي به پاي تو خارم خدا كند كه بيائي

ز بسكه شمردم به انتظار تو اي ماه

برون شده ز شمارم خدا  كند  كه  بيائي

فداي مقدم تو اي مسافر زهرا

تمام ايل تبارم خدا كند كه بيائي

روزهايم چند از غم چون شب يلدا شود

هجر گل

روزهايم چند از غم چون شب يلدا شود

من كه مردم بسكه گفتم كي دگر فردا شود

كاشكي عمرم شود يك لحظه آنهم بگذرد

گر بخواهد صرف در هجر گل زهرا  شود

ديده گر رويت نبيند مايه شرمندگيست

آن قدر من اشك  مي ريزم  كه  نابينا  شود

سر نوشت عاشقي شمع بر پروانه چيست

يا بسوزد  يا  بميرد  يا چو  من  رسوا شود

زیرقدم تو خاک بودن عشق است

ازفکرگناه پاک بودن عشق است

ازهجرتوسینه چاک بودن عشق است

آن لحظه که راه می روی آقاجان

زیرقدم تو خاک بودن عشق است

سید مجتبی شجاع