خسته دلم چه دارم اي،ليله قدر من بيا

خسته دل

دوخته اي ديده به راه ،اي مه بدر من بيا

خسته دلم چه دارم اي،ليله قدر من بيا

بيا  وگوشه قفس ،شكسته بال من ببين

ز دوري ات اميد من، بدي حال من بيا

در اين كوير بي كسي در پي گلشن توام

دست تهي كجا  برم ، دخيل دامن  توام

آينه دل من از ،گناه تار گشته است

ولي بديدنت ببين،چه بي قرار گشته است

به خويش گفته شبي،گوشه كنار راه او

نصيب گر شود  تو را ، نگاه روي ماه او

بگو بگو با چه رو،چسان نگاه مي كني

به چشم او بارها، ديده گناه مي كني

اگر شود نصيب من ،موهبت لقاي او

ز شرم سر به زيرم و ،بوسه زنم به پاي او

گويمش اي عزيز جان ،بيا و جان ستان مرا

به جان باب خودعلي ،نوكر خود بخوان مرا

تمام آرزوي من، بوده به مهماني تو

شود به عشق بزم تو ، قتيل و قرباني تو

فداي مقدم تو اي مسافر زهرا

مسافر زهرا

تمام گشته قرارم خدا كند كه بيائي

كسي بجز تو ندارم خدا كند كه بيائي

خزان عمر من آمد به سر نيامده هجرت

گل هميشه بهارم خدا كند كه بيائي

چه مي شود گل زهرا به صبح آدينه

ببينمت به كنارم خدا كند كه بيائي

اگر چه غرق گناهم تو مهرباني كن

گلي به پاي تو خارم خدا كند كه بيائي

ز بسكه شمردم به انتظار تو اي ماه

برون شده ز شمارم خدا  كند  كه  بيائي

فداي مقدم تو اي مسافر زهرا

تمام ايل تبارم خدا كند كه بيائي

روزهايم چند از غم چون شب يلدا شود

هجر گل

روزهايم چند از غم چون شب يلدا شود

من كه مردم بسكه گفتم كي دگر فردا شود

كاشكي عمرم شود يك لحظه آنهم بگذرد

گر بخواهد صرف در هجر گل زهرا  شود

ديده گر رويت نبيند مايه شرمندگيست

آن قدر من اشك  مي ريزم  كه  نابينا  شود

سر نوشت عاشقي شمع بر پروانه چيست

يا بسوزد  يا  بميرد  يا چو  من  رسوا شود