امام_باقر_علیه_السلام

#امام_باقر_علیه_السلام

اى فروزان گهرِ پاكِ بقیع
گل پرپرشده در خاك بقیع

با سلامت كنم آغاز كلام
اى ترا! ختم رُسُل گفته سلام

پنجمین حجّت و هفتم معصوم
بابى اَنْتَ كه گشتى مسموم

اى فداى حق و قربانى دین!
كرده یك عمر نگهبانى دین!

تنت از درد و الم كاسته شد
تا كه دین قامتش آراسته شد

اى ز آغاز طفولیت خویش
بوده در رنج و غم و درد، پریش

از عدو ظلم و شرارت دیده
چون پدر رنج اسارت دیده

خار در پا و رَسَن در بازو
رفته اى با اُسرا در هر سو

كرده خون خاطرت اى شمع ولا
محنت واقعه كرب و بلا

كربلا دیده اى و كوفه و شام
اى شهید از اثر ظلم هشام

آتش غم پر و بالت را سوخت
زهر كین، شعله به جانت افروخت

اثر زهرِ به زین آلوده
كرده اعضاى ترا فرسوده

نزد حق یافته فیض دیدار
جسم تو خفته و روحت بیدار

خود تو مظلومى و قبر تو خراب
دیده ی دهر از این غصه پر آب

شیعه را دل ز عزایت شده داغ
كه بود قبر تو بى شمع و چراغ

ظلمِ این امتِ دور از ادراک
كرده یكسان حَرمت را با خاک

با چنین ظلم و ستم از اعدا
بهتر اینست كه قبر زهرا

مخفى از دیده دشمن گردد
تا ز هر حادثه ایمن گردد

#شادروان_سیدرضاموید

شهادت امام محمد باقر

در میان قنوت چشمانم

عکس یک قبر خاکی افتاده

سنگ غربت شکسته بغضم را

دیده ام،صبر خود ز کف داده

--

کاروان دل شکسته ی من

رهسپار بقیع ویران است

زائرم،زائر امامی که

از غمش سینه بیت الاحزان است …

--

با سلامی به محضرت آقا!

پر کشیدم شبیه بال نسیم

السلام علیک یابن شهید

السلام علیک یابن کریم

-

آسمان کبود چشمانم

باز امشب بهانه می گیرد

در جوار مزار خاکیتان

مرغ دل آشیانه می گیرد

--

روز و شب دارم این نوا آقا

از چه بی بارگاه گردیدی؟!

با هزاران مُرید درگاهت

از چه رو بی پناه گردیدی؟!

--

ای امامی که غربت ارث شماست!

شعله می بارد از گلستانت!!!

زهر کینه چه بر سرت آورد؟!

پدر و مادرم به قربانت

--

گر چه از زهر کینه می سوزی

شعله های غم تو دیرینه است

قدر کرب و بلا،بلا داری

این همان راز آه آیینه است

--

خاطرات درون ذهنت را

نیمه شب ها مرور می کردی

یاد غم های روز عاشورا

پلک خود را نمور می کردی

--

دیده ای در سنین کودکی ات

بین گودال،جسم بی سر را

چه کشیدی در آن غروب غریب

تا شنیدی صدای مادر را

--

ضرب سیلی و صورت نیلی

ظلم های امیه را خواندی

زیر لب با نوای جانسوزت

روضه های رقیّه را خواندی

--

لا به لای صدای تیر و کمان

ناله های رباب می آمد

چه بلایی سر علی آمد؟

که حسین با شتاب می آمد

--

مشک سقّا و اشک اهل حرم

گویی از حلقه اش نگین افتاد

لحظه ها لحظه های غارت شد

تا که عباس بر زمین افتاد

#شهادت امام محمد باقر

#محمد فردوسی

شعر شهادت امام_محمد_باقر

#امام_محمد_باقر
ای شیعه ی ثانی عشر حضرت باقر
دین زنده شده از هنر حضرت باقر

بخشید به اسلام مبین گرمی و رونق
گنجینه ی غرقِ گهرِ حضرت باقر

تا روز قیامت همه چون آینه ماتند
از دانش و علم و هنر حضرت باقر

زینت ده توحید پرستان جهان است
گلزار گل و بارور حضرت باقر

قدسی نفسان حرم قدس ندیدند
جز نور خدا در نظر حضرت باقر

مرغان دعا تا حرم دوست رسیدند
درسجده ی شام وسحر حضرت باقر

جابر چه صمیمانه ز درگاه پیمبر
آورده سلامی به بر حضرت باقر

از فتنه بپرهیز که این بارگران است
باری که کند خم کمر حضرت باقر

عمری ز غم کرب و بلا خون جگر خورد
قربان دل و چشم تر حضرت باقر

پیوسته غم فاطمه و غربت حیدر
آتش زده بر بال و پر حضرت باقر

زهر ستم و کینه ی بیداد چه کرده است
با جان و دل و با جگر حضرت باقر

افسوس که در سوک نشسته است مدینه
زین داغ گران با پسر حضرت باقر

دادند مرا کوثر توفیق «وفائی»
تا آن که شوم نوحه گر حضرت باقر


سید هاشم وفایی

شهادت_امام_محمد_باقر

نمی دانم چرا افسرده دلهاست؟
گمانم ماتم فرزند زهراست

امام باقر از بیداد دشمن
شهید مکتب خلاق یکتاست

فروغ چشم زین العابدین ست
چراغ پر فروغ علم و تقوى ست

شد از زین به زهر آلوده، مسموم
همان کو دین ز عزمش پاى برجاست

ز داغ جانگدازش، اختر اشک
روان از آسمان چشم زهراست

بیاد آن مزار بى چراغش
ز دیده اشک ما جارى به شبهاست

چو بنشسته به گل آن کشتى علم
دو چشم (حافظى) از اشک دریاست


#شهادت_امام_محمد_باقر
#محسن_حافظی

شعر شهادت امام_محمد_باقر

#امام_محمد_باقر
زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب
همه اوضاع عالم زین مصیبت در هم است امشب

امام پنجمین شد کشته از زهر هشام دون
مدینه غم سرا از این غم و زین ماتم است امشب

یتیم و نوحه گر گردید اکنون حضرت صادق
به بر او را ز مرگ باب،زانوی غم است امشب

ولی راحت شد از رنج ومشقت حضرت باقر
به جنّت میهمان نزد رسول اکرم است امشب

به روی زین چو بنشستی ز دل نالید یا جدا
به فریادم برس مسموم جانم از سَم است امشب

عزیزانش چو بلبل زین مصیبت وا ابا گویان
به اندوه و غم و محنت سراسر عالم است امشب

هر آنچه اشک ریزی این زمان از دیدگان "تابع"
ز بهر حجت حق گر چه خون باری، کم است امشب

محمد علی تابع

شهادت_امام_محمد_باقر

والا بود مقام تو یا باقرالعلوم

جانم فداى نام تو یا باقرالعلوم

اى پنجمین امام که چشم خواص است

دائم به لطف عام تو یا باقرالعلوم

باشد اساس دین نبى حب آل او

خود این بود کلام تو یا باقرالعلوم

از انقلاب علمیت اسلام زنده شد

نازم بر آن قیام تو یا باقرالعلوم

شیرین بود کلام تو هر چند از ستم

گردیده تلخ کام تو یا باقرالعلوم

سوزانده است جان هشام پلید را

آن آتشین پیام تو یا باقرالعلوم

گیرد ولى عصر به گاه ظهور خویش

از دشمن انتقام تو یا باقرالعلوم

همچون حسین سرور آزادگان بود

آزادگى مرام تو یا باقرالعلوم

اى خسرو دیار ولا (حافظى) ز جان

شد کمترین غلام تو یا باقرالعلوم

#شهادت_امام_محمد_باقر

#حاج_محسن_حافظی

مرثیه_شادت_امام_محمد_باقر

#مرثیه_شادت_امام_محمد_باقر

ای پنجمین امام که معصوم هفتمی

از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»

بر درد جهل خلق، ز عالم طبیب‌تر

نامت غریب و قبر، ز نامت غریب‌تر

وقف علوم و دانش و دین کرده، همّ خویش

باشی کنار ابن و اب و اُمّ و عَمّ خویش

آب و گل و سجیّت تو، جز کرم نداشت

دیدم چرا مزار تو صحن و حرم نداشت

گلدسته‌ای نداشت حرم، مرقدی نبود

صحن و سرا نیافتم و گنبدی نبود

این خاک عشق باشد و بر باد کی رود؟

غم‌های عهد کودکی از یاد کی رود

آتش به خرمن جگر از آه، با تو بود

یک عمر، خاطرات تو همراه با تو بود

از صبح تا غروب کشیدی ز سینه آه

اما چه خوب شد که نرفتی به قتلگاه

تو دیده‌ای چه‌ها به اسارت به عمه شد

در شهر شوم شام، جسارت به عمه شد

تو طفل روی ناقه‌ی عریان نشسته‌ای

بر روی رحل ناقه، چو قرآن نشسته‌ای

تو طعم تازیانه و سیلی چشیده‌ای

بر روی خار، همره طفلان دویده‌ای

دیدی تو خیمه‌های به آتش کشیده را

داغ و فرار و رنگ ز چهره پریده را

#حاج_علی_انسانی

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

ای نــام تـو قــرارِ دلِ بــیــقــرارهــا
حـرف تو مـانـدگـارتـرین یـادگـارهـا

درک بشر به فـهـم مسـائل نمی‌رسید
از عـلـم تو شـکـسـته تـمام حصارها

تعـبـیرهای ناب تو راه عـبور ماست
ای مـعــتـبـرتـر از هـمـۀ اعـتـبـارها

بنیان مذهب از نفست جان گرفته است
هر جـمـلـه‌ات مـعـلـم بـنـیـانـگـذارها

سـیل فـرشتـگـان خـدا پـای درس تو
شـاگـردی‌ات بـزرگـتـرین افـتخـارها

از هر طرف به مادر سادات می‌رسی
مــحــوِ ســلالـۀ تـو تــمــام تـبــارهـا

ای سـومـیـن امـام سـتـمـدیـدۀ بـقــیـع
قـربان خاک قـبـر تو سـنگ مـزارها

از کوچه‌های شام تو هم شکوه‌ای بکن
ای بـازمــانــدۀ سـفــرِ نـی ســوارهـا

اصلا خودت بگـو چقدَر بین ازدحام
خورده‌ست بر سرت لگد نیـزه دارها

بی‌شک تو هم مـیان بیـابان دویـده‌ای
مـثـل رقـیه رفـته به پـای تـو خـارها

با آنکـه تو مـراقـب او بـوده‌ای، ولی
از دستهای زجر، کتک خورده بارها

ای وای از آن دمی که به دست حرامیان
از گوش‌ها کـشیده شـود گـوشـوارها

🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم
هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم

شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما
گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم

قـیام عـاشـقان راست‌قـامت بود عـاشورا
قـیامـت آشکـارا بود آنجـایی که من بودم

تـمـام سـورۀ ایـثـار و آیـات جـوانـمردی
به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم

پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی
شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم

چرا آتش بگیرند از عطش گل‌های داودی
اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم

کسی از اسب می‌افتاد پشت نخل‌ها، آری
علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم

صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما
خـلـیل‌الله تـنهـا بود آنجـایی که من بـودم

شعاع آفتاب از مشرق گودال سر می‌زد
که ثـارالله پیـدا بود آنجـایی که من بـودم

عـدالت زیر سـم اسب‌ها پامـال شد، آری
ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم

شدم محو نگاه عمه‌ام زینب که در چشمش
تمـام دشت زیـبا بود آنجایی که من بودم

چرا آن روز تل زیـنـبـیه اوج عـزت شد
که چشم‌انداز فردا بود آنجایی که من بودم

چه گل‌هایی که زیر بوته‌های خار پرپر شد
مگر پاییز گل‌ها بود آنجایی که من بودم؟

هلال ماه نو وقتی نمایان می‌شد از محمل
فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم

🌹 الهم عجل لولیک الفرج🌹

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

از گـلـو نـالـۀ مـرغ سـحــری افـتـاده
پــی آن نــالــه دل دربــدری افــتــاده

پسری دید که از زینِ به زهر آغـشته
گـوشـۀ حـجـره دوبـاره پـدری افـتاده

غـم یک عـمر بلا پشت بـلا پشت بلا
همچو یک زهر به جان جگری افتاده

مرگ نزدیک شد و اهل حرم می‌گریند
چـشـم بـیـمـار پـدر بـر پـسـری افتاده

پسرم گـریه نکن چونکه میان چشمت
از غـم خـون جـگـری‌ها اثری افـتاده

پسرم! گریه فقط گریه به غم‌های حسین
ســوی گــودال دلـم را گـذری افـتـاده

کودکی بـودم و دیـدم که مـیان مقـتـل
تـن خـورشـیـد کـنـار قــمـری افـتـاده

کودکی بودم و دیدم که ز سیمرغ دلم
تـه گـودال فـقـط مـشـت پـری افـتـاده

دیـده‌ام وقـت اسارت که به پای عـمّه
بــارهـا از افـق نـیــزه ســری افـتـاده

🌹 الهم عجل لولیک الفرج🌹

#امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

دیـده در کـودکی‌اش داغ کـبـوتـرها را
تـبـر و سـوخـتـن جـان صـنـوبـرها را

راوی مقـتل سرخی‌ست که می‌سوزاند
شرح آن صفحه به صفحه همه دفترها را

تیغ بی‌مهر عـطش بود و لب کودک‌ها
دیـده او چـهــرۀ شـرمـنـدۀ مــادرها را

عمّه را دیده که در بی‌کسی عصر حرم
گره بر روی گـره می‌زده معجـرها را

آنکه خود درد کشیده‌ست فقط می‌فهـمد
پــای پُــر آبـلـه و گــریـۀ دخـتـرهـا را

مقـتل از جانب او گفت که عمّه جانش
دیـده بر زیـر گـلـو کُندی خـنجـرها را

ناگهـان در وسـط هـلهـله‌ها می‌چـیـدند
روی سرنیزۀ بی‌رحمی خود سرها را

🌹🌹 یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة 🌹🌹

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

بسکه تصویری از اندوه به هر مرحله داشت
خوشیِ کودکی از خاطر او فاصله داشت

به حسـابی که پـسر آیــنه‌دار پـدر است
او هم از کوفه و از شام، فراوان گِله داشت

صنـم سلـسله مـویی که دل ما با اوست
سالها دور گلویش اثـر از سلسله داشت

چون ولی بود بَـلا دیـد، ولی سنگـین تر
پای او بیشتر از عـمّۀ خود، آبله داشت

بعد پنجاه و سه سال از غمِ جانسوز عطش
جگر سوخته، با آب خُنک مسئله داشت

دل او محـفل یک روضۀ زهـرایی بود
اُنـس با فـاطـمۀ سوخــتـۀ قـافـلـه داشت

کینه از شمر به دل داشت ولی بیش از آن
نفرت از خولی و بُغضی به دل از حرمله داشت

شام دیده‌ست که در بـزم شـرابِ اُمَـوی
نطق کوبندۀ او حالت یک زلزله داشت

لب به نفـرین نگـشود این نوۀ شاه کـرم
بسکه در صبر همانند حسن حوصله داشت

آه برعکس همه، موقعِ طفلیش، این مَرد
خاطرات بدی از ساز و کف و هلهله داشت

🌹🌹 یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة 🌹🌹

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

چـقـدر نالـۀ بی‌جـان و بـی‌صدا داری
به زیـر لب تو فـقـط ذکر ربّـنـا داری

گـمان کـنم که رسیده زمان پَـر زدنت
که زهـر کـینه اثـر کـرده و نوا داری

چه کرده با تو که اینگونه محتضر شده‌ای
شهادتـین به لب‌های خود چرا داری؟

نفس کشیدنت آقا چه سخت تر شده است
مـیان هر نـفـس خـستـه‌ات دعـا داری

کشانده پای تو را روبه قبله، زهر جفا
گـمـان کـنم که شما درد بـی‌دوا داری

کـنـار بـسـتـر تـو مــادری عــزا دارد
که گشته غرق غم و نوحه وعزاداری

لبان خشک تو ذکر" حسین" می‌گویند
دوبـاره گـریـه و مـرثـیـه را بنا داری

هنوز هم تو به یاد سه ساله غـمگـینی
هـنـوز هـم به دلـت داغ کـربـلا داری

تو در لباس اسارت چه صحنه‌ها دیدی
چه زخم‌ها که تو از کعب نیزه‌ها داری

دل شـکـسـتـۀ من وقـف مـاتـم تو شده
شـمـا هـــوای دل خـسـتـۀ مــرا داری

به خـواب دیـده‌ام آقا که مـرقـدی زیبا
شبیه صحن و سرای امام رضا داری

کـبوتـر دل من پـر کـشیده چون زائـر
به قـصد مـرقـد خـاکـی حضرت باقـر

🌹🌹 یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة 🌹🌹

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

هر جـا کـلاس درس شما برگـزار شد
با شور و شوق روح الامین رهسپار شد

هر حرف غیر حرف شما فانی است، شُکر
حرف شماست بین کـتب مانـدگـار شد

یا باقـرالـعـلـوم، فـقـط با کـلام تـوست
افـکـار پـوچ مرجـئه* بی اعـتـبـار شد

ای قـیـمـتی ترین گـهـر دین بگو چـرا
سهمت مزار خاکی از این روزگار شد؟

آن زین زهر خورده چه‌ها کرده با شما
آثـار مــرگ در بـدنـت آشــکــار شــد

آقـا شـنـیـده ایم که از دست زهـر زود
جـسمـت ورم کـرده دلـت داغـدار شد

جسمت ورم که کرد؛ دلت رفت کربلا
آن خاطـرات له شده رویت هـوار شد

بر تن سـری نبود ولی جـدتـان حسین
ده اسب تازه نعل به سمتش قـطار شد

از دستـبـاف فـاطـمـه بر پیکـر حسین
پـودی نماند و پیـرهـنـش تـار تـار شد

تقصیر شمر بود که سر روی نیزه رفت
زینب به روی ناقـۀ عـریان سـوار شد

*مرجئه از فرقه های انحرافی در زمان امام باقرعلیه السلام بوده

🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

زمین و آسمان ای شیعه در حزن و غم است امشب
همه اوضاع عالم زین مصیبت درهم است امشب

امام پنجمین شد کشته از زهر هشام دون
مدینه غم سرا از این غم و زین ماتم است امشب

یتیم و نوحه گر گردید اکنون حضرت صادق
به بر او را ز مرگ باب، زانوی غم است امشب

ولی راحت شد از رنج ومشقت حضرت باقر
به جنّت میهمان نزد رسول اکرم است امشب

به روی زین چو بنشستی ز دل نالید یا جدا
به فریادم برس مسموم جانم از سَم است امشب

عزیزانش چو بلبل زین مصیبت وا ابا گویان
به اندوه و غم و محنت سراسر عالم است امشب

هر آنچه اشک ریزی این زمان از دیدگان "تابع"
ز بهر حجت حق گر چه خون باری، کم است امشب

🌹🌹یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّة🌹🌹

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

در مـزارت نـفـسِ ثـانـیـه‌هـا می‌گـیرد
باد، دَم می‌دهـد و مـرثـیـه پـا می‌گیرد

زائـرت پنـجـره فـولاد نـدارد به بـغـل
ولـی از آجـرِ دیـوار، شـفـا مـی‌گـیـرد

گنبدی نیست، ولی خاکِ تو تحتُ‌القُبّه‌ست
هر کجا ذکـر بـگـیـریم، دعـا می‌گیرد

در حرم؛ پشت حصاری که صدا زندانی‌ست
هـای‌هـایـم یـقـۀ بـغـض مـرا می‌گـیرد

حرمت آنقدَر از روضۀ مسکوت پُر است
آستین در دهن؛ از گریه؛ صدا می‌گیرد

ابرِ موقـوفـۀ بـارانِ حـسـیـنـیّـۀ توست
هر کسی روضه به صحرای منا می‌گیرد

کـفـتـرِ نـامـه‌ بـر روی مــزارت ذکــرِ
هر که دارد هوس کـرب‌وبلا می‌گیرد

در مـفـاتـیـحِ حـرم راوی عـاشـورایی
زائر از دست تو «شش‌گوشه‌نما» می‌گیرد

اشک، تا می‌خورَد از مقتلِ چشمت به زمین
می‌شـود هـم‌سـفـرِ ابـر، هـوا می‌گـیرد

دفـتر خاطرۀ کودکی توست «لهـوف»
کربلا در غمِ یک روزِ تو جا می‌گیرد

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

در میان خیمه می‌دیدم عطش بالا گرفت
دیدم آنجا دست بر شمشیرخود سقا گرفت

یاعلی گفت و ز جا برخاست از روی زمین
اذن میدان رفتن از نور دل زهرا گرفت

ناله‌های طفل شش‌ماهه شنیدم در حرم
دیـده آنجا تا سکـیـنه دامن بـابـا گرفت

از عطش لبهای طفلان حرم شد چاک چاک
طفل را از مادرش تا زینب کبری گرفت

محشری برپا شد و سقا ز خجلت آب شد
گفت باید رفت، اذن از شاه بی‌همتا گرفت

یک طرف اشک رباب و یک طرف آه حرم
وقت رفتن بود و شور غصه و غم پا گرفت

من امام باقرم در کربلا دیدم که خصم
در کنار علقـمه عباس را از ما گرفت

روی تل عمه صدا میزد که وا اُمّا ببین
هستیم را شمر در گودال برق‌آسا گرفت

واحد سنگین شهادت امام باقر

‍ هدیه به امام باقر صلوات
واحد سنگین شهادت امام باقر


شعر رضا نصابی
به نفس حاج حسین امید علی

گودال قتگاه و راس جدارو دیدم

بدنه غرق به خون شهدا رو دیدم

به زور نیزه زره را زتنش بیرون کرد

ته گودال بدنه خون خدارو دیدم

اقام اقام اقام


صدای استخون و صدای سم مرکب

گردو خاک و غبار روی هوارو دیدم

غارت خودو علم غارت پیراهن را

مشک پاره شده و دست جدارو دیدم

اقام اقام اقام


در لباس اسیری با دستای بسته من

دور عمه سنان بی سر پارو دیدم

یک نفر گفت کنیز و دلم و اتش زد

توی بازارای شام قحط حیارو دیدم

اقام اقام اقام

رضا نصابی

زمینه_شورشهادت_امام_باقر_ع

‍ #زمینه_شورشهادت_امام_باقر_ع
🎼#سبک_خداحافظ
#سلام_آقای_بی_زائر
🔘🔘🔘🔘
✅بنداول مدحی
سلام آقا سلام آقای بی زائر
سلام آقا سلام یا ایهاالباقر(ع)

سلام آقا سلام هردل عاشق
به قبرتو یا مولا یا ابالصادق(ع)

سلام ما به اون قبر رفیع تو
سلام ما به خاکای بقیع تو

خدا رو شکر سایه روی سرم داری
توی قلبم یه عمریه حرم داری
🔘➖➖➖➖➖➖🔘
✅بنددوم
غریب اقا. تو دیدی ازدحام اقا
غریب اقا دیدی بازار شام اقا

غریب اقا غروب کربلا دیدی
غریب اقا تنی رو زیر پا دیدی

غریب اقا تو دیدی قحطیه اب و
غریب اقا دیدی اشکای رباب و

غریب اقا تو دیدی غصه و غم ها
غریب اقا تو دیدی قامت خم ها

غریب اقا تو دیدی قوم صد رنگ و
غریب اقا تو دیدی بارونه سنگ و

غریب اقا. تو دیدی کوچه و باز ار
غریب اقا. تو دیدی طعنه و ازار
غریب اقام غریب اقام
🔘➖➖➖➖➖➖🔘
✅بندسوم
منم باقر منم هم نام پیغمبر(ص)
که جدم بود علی و فاطمه مادر

میادیادم که تو دشت بلا بودیم
میاد یادم اسیر غصه ها بودیم

میاد یادم که عمه م میکشید هی آه
تو کربلا توی گودی قتلگاه

میاد یادم دیدم خنجر روی حنجر
میادیادم که دیدم روی نیزه سر

میاد یادم غروب قافله دیدم
میاد یادم نگاه حرمله دیدم

میاد یادم دیدم بی سر شیر خوار
میاد یادم که دیدم غارت گهوار


میاد یادم که دیدم گریه ی دختر
میادیادم که دیدم غارت معجر

میادیادم لگد از اون و این خوردم
هزاربار با رقیه هی زمین خوردم
حسین جانم حسین جانم
💠💠4⃣3⃣8⃣💠💠


🔘➖➖➖➖➖➖🔘
#کاری_ازشعرای_آیینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده

واحد سنگین شهادت امام باقر

‍ هدیه به امام باقر صلوات
واحد سنگین شهادت امام باقر


شعر رضا نصابی
به نفس حاج حسین امید علی

گودال قتگاه و راس جدارو دیدم

بدنه غرق به خون شهدا رو دیدم

به زور نیزه زره را زتنش بیرون کرد

ته گودال بدنه خون خدارو دیدم

اقام اقام اقام


صدای استخون و صدای سم مرکب

گردو خاک و غبار روی هوارو دیدم

غارت خودو علم غارت پیراهن را

مشک پاره شده و دست جدارو دیدم

اقام اقام اقام


در لباس اسیری با دستای بسته من

دور عمه سنان بی سر پارو دیدم

یک نفر گفت کنیز و دلم و اتش زد

توی بازارای شام قحط حیارو دیدم

اقام اقام اقام

رضا نصابی

زمینه_شورواحد_روضه_ای_امام_باقر

#زمینه_شورواحد_روضه_ای_امام_باقر
🎼#سبک_بین_جنجال
#دردبی_درمونه
🔘🔘🔘🔘
☑️بنداول
درد بی درمونه توو سینه
غم و غصه چقدسنگینه
ازعطش چشم کم سوی من
حجره رو داره دود می بینه
....

دارم از زهر کین میسوزم
دیگه راحت میشم از دنیا
مگه یادم میره عذاب و
غصه های روز عاشورا
‌....
یادمه ای فلک/هی می خوردم کتک
میگفتم آی کمک/کمک کمک کمک

میخوردم هرکجا/همراه عمه ها
سیلی بی هوا/هوا هوا/هوا
آه و واویلتا واویلا

☑️بنددوم

یه روز خوش ندیدم ای وای
زجر و دردا کشیدم ای وای
یادمه روی خار صحرا
با رقیه دویدم ای وای
...

دلم و دست غم سپردم
سیلی مثل رقیه خردم
روزی صد بار باحسرت گفتم
کاش توی کربلا می مردم

شام غریبون و
چشای گریون و
موی پریشون و دیدم دیدم دیدم

کوچه وبازار و
محنت و آزارو
سرعلمدار و دیدم دیدم دیدم
آه و واویلتا واویلا

☑️بندسوم
گلای پر پرو می دیدم
نفس اخرو می دیدم
می کشید خنجرو رو حنجر
می بریدش سرو می دیدم‌

دیده های تر و می دیدم
غارت معجرو می دیدم
دزدیه زیور و خلخال و
حتی انگشتر و می دیدم

ضربه ی تازیون
صورت ارغوون

غربت عمه ها. خدا خدا خدا خدا

گریه بچه ها
غارت خیمه ها
بین حرومیا خدا خدا خدا خدا
آه و واویلتا واویلا

☑️بندچهارم
غروب کربلا رو دیدم
غارت خیمه ها رو دیدم
بدنه بی سرو عریان و
به روی رها رو دید‌م

می دیدم روی نیلوفر رو
لاله و غنچه پر پر رو
می دیدم روی نی می بستن
سر خونه علی اصغر رو


اشک غمه رباب
چشم نمه رباب
کنار گهواره خدا خدا خدا خدا
گریه و ناله و
اشک سه ساله و
گوش بی گوشواره خدا خدا خدا
آه و واویلتا
#شعرای_آیینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده

زمزمه_شهادت_امام_باقر

#زمزمه_شهادت_امام_باقر
( علیه السلام )

شعررضا نصابی. مجید مراد زاده

سلام آقا
سلام آقای بی زائر
سلام آقا
سلام یا ایهاالباقر(ع)

سلام آقا
سلام هردل عاشق
به قبرتو
یا مولا یا ابالصادق(ع)

سلام ما
به اون قبر رفیع تو
سلام ما
به خاکای بقیع تو

خدا رو شکر
سایه روی سرم داری
توی قلبم
یه عمریه حرم داری

#بند_دوم
غریب آقا
تو دیدی ازدحام آقا
غریب آقا
دیدی بازار شام آقا

غریب آقا
غروب کربلا دیدی
غریب آقا
تنی رو زیر پا دیدی

غریب آقا
تو دیدی قحطیه آب و
غریب آقا
دیدی اشکای رباب و

غریب آقا
تو دیدی غصه و غم ها
غریب آقا
تو دیدی قامت خم ها

غریب آقا
تو دیدی قوم صد رنگ و
غریب آقا
تو دیدی بارونه سنگ و

غریب آقا
تو دیدی کوچه و باز ار
غریب آقا
تو دیدی طعنه و آزار
غریب آقام غریب آقام

#بند_سوم
منم باقر
منم هم نام پیغمبر(ص)
که جدم بود
علی و فاطمه مادر

میادیادم
که تو دشت بلا بودیم
میاد یادم
اسیر غصه ها بودیم

میاد یادم
که عمه م میکشید هی آه
تو کربلا
توی گودی قتلگاه

میاد یادم
دیدم خنجر روی حنجر
میادیادم
که دیدم روی نیزه سر

میاد یادم
غروب قافله دیدم
میاد یادم
نگاه حرمله دیدم

میاد یادم
دیدم بی سر شیر خوار
میاد یادم
که دیدم غارت گهوار

میاد یادم
که دیدم گریه ی دختر
میادیادم
که دیدم غارت معجر

میادیادم
لگد از اون و این خوردم
هزاربار با رقیه
هی زمین خوردم
حسین جانم حسین جانم

شهادت امام محمد باقر

درآستانهٔ شهادت امام باقر ع هستیم
مرثیهٔ امام باقر را تقدیم میکنم به ذاکرین عزیز
باذکرصلوات برمحمدوآل وحمد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ای باقر آ ل علی هستم گدایت
ای راویی کرببلاجانم بادافدایت
ای روضه خوان حدیث غمها
جانم فدایت فرزند زهرا
مظلوم اماما۲
ــــــــــــ

جانم فدای قبربی شمع وچراغت
گریم برای خاطراتی پرزداغت
ای روضه خوان حدیث غمها
جانم فدایت فرزند زهرا
مظلوم اماما۲
ـــــــــــــ

تو شاهد دردو غم کرببلایی
توراوی غمنامه های نینوایی
ای روضه خوان حدیث غمها
جانم فدایت فرزند زهرا
مظلوم اماما۲
ــــــــــــــ

پنج ساله بودی وغم بی حد تودیدی
تومثل مادر طعم سیلی راچشیدی
ای روضه خوان حدیث غمها
جانم فدایت فرزندزهرا
مظلوم اماما۲
ــــــــــــــــ

تودیدی وسرازتن جدت بریدند
جسم شریفشرابخاک وخون کشیدند
ای روضه خوان حدیث غمها
جانم فدایت فرزند زهرا
مظلوم اماما۲
ــــــــــــــــ

تودیدی دردشت بلاشام غریبان
تودیدی آه وناله واشک یتیمان
ای روضه خوان حدیث غمها
جانم فدایت فرزند زهرا
مظلوم اماما۲
ـــــــــــــــــــ

توکودکی بودی که قلبت راشکستند
دست تورا هم باطناب کینه بستند
ای روضه خوان حدیث غمها
جانم فدایت فرزند زهرا
مظلوم اماما۲
ــــــــــــــــــ

تو همسفربودی وباخیل اسیران
تاکوفه وشام بلا و کنج ویران
ای روضه خوان حدیث غمها
جانم فدایت فرزند زهرا
مظلوم اماما۲
ـــــــــــــــــــــــ

هستم ریاضی خاک راه این سرایم
من نوحــه خــوان باقر آ ل عبایم
ای روضه خوان حدیث غمها
جانم فدایت فرزند زهرا
مضلوم اماما۲
ــــــــــــــــــــــــ
(ابراهیم ریاضی)

شهادت امام محمد باقر

پنج ساله بودم طعم دردوغم چشیدم
هرلحظه از کوه ستم ها من خمیدم

درکودکی چون شمع سوزان آب گشتم
بین اسیران بــارها بی تا ب گشتم

دیدم به زنجیر ستم دست پدر را
دیدم ستم هــای پــلــیــد بــی خـبـر را

دیدم طنـاب و بستن دست اسیـرا ن
وای از خرابــه وای از اشک یـتـیـمــان

یک عمر، خوردم خون دل با آه و ناله
بر گـریـه ها ی عمه و طفل سه سـا له

امشب شدم راحت من ای شهر مدینه
ا ز آن همه جـورو جفـا ی اهــل کیـنـه

آتش مزن تـو ای (ریاضی) بــار دیــگـر
دیــگـر مـگـو ا ز بــا قــر آ ل پــیــمــبــر
(ابراهیم ریاضی)
1402/4/3

شهادت_حضرت_امام_محمدباقر_علیه‌السلام

#شهادت_حضرت_امام_محمدباقر_علیه‌السلام
یا سیدی یا محمدابن‌علی الباقر سلام‌الله

گرچه با این دردِ جانکاهش تبسم کرده بود
فاطمه با دیدن او دست و پا گُم کرده بود

زهرها با هم تفاوت داشتند اما بگو...
این چه زهری بود که جمسمش تورم کرده بود

آنقدر پیچید در خود سوخت از آهش زمین
گوئیا در سینه‌اش آتش طلاطم کرده بود

زهر از یکسو و داغ کربلا از یک طرف
آب با آتش به قتلِ او تفاهم کرده بود

عمه‌اش را دید و خواند از خیمه‌های سوخته
مادرش را دید ه یادِ داغ هیزم کرده بود

دید گرد محرمانش حلقه‌ی نامحرمان
دید طفلی را که راهِ خیمه را گُم کرده بود

سرخ شد چشمش گمانم آهِ آخر را کشید
دختران شعله‌ور را که تجسم کرده بود

یادِ زنجیر و طناب و خارِ راه و سنگِ بام
یادِ شام و نان خشک و لطف مردم کرده بود

وقت غسلش دید فرزندش جراحات تنش
خیزران از بس که بر پشتش ترحم کرده بود....

#حسن_لطفی
#صلوات

شهادت_حضرت_امام_محمدباقر_علیه‌السلام

#شهادت_حضرت_امام_محمدباقر_علیه‌السلام
#غزل_مرثیه

چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دلِ سوخته را ناله مداوا نکند

چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش میشُد خودش اینقدر تقلا نکند

زهر اینبار چه دارد متورم شده است
زهر با این تنِ بیمار مدارا نکند

این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین
چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند

اینهمه جایِ جراحات برای شام است
زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند

نَفَس آخر و با روضه‌ی ویرانه گریست
نشُد او یاد غمِ عمه‌ی خود را نکند

یادش اُفتاد که هم بازیِ او می‌اُفتاد
سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند

گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند
پس از آن شِکوه‌ای از آبله‌ی پا نکند

کاش میشُد که سرِ بام کسی ننشیند
یا اگر رفت فقط شعله مُهیا نکند

یاکه رَقّاصه‌شان موقعِ هُل دادنمان
خنده بر گریه‌ی ذُریّه‌ی زهرا نکند

چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم...
چه کنم تاکه مرا زجر تماشا نکند
- - -
زنِ غساله چه فهمید که میگفت به خود
بهتر این است که این مقنعه را وا نکند

#حسن_لطفی
#صلوات 👉

مرثیه شهادت امام باقر علیه السلام

مرثیه شهادت امام باقر علیه السلام
************************
باز امشب هوای غم دارم
دیده گریان و دل غمین شده ام
داغدارِ شهادت ِ باقر
پسرِ زین العابدین شده ام

حرفِ داغِ امامِ باقر شد
آن که خون شد زِ ماتمش دلِ ما
آن امامی که خاطراتِ دلش
شده هر صفحه ی مقاتل ما

آن امامی که کربلا تا شام
تازیانه زدند بالش را
گریه کردند دفتر و قلمم
تا نوشتم زبانِ حالش را

کودکی بودم و به کرب و بلا
غربتِ بی حساب را دیدم
من خودم بین خیمه ها بودم
روضه ی قحطِ آب را دیدم

من شنیدم کنار گهواره
گریه های علیِ اصغر را
با همین چشم های خود دیدم
شرمگینیِ روی مادر را

به خدا لحظه های سختی بود
لحظه ای که عمو به علقمه رفت
تا عمو رفت ، خیمه غوغا شد
گوییا جان ز پیکرِ همه رفت

رفت تا علقمه که برگردد
به همه داده بود وعده ی آب
به حرم برنگشت و دیدم من
که چه آمد به حال و روز رباب

از خیالم نمی رود هرگز
لحظه هایی که عمه رفت از حال
گریه ی ذوالجناح را دیدم
تا که جدّم فتاد در گودال

نفسم بند آمده ای وای
چه بگویم ز دست و پا زدنش
سر او را زدند بر نیزه
و رها گشت بر زمین بدنش

وقتِ جان دادنِ حرم شده بود
لحظه ای که خیام غارت شد
وای ، از آن دمی که من دیدم
عمه آماده ی اسارت شد

*************************
رضا یزدی اصل

امام_باقر_ع_شهادت

#امام_باقر_ع_شهادت

زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشه‌ی حجره‌ تو را سخت به زحمت انداخت

داری از درد چه بدحال به خود می‌پیچی
مثل لب تشنه‌ی گودال به خود می‌پیچی

چه غریبانه کف حجره زمین‌گیر شدی
چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی

زهرِ ملعون، چه به روزِ جگرت آورده
خنده‌ی حرمله را در نظرت آورده

خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید
عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید

زهر نه، گریه‌ی بسیار تو را خواهد کشت
روضه‌ی دست علمدار تو را خواهد کشت

سال‌ها رفته، ولی خوب به خاطر داری
با رقیه دل‌تان سوخته چندین باری

مو به مو، طعنه‌ی اغیار به یادت مانده
ازدحامِ سر بازار به یادت مانده

دل پُر خون تو، از غصه لبالب می‌شد
چادری در ملأعام معذب می‌شد

✍ #وحید_قاسمی

شهادت_امام_باقر

.
#شهادت_امام_باقر


بدنی مانده زیر پا دیدی
سری از پیکری جدا دیدی

همه عمر گریه میکردی
سر طفلی به نیزه ها دیدی

از جگر ناله میزدی چونکه
خون پاشیده هر کجا دیدی

با رقیه چقد زمین خوردی
لگد از پای آشنا دیدی

سرو رویت پر کبودی بود
صدمه در برو بیا دیدی

به روی چادر سر زینب
ُمردی از بسکه رد پا دیدی

لگد و مشت و هو شدن ها را
جلوی چشم بر ملا دیدی

غارت خیمه بی اباالفضل را
همره ضربه بی هوا دیدی

خنجر کند غرق خون را در
دست آن شمر بی حیا دیدی

همه روضه ها و مقتل را
همه را یک به یک شما دیدی


محمد حبیب زاده✍

امام_باقر علیه‌السلام #زمینه

#امام_باقر علیه‌السلام
#زمینه

🔹باقرالعلوم🔹

میون شبای تیره، تو ماه تمومی
ای آقا تو فخر شیعه، باقرالعلومی

از شور جهاد تو این باغ سرزنده شده
این مکتب به برکت تو پاینده شده

آب حیاته، چراغ راهه
حرف تو واسه ما
جوشش علمت، جذبۀ چشمت
غوغا کرد، تا ابد تو دلا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو دل تو داغ عصرِ عاشورا نشسته
عمه زینبو می‌دیدی با دستای بسته

اولین خاطرۀ تلخت داغ شهداست
علت بارون نگاهت آه اسراست

خیمه و غارت، داغ اسارت
روضۀ هر شبه
یه عمره آقا، دلیل اشکات
غصۀ غربت زینبه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ستاره صبحی آقا توی شام غم‌ها
تو کودکی هم خروشی داری مثل مولا

شمشیر کلام تو هردم غوغا می‌کنه
وقتی که یزیدو تو مسجد رسوا می‌کنه

عزت زهرا هیبت مولا
تو نگات جاریه
تیغ کلامت بر سر دشمن
تا قیامت آقا کاریه

شاعر: #سیدعلیرضا_شفیعی